خبرگزاری فارس در مطلبی با تیتر «هم وطن! بیا با هم حرف بزنیم!» در واکنش به اتفاقات اخیر در کشور و فوت مهسا امینی مطلبی خطاب به جامعه نوشته و مردم را دعوت به گفت و گو و پرهیز از پیشداوری کرده است.
در این مطلب با ذکر مثال دعواهای زن و شوهری که هر کدام در آن موقعیت، مسایل حل نشده قبلی را به یاد می آورند و خود را محق می دانند، نوشته شده که «حالا حکایت این روزهای ما مردم ایران است. یک واقعه دردناک و جگرسوز اتفاق افتاده. همه مان درگیر یک موقعیت بغرنج شده ایم و مثل زن و شوهرها پرونده های قدیمی در ذهن مان زنده شده» و «بعد دیگر کسی لازم ندارد که هیچ فکری بکند. تحقیق و تفحص لازم نیست. شنیدن بی طرفانه حرف های طرف مقابل و بررسی شان، کار پوچ و بی ثمری محسوب می شود.»
خبرگزاری فارس سپس اینگونه به مردم توصیه اخلاقی کرده است: «کاش کمی عوض شویم. در زندگی شخصی و خانوادگی، در موضع گیری های سیاسی، در روابط کاری و اجتماعی و فامیلی، در هر جایگاه کوچک و بزرگی که قرار است درباره چیزی قضاوت کنیم و تصمیمی بگیریم، به طرف مقابلمان فرصت حرف زدن بدهیم. روی حرف هایش فکر کنیم. تلاش کنیم دغدغه اش را بفهمیم. خودمان را جای او بگذاریم. برای درد جدیدی که به آن مبتلا شده، نسخه قدیمی از قبل پیچیده شده تجویز نکنیم. برای روشن شدن حقیقت صبر کنیم.»
سوال در برابر نوشته خبرگزاری فارس این است؛ چه کسی جلوی حرف زدن ملت با هم و با حاکمیت را گرفته؟ خبرگزاری فارس طوری توصیه اخلاقی برای پرهیز از پیشداوری و گفت و گو کرده که گویی میخواهد مساله را به یک معضل فرهنگی فرو بکاهد. اما این در واقع قلب واقعیت است.
مساله اصلی این است که مردم باید کجا و چطور حرف خود را بزنند؟ در نظامهای حقوقی چهار ابزار مختلف برای اظهارنظر و بیان عقیده توسط مردم و ایجاد فضای گفت و گو وجود دارد؛ نظام انتخابات، نهادهای مدنی و احزاب، رسانه آزاد و در نهایت امکان قانونی تجمعات. در ایران کدامیک از این چهار ابزار در سطح استاندارد و مطلوب وجود دارد؟
در نظام انتخاباتی که دخالتهای فرانهادی و فراقانونی حتی به گزینش نامزدهای نظام پزشکی و نظام مهندسی هم کشیده شده چقدر میتوان انتظار ارجعیت یافتن نظر مردم را داشت؟ کدام رسانه فراگیر آزاد در کشور توان فعالیت بدون دغدغه دارد که بتواند زبان مردم باشد؟ در شرایطی که انحصار رسانهای صدا و سیما و دیگر رسانههای دولتی در حال تشدید است از کدام گفت و گو میتوان سخن گفت؟
کدام نهاد مدنی یا حزب فراگیر در کشور هست که بتواند بخشی از مردم را نمایندگی کند؟ کجای این چند دهه به مردم اجازه یک تجمع اعتراضی آزاد داده شده؟ در کدام اتفاق ملی و مهم که افکار عمومی را متاثر کرده به سوالات این مردم توضیح شفافی داده شده که حالا آنها را مقصر بن بست گفت و گو میدانیم؟ چقدر مطالبات مختلف این مردم در سال های متمادی به رسمیت شناخته شده که حالا آنها را دعوت میکنیم تا حرف طرف مقابل را بشوند؟
مگر نه این است که در همین موضوع حجاب، جریان سیاسی نزدیک به همین خبرگزاری فارس سالها انواع و اقسام تهمتها را به زنان و دختران و شهروندان منتقد سختگیریهای موجود زده است. توقع دارید از کوه این تهمتها و سختگیریها چه بروید؟
گفت و گویی که خبرگزاری فارس از آن یاد میکند قطعا قابل احترام است اما مگر میشود دهان یک طرف را با انواع و اقسام ابزارهای سیاسی، امنیتی و حقوقی بست و توقع گفت و گو داشت؟ مگر میشود یک طرف گفت و گو همواره گوش خود را بگیرد و ذرهای از حرف دیگری را نشوند و در بزنگاه مدعی شود که چرا گفت و گویی انجام نمیپذیرد؟
یقینا وضعیت امروز کشور دل هر شهروند وطن دوستی را به درد میآورد اما به طور قطع این وضع و بن بست گفت و گو در کشور حاصل فرار مردم از تعامل نیست. مردمی که سالهاست فقط شنونده هستند و بسیار کم پیش آمده که در مقام گوینده به رسمیت شناخته شوند.
همین امروز هم راه حل جمع شدن وضعیت پرمخاطره شکل گرفته، گفت و گو است. اما برای گفت و گو اول باید طرف مقابل را به رسمیت شناخت و در ساحت حکمرانی این به رسمیت شناختن در قامت برگزاری انتخابات استاندارد، دادن آزادی به رسانهها، دادن امکان فعالیت به نهادهای مدنی و به رسمیت شناختن حقوق حقه شهروندان از جله برگزاری اعتراضات مدنی است.
به جز اینها دعوت به گفت و گو هیچ ارزش عملی نداشته و نخواهد داشت.
ویدیو:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک