این آچمزی نهفقط به خاطر تحریمهای آمریکا و به تبع آن اروپاییها و خاور دوریهاست بلکه حتی اگر امروز به آمریکا نرد عشق ببازیم (فرض محال که محال نیست) و افایتیاف را بپذیریم و آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم کاری با ما نداشته باشد، باز هم این آچمزی ادامه دارد. فقط اندکی راه نفس باز میشود و مشکل بهظاهر اندکی به تعویق میافتد.
مصطفی هاشمی طبا نوشت: حال ببینیم چرا آچمز هستیم. مسئولان شرکت گاز میگویند دستکم صد میلیارد دلار میخواهند تا تولید گاز را در حد فعلی حفظ کنند و مسئولان برق هم میگویند دستکم صد میلیارد دلار میخواهند تا ظرفیت فعلی برق را حفظ کنند. خود رئیسجمهور محترم هم گفته است دستکم 200 میلیارد دلار لازم داریم تا رشد هشتدرصدی GDP محقق شود.
در اینجا این مطلب مطرح میشود که چرا به جای آنکه به واقعیتها توجه شود، صرفا به اعداد و آمار دقت میشود. معلوم است وقتی این حجم ارز وارد اقتصاد شود، به هر ترتیب رشد هشتدرصدی اتفاق میافتد اما در همان حال همه چیز کشور رو به سقوط میرود زیرا اعداد و ارقام بیجان هستند و فقط کمیت را نشان میدهند و نه کیفیت را.
اشتباه بزرگ اقتصاددانان آن است که به ارقام بیجان نگاه میکنند و نه به واقعیت و ماهیت و کیفیت امر. بسیاری از فعالیتهای اقتصادی که آمارشان باعث افزایش GDP میشود، انجامش زیانبار است مثل فروش ارز در بازار که به GDP کمک میکند اما ثروت کشور به باد فنا میرود. یا وقتی به جای حملونقل ریلی، حملونقل کامیونی در کشور اتفاق افتد (مثل حالا) اعداد این فعالیت به GDP اضافه میشود؛ درحالیکه به تحقیق عمل درستی انجام نشده و اگر همان حملونقل با قطار انجام شده بود، اعداد کمتری وارد GDP میشد.
خوب حالا اگر این 200 میلیارد دلار ارز وارد کشور شد، میخواهیم با آن چه کنیم؟ برق و گاز بهتنهایی نیاز به این ارز دارند. سالی 25 میلیارد دلار هم کالای اساسی باید بخریم. حداقل 10 میلیارد دلار ارز و طلا هم با توهم یکسانسازی نرخ ارز در بازار آزاد به نفع قاچاقچیان و صادرکنندگان سرمایه به بازار میفروشیم، شش میلیارد دلار هم بنزین وارد میکنیم، واردات اقلام مربوط به صنایع و داروها و پزشکی و مسافرتی و هزاران مشکل دیگر را هم داریم، پس این نامعادله کجا میتواند به معادله تبدیل شود، بهویژه آنکه رئیسجمهور محترم گفتهاند که از این 200 میلیارد دلار صد میلیارد دلار آن باید از سرمایهگذاری خارجی تأمین شود.
حکایت این دولت هم با تمام صداقت و فرزانگی میشود (و شده است)، من بدو آهو بدو! یعنی به جای اینکه سیاستگذاری کند، دنبال جریان اقتصادی که از گذشته وجود داشته و کشور را زمین زده، رفته است!
جالب است که همه اینها زمانی است که صدای پای فاشیسم ترامپ و نعره صهیونیسم مکار کاملا به گوش میرسد و باز هم مثل گذشته به جای اتخاذ سیاستهای متناسب با فضای جنگ در کشور (در طول 40 سال گذشته) به مردم میخواهیم خروسقندی بدهیم و برخلاف نظر ریاستجمهوری، حقایق را برای مردم نمیگوییم؛ چراکه سرمایه اجتماعی را از دست دادهایم و از مردم میترسیم.
آقای دکتر میدری، وزیر محترم کار و رفاه اجتماعی، این حرف خام را میتوانند به صورت علمی تئوریزه کنند. آقای رئیسجمهور، اقتصاد را خارج از تئوریها و سخنرانیها و نظرات اطرافیان خود هم جستوجو کنید. عناصر اقتصادی را بشمارید و بگویید با آنها چه میخواهید بکنید. با عناصر زیربنایی اقتصاد رودررو شوید و بگویید برای هریک چه فرمولی خواهید داشت.
با برق، گاز، نفت، آب، خاک، کشاورزی، چاههای عمیق، ترابری کالا، هواپیمایی، ترابری درونشهری، صنعت، دارو، تجهیزات پزشکی، فاضلابها، پسماندها، قاچاقهای سازماندهینشده راهآهن و دیگر عناصر اصلی اقتصاد چه خواهید کرد؟ آنوقت روشن میشود که نهتنها در شرایط فضای جنگی 40ساله حاکم بر کشور و تحریمها مدینه فاضلهای را نمیتوانید بسازید، بلکه حتی در شرایط مغازله با قدرتهای بزرگ و انصراف از محور مقاومت و تسلیم به حاکمیت جهانی با سیاستهای به ارث رسیده این کار را نمیتوانید انجام دهید؛ زیرا شرایط وجودی کشور سالهاست درحال نزول است و منحنی نزولی را هرگز نمیتوانید به منحنی صعودی تبدیل کنید، مگر آنکه نقطه عطفی بیابید و آن نقطه عطف را تقویت کنید.
اگر نقطه عطفی پیدا نشود، منحنی رو به زوال سرعت بیشتری میگیرد و شما هم سوار بر آن ریل، معلوم نخواهد شد که به کجا خواهید رسید. اگر به این امر رسیدید که کشور ظرفیت این بار بزرگ مصرف (در ابعاد مختلف) و این بار بزرگ تشتت در تصمیمگیری و بار بزرگ آرزوی سبک زندگی آمریکایی را ندارد، آنوقت میتوانید به نقطه عطف چنگال بزنید و منحنی نزولی رو به زوال را متوقف کنید. بیان حرفهای شیرین برای مردم، هم خوب است و هم ممکن، اما اگر بتوانید حرفهای تلخ را هم صادقانه برای مردم بیان کنید، آنوقت معلوم میشود که اعتماد دوسویه شما و مردم چگونه است. صداقت را میتوان بیان بعضی حرفهای درست تعریف کرد اما صداقت واقعی بیان همه تلخوشیرینیها برای مردم است. نظریهها و منحنیهای پیشبینی هرگز شما را راهنمایی نخواهد کرد. اقدامات مشخص و بخشی است که منحنیها را میسازد. حرفهای ابتدایی شهید رئیسی را با عملکرد سهساله مقایسه کنید.
طرح توسعه مکران به کجا رسیده است؟ قبول کنید که سیستم تصمیمگیریها و تداوم کار و تشتت در تصمیمگیریها نمیتواند کار را به پیش براند. برنامه هفتم هم ظرفیت تصمیمگیریهای درست بخشی شما را دارد اما اول قبول کنید که اسراف، قاچاق، رانت و سبک زندگی مصرفی را نمیپسندید و تا بتوانید برای کشور کاری کنید، هرچند وجنات امر نشان میدهد که تسلیم آچمز شدهاید و حرکت شما بکسوات (حرکت درجاست)؛ مثل تقلیل سهم صندوق ذخیره ملی به 20 درصد که آقای سیدمحمد خاتمی در زمان رئیسجمهوریش بهشدت از این قبیل کارها خودداری میکرد. این است که اگر اقدامات خود را فهرست نکنید، تسلیم اسراف شوید، حکایت من بدو آهو بدو خواهد بود.
منبع:شرق
ویدیو:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک