چهارشنبه ۰۹ آبان ۱۴۰۳ 30 October 2024
دوشنبه ۰۷ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۴
کد خبر: ۵۳۳۳۱

اینترنت چه چیزهایی را از ما مخفی می‌کند؟

[...] حالا باید حرف سابق خود را (که گفتم به شخصه تحریفی در اخباری که در اینترنت می‌بینم، صورت نمی‌دهم)، پس بگیرم. حالا با خواندن داستان دن پرایس باید اعتراف کنم که: احتمالاً اینترنت تصویر منصفانه‌ای از آنچه در جهان اتفاق می‌افتد به شما ارائه نمی‌دهد.
نویسنده :
مونس نظری

اینترنت جامع‌ترین مجموعه‌ی دانش بشری‌ست که تاکنون در یک‌جا گرد آمده است. اما آیا این وسعت، ویژگی اینترنت محسوب می‌شود، یا اشکال آن؟

 

آیا بی‌کرانگیِ این منبع اطلاعاتی، کاربرد آن را تضعیف می‌کند؟

 

به نظر‌تان داده‌های باارزش این منبع لایتناهی، هر چندوقت یک‌بار دور ریخته می‌شوند؟

 

به عنوان مثال فرض کنید به دنبال یک فرد مشهور یا نیمه‌مشهور _‌یک سلبریتی، یک فرد تأثیرگذار، یا یک سیاستمدار و کارشناس‌_ می‌گردید. آیا تصویر دقیقی از این شخص دریافت می‌کنید، یا تصویری که به دست می‌آورید نادرست و دست‌کاری شده است؟

 

در واقع این‌ها سؤالات تازه‌ای نیستند. و از زمانی که به کار در دنیای دیجیتال مشغول بوده‌ام به این پرسش‌ها اندیشیده‌ام... پاسخ این سؤالات هم به فراخور تغییراتی که در اینترنت پدید می‌آید، مدام در حال تغییرند.

 

اما همین اواخر داستان تازه‌ای به گوشم خورد که یک‌بار دیگر نگرانی‌هایم را تشدید کرد. دغدغه‌ی کنونی‌ام حالا این است که در میان این همه اخبار ضدونقیض، دست‌یابی به درست‌ترین‌ها از همیشه دشوارتر شده است.

 

هفته‌ی گذشته، کارن ویز (خبرنگار تایمز، که صنعت فناوری را پوشش می‌دهد)، داستان پرفروشی منتشر کرد که در آن الگوی رفتار خصمانه و توهین‌آمیز دن پرایس (مدیر‌عامل) را مستند کرده بود.

 

دن پرایس در سال ۲۰۱۵ توانست با تعیین حداقل دستمزد ۷۰ هزار دلار در سال، در شرکت پردازش کارت اعتباری خود در سیاتل، شهرتی به هم رساند.

 

اما مطابق گزارشی که ویز بر مبنای مصاحبه با بیش از دوازده زن تهیه دیده بود، دن پرایس به زنان آسیب جسمی و روحی وارد می‌کرده و برخوردهای زشتی با آنها داشته باشد (البته که پرایس این اتهامات را رد کرده است).

 

 اما این اولین باری نبود که ویز، در تصویر افسانه‌ایِ پرایس خلل ایجاد می‌کند.

 

اواخر سال ۲۰۱۵، ماه‌ها پس از آنکه پرایس برای اولین بار توسط رسانه‌های جهان به سبب رویکرد خوبی که نسبت به سرمایه‌داری داشت، مورد تشویق قرار گرفت، ویز قطعه‌ای در بلومبرگ بیزینس‌ویک منتشر کرد که در آن به اسکلت‌هایی اشاره شده بود که در کمد پرایس پیدا شده. و نیز اظهارات همسر سابق او که او را به خشونت شدید متهم کرده بود.

 

زمانی که ویز به آن مقاله‌ی ۷ ساله ارجاع داد، به شخصه بار دیگر روی آن کلیک کرده و به خاطر آوردم که پیش‌تر چنین داستانی را خوانده‌ام.

 

یاد تیتر آن مطلب افتادم: «مدیر‌عاملی که به همه حقوق ۷۰ هزار دلاری پرداخت می‌کند، یقیناً چیزی برای پنهان‌کردن دارد.» و به خاطر آوردم که به جزئیات آن مطلب با دقت پرداخته شده بود.

 

پرایس که مقاله‌ی ویز در بلومبرگ را بی‌اساس و بی‌پروا توصیف کرده بود، موقتاً سکوت اختیار کرد.

 

سپس با گذشت سال‌ها و به مرور، پرایس شروع به تسلط‌یافتن بر توئیتر کرد و در نهایت توانست صدها‌هزار فالوور برای خود جمع کند... به نحوی که به یکی از اعضای ثابت برخی از محافل چپ‌گرای توئیتر تبدیل شد.

 

ویز می‌نویسد: «توئیت به توئیت، شخصیت آنلاین او بار دیگر شروع به رشد کرد. و خبر بد در پس‌زمینه محو شد. رسانه‌های اجتماعی در همین حین که می‌توانند کسی را خراب کنند، این قدرت را نیز دارند که در طول زمان به تبع پشتکار و جسارت فرد مزبور، گذشته‌ی پر‌دردسر او را نیز مدفون نمایند.»

 

اما این طریق کار اینترنت نیست. گوگل، توئیتر، فیس‌بوک، و دیگر شرکت‌های بزرگ فناوری، مأموریت خود را انتشار و سازمان‌دهی داده‌های آنلاین قرار داده‌اند.

 

اولین داستان ویز در مورد پرایس، حاوی اطلاعات مهمی از یک چهره‌ی آنلاین نیمه‌برجسته بود. داستان او باید با گردآمدن خیل دنبال‌کنندگانش برجسته‌تر هم می‌شد؛ نه آنکه به محاق برود.

 

موضوع نگران‌کننده‌ای که در این لحظه به ذهن می‌آید این است: هر چندوقت یک‌بار چنین اتفاقاتی می‌افتند؟

 

به طور انتزاعی باید گفت که پاسخ به این سؤال تقریباً ناممکن است. براساس تعریف، شما نخواهید توانست فهرستی از داستان‌هایی را که اینترنت از شما پنهان کرده است، تهیه کنید.

 

حدس من این است که داستان پرایس، یک نمونه‌ی افراطی از دفن اطلاعات بوده است... اما دلایلی وجود دارند که بفهمیم نسخه‌ای مشابه ازین نوع پنهان‌کاری‌ها به صورت دائم دارد در فضای آنلاین اتفاق می‌افتد.

 

به عنوان دلیل آن هم می‌توان به ۳ مورد اشاره کرد:

 

یکی سوگیری‌های اخیر: گوگل حالا بسیار بیشتر از گذشته بر برجسته‌سازی وقایع و اطلاعاتِ زمان حال متمرکز شده است، و این امر باعث می‌شود پیگیری رویدادهای گذشته دشوارتر شوند.

 

دوم دست‌کاری سازمان‌دهی شده: حالا انبوهی از افراد (البته اوباش) در حال دست‌کاری اطلاعات فضای آنلاین و شکل‌دادن به واقعیات این فضا هستند. و با وجودی که پلتفرم‌ها ادعا کرده‌اند که حواس‌شان به این موضوع هست، اما به نظر می‌رسد که اوباش مورد نظر دست بالا را دارند.

 

و بحث سوم هم سرمایه‌داری: شرکت‌های فناوری به سبب نداشتن رقابت زیاد و به دلیل علاقه‌ای که به افزایش آمار فصلی خود دارند، ممکن است انگیزه‌ی چندانی برای حل این مشکل نداشته باشند.

 

اولین مورد که به بحث سوگیری‌های اخیر مربوط می‌شود، بیشتر به گوگل اشاره دارد. و این همان موضوعی است که روزنامه‌نگارانی چون من را نیز سال‌ها عاصی کرده است.

 

الگوریتم جستجوی گوگل شدیداً محتواهای اخیراً پست‌شده را به محتواهای گذشته ترجیح می‌دهد... و این موضوع حتی در مواردی هم که داده‌های سابق جامع‌تر بوده باشند نیز صدق می‌کند.

 

و معنای این حرف این است که هیچ‌کس به خبرهای قدیمی دسترسی ندارد.

 

اما همان‌طور که داستان پرایس نشان داد، اگر به دنبال شخصی باشید که حضور آنلاینِ فعالی دارد، زیاد توئیت می‌کند و به کرات در رسانه‌های مختلف ظاهر می‌شود و شخصیتش را بر اساس فریب مردم شکل می‌دهد، نتایج گیج‌کننده می‌شوند.

 

به عنوان نمونه ایلان ماسک را گوگل کنید. سرچ نام او همیشه حاوی فهرست بی‌پایانی از مطالب مختلف است. صفحه‌ی ویکی‌پدیای او، و پیوندهایی که به رسانه‌های اجتماعی و بیوگرافی شرکتش زده شده، و فهرست‌بندی مقالات پر‌شماری که از او در سایت‌های مختلف به چاپ رسیده... به انضمام تعداد زیادی پیوندهای دیگر به گردوغبارهای به‌پاشده‌ی آخر ماسک اشاره دارد.

 

باید بدانید که این عناوینِ تازه در مورد مانورهای قانونی ایلان ماسک، در تلاش برای خنثی‌سازی خریدهای او از توئیتر و تلاش‌هایی هستند که تسلا برای پاک‌سازی کلیپ‌های برخورد خودروهایش با مانکن‌های سایز کودک انجام می‌دهد.

 

ضمن آنکه ممکن است در بازه‌ای که در حال سرچ او در گوگل هستید، نتایج از بحثی به بحث دیگر شیفت کنند.

 

اما آیا درست است که گوگل در مورد سوژه‌ی بحث‌برانگیزی مثل ماسک، تنها به آخرین صفحات ارجاع دهد؟ اگر آخرین مطالب مربوط به او، مهم‌ترین مطالب نباشند چه؟

 

من نتوانستم در چند صفحه‌ی ابتداییِ پیوندهای مربوط به ماسک، داستان مربوط به گزارش بیزینس‌اینسایدر را پیدا کنم (که مربوط می‌شد به مهمان‌دار هواپیمایی که در عوض گرفتن پول [به مبلغ ۲۵۰ هزار دلار] از ایلان، توافق کرده بود از او شکایت نکرده و از جزئیات این موضوع چیزی را به رسانه‌ها فاش نکند.)

 

هم‌چنان که چیزی در مورد مشاجرات مختلف او با کمیسیون بورس و اوراق بهادار به چشمم نخورد.

 

مطلبی هم در مورد صفتی که او به یک مرد تایلندی نسبت داده بود پیدا نکردم. «پدو گای (بچه‌باز)»؛ ایلان ماسک این واژه را به مردی نسبت داده بود که به نجات ۱۲ پسر گرفتار در یک‌غار کمک کرده بود.

 

تصور نمی‌کنم که ایلان خودش خواسته باشد این مطالب را کم‌رنگ کند. بلکه به گمانم او زیادی آنلاین است و هر بار که حرف تازه‌ای می‌زند و یا توئیت تازه‌ای می‌گذارد، چیزهای قدیمی کنار می‌روند.

 

اوضاع زمانی خراب‌تر می‌شود که برخی احزاب با انگیزه‌ها و غرایضی خاص سعی می‌کنند در آنچه که پلتفرم‌ها به ما نمایش می‌دهند، تغییر به وجود آورند.

 

و در این مورد هیچ نمونه‌ای بهتر از سوگیریِ خلاف جهت، در پرونده‌ی افترای اخیر میان جانی دپ و همسر سابقش، امبر هرد را نمی‌توان نام برد.

 

اگر در بازه‌ای زمانی، توئیتر، یوتیوب، یا تیک‌تاک را اسکن می‌کردید به جریانی مملو از الگوهای رفتاری و کلیپ‌ها و پست‌هایی هولناک برمی‌خوردید که از امبر هرد شخصیتی وحشتناک ساخته و جانی دپ را فردی عادل توصیف کرده بودند.

 

و این به سبب قوی‌تر بودن اسناد جانی دپ نبود. بلکه آن‌طور که محققان نشان داده‌اند دلیل این موضوع به احتمال زیاد آن بوده است که سکوها را افرادی اشغال کرده بودند که به جناح راست زن‌ستیز تعلق داشتند... افرادی که تصویر هرد را در بدترین صورت ممکن ترسیم کردند.

 

به نظر می‌رسد که این گروه به هدف‌شان هم رسیدند. و اگر شما همین حالا هم در مورد این موضوع به جستجوی آنلاین بپردازید با موجی از اطلاعاتی مواجه می‌شوید که همگی در حمایت از جانی دپ هستند.

 

البته پلتفرم‌ها دائماً مدعی‌اند که در تلاش برای مبارزه با چنین کمپین‌های سازمان‌یافته‌ای هستند. اما تلاش‌های آنها مبهم است و در بهترین حالت هم می‌توان اقدامات‌شان را «بی‌دلیل» توصیف کرد... و این‌جاست که به انگیزه‌های نادرست می‌رسیم.

 

همان‌طور که پیتر زاتکو، رئیس سابق امنیتی توئیتر، در یکی از شکایت‌های اخیر گفته بود: «مدیران توئیتر، انگیزه‌ی چندانی برای «تشخیص» یا محاسبه‌ی میزان نفوذ ربات‌های هرزنامه‌ای ندارند.

 

به همین ترتیب نیز یوتیوب، انگیزه‌ی کمی برای ارائه‌ی تصویری منصفانه‌تر و کمتر دست‌کاری شده از پرونده‌ی جانی دپ و امبر هرد دارد.

 

این مسائل برای هیچ خواننده‌ای غافل‌گیر‌کننده نیست.

 

حالا باید حرف سابق خود را (که گفتم به شخصه تحریفی در اخباری که در اینترنت می‌بینم، صورت نمی‌دهم)، پس بگیرم. حالا با خواندن داستان دن پرایس باید اعتراف کنم که: احتمالاً اینترنت تصویر منصفانه‌ای از آنچه در جهان اتفاق می‌افتد به شما ارائه نمی‌دهد.

 

 

 

برچسب ها:
ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها
پیشنهاد سردبیر
زندگی