آمریکا و اسرائیل مانور مشترکی را با هدف شبیه سازی حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران برگزار کردند. برخی برگزاری این دست از اقدامات را از تبعات روی کار آمدن «بنیامین نتانیاهو» در تل آویو می دانند. دیدگاه جنابعالی در این رابطه چیست؟
سالهاست اسرائیل تلاش میکند آمریکا را به توسل به اقدام نظامی علیه ایران ترغیب کند. این هدف هم منحصر به یک جناح یا یک فرد نیست. تمام احزاب و جناحهای سیاسی در اسرائیل غالباً در این هدف اشتراک نظر دارند. در نتیجه، نکته تازه و قابل ملاحظه این نیست که نقش «نتانیاهو» در تحقق این مانور نظامی چه بوده است. سؤال مهم اینجاست که چه عواملی باعث شده دولت بایدن به این نتیجه برسد که همسویی با اسرائیل در این مورد سیاست مناسبی است و از این رو دست به چنین اقدام تحریکآمیزی علیه ایران زده است؟ پرسش به این سؤال هم چند وجهی و مفصل است. اما در اولین نگاه، یکی از واضحترین عوامل این چرخش این است که فضای داخلی در واشنگتن و فضای بینالمللی به شدت مساعدِ این قبیل اقدامات ضد ایرانی شده است. در روابط بینالملل در عصر مُدرن میگویند «پیروز» کسی است که روایتاش (Narrative)غالب شده باشد! متاسفانه در فضای سیاست داخلی کشورهای غربی و تا حدود زیادی در فضای بینالمللی روایتِ جریانهای ضد ایرانی از«ایران» فعلاً غالب شده است وهمین امر به لابیهای ایرانستیزمجال داده با تاثیر مضاعفی در پایتختها فعالیت کنند و به سیاستهای دولتها در قبال ایران جهت ببخشند. تاثیر این فضا هم فقط محدود به روابط ایران-آمریکا-اسرائیل نبوده است. حقیقت این است که مدتی است ایران در حوزههای مختلف سیاست خارجی دچار آسیب شده است و از این رو به شدت نیازمند یک آسیبشناسی صادقانه و جدی است. اگر از چالشهای خارجی ناشی از نارضایتیهای داخلی بگذریم، به باور من یکی از جدیترین عوامل آسیب نیز این است که در ایران عملاً زبانِ نظامی بر زبانِ دیپلماتیک در حوزه سیاست خارجی غلبه کرده است و همین امر موجب شده ایران قدرت نرم و توان اقناعی خود - و به تبع آن، «قدرت بازدارندگی»اش - را در صحنه بینالمللی تا حدود قابل ملاحظهای از دست بدهد. برای اثبات این ادعا کافی است به وضعیت کنونی نگاه کنیم. امروز ایران در بالاترین سطح از توسعه نظامی قرار دارد؛ صنعت موشک بالستیک پیشرفتهای چشمگیری داشته، موشک سوپرسونیک هم ساختهایم. فنآوری پهپاد ایران زبانزد همه جهان شده است و حتی غنیسازی اورانیوم را هم به حد ۶۰٪ رساندهایم. اما علیرغم همه این پیشرفتها در حوزه «قدرت سختافزاری» - به دلیل ایرادات جدی در حوزه گفتمانی و اجرایی - اجماع کمسابقهای علیه ایران در سطوح عالی سیاسی و سازمانهای بینالمللی شکل گرفته است و قطعنامههای پی در پی و بیسابقه علیه کشور به تصویب میرسد. با وجود این «قدرت سخت»، هنوز موفق نشدهایم کشورهای غربی را برای لغو تحریمها بر سر میز مذاکرات وین بازگردانیم و عملاً در یک انزوای دیپلماتیک و یک فشار فزاینده تحریمی قرار گرفتهایم. با وجود همه این پیشرفتها، اسرائیل عملاً ایران را با «پیمانهای ابراهیم» احاطه کرده و همسایگان ما در تلآویو دفاتر نمایندگی و کنسولی تأسیس میکنند! با همه قدرت سختافزاریمان، لابیها و جریانهای ایرانستیز موفق شدهاند - با چند شعبده رسانهای و اتکاء به لاشه یک پهپاد سرنگون شده - ایران را عملاً شریک و معاون «تجاوز روسیه به اوکراین» معرفی و از بابت این تصویرسازی چالشهای امنیتی و حقوقی و سیاسی فراوانی برای کشور ایجاد کنند. با وجود همه این پیشرفت ها، معتدلترین جناحهای سیاسی اروپا با افراطیترین جریانهای ایرانستیز در واشنگتن همسو شدهاند و اجماع کمسابقهای هم در سطح سیاست داخلی و هم در سطح سیاست خارجی در اغلب این کشورها علیه ایران شکل گرفته است. در این شرایط، شاهدیم «شورای امنیت سازمان ملل» در جلسهای غیر رسمی میزبان ضد ایرانیترین جریانهای اپوزیسیون میشود، رئیسجمهور فرانسه از فرستادگان یک لابی تجزیهطلب کُرد در کاخ الیزه استقبال میکند، پارلمان اتحادیه اروپا روابطش را با ایران قطع میکند، نخستوزیر کانادا به ترغیب چند لابی بحث «رژیم چنج» را مطرح میکند، و یک «هیات حقیقتیاب» با رأی بالایی در شورای حقوق بشر برای بررسی وضعیت ایران تشکیل میشود. با تمام قدرت سختافزاریمان، حتی میبینیم رئیسجمهور کشور کوچکی مثل آذربایجان که تا کنون با تواضع و احتیاط زیادی با ایران رفتار میکرد، به تمامیت ارضی کشور چشم میدوزد و به تلویح و تصریح علیه ایران ادعای ارضی مطرح میکند! از خود بپرسیم، چرا با تمام این پیشرفتهای سختافزاری، عربستان سعودی عملاً موفق شده شبکه تلویزیونی «ایراناینترنشنال» را به یک بازیگر مهم و موثر در صحنه سیاست داخلی ایران تبدیل کند و عملاً از طریق آن صحنهگردان بسیاری از اتفاقات در داخل کشور شود؟ چه کمبود یا ضعفی باعث شده قدرت سختافزاری ایران به قابلیت آن به تاثیرگذاری بر وقایع و اتفاقات منتهی نشود؟ اینها پرسشهای مهمی است که لازم است دلسوزانه و صادقانه به آن پاسخ داده شود. معتقدم تحرکات اخیر اسرائیل و آمریکا را نیز باید در همین چارچوب و با نگاهی آسیبشناسانه تحلیل و بررسی کرد.
ما در گذشته و در دولت های پیشین نتانیاهو نیز شاهد حمله های هوایی اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران با ادعای حملات پیش دستانه بوده ایم. امکان تشدید این حملات در دولت جدید حزب لیکود تا چه اندازه جدی است؟
در مرحله اول، نتانیاهو تلاش خواهد کرد اروپا و آمریکا و برخی کشورهای منطقه را حول محور «فشار حداکثری» به اجماع و همکاری برساند. سپس، در مرحله بعد، با طرح این ادعا که «فشار حداکثری صرفاً از طریق تحریم پاسخگو نیست»، عنصر «نظامی» را نیز وارد معادله خواهد کرد و به تدریج افکار عمومی و فضای سیاسی را برای مبادرت به اقدام نظامی آماده خواهد ساخت. طبیعتا، تداوم التهاب و نارضایتی عمومی در داخل ایران نیز به طرز قابل ملاحظهای به این فضاسازیها و به ترغیب افکار عمومی به همسویی با یک اقدام نظامی محدود کمک خواهد کرد. اگر اجماع بین کشورهای غربی و اسرائیل برای حمله به ایران هم طبق خواست اسرائیل حاصل نشود، نتانیاهو معتقد است صرف آغاز یک اقدام نظامی یکجانبه اسرائیل علیه ایران، ناگزیر پای آمریکا را به میدان خواهد کشید و دولت بایدن را به حمایت نظامی از اسرائیل وادار خواهد کرد. در نتیجه، اگر تدبیر و راهحلی برای برونرفت از فضای کنونی پیدا نشود، معتقدم احتمال اقدام نظامی علیه سیستمهای پدافندی و سپس علیه تاسیسات هستهای ایران به مراتب بیش از گذشته شده است.
حزب لیکود و متحدانش که ائتلافی از احزاب راست و مذهبی شامل «صهیونیسم دینی»،«شاس» و «یهودیت تورات» هستند، توانستهاند ۶۴ کرسی از ۱۲۰ کرسی کنست، پارلمان اسرائیل را از آن خود کرد. به نظر می رسد برخلاف دوره های گذشته، دولت جدید نتانیاهو با قدرت عمل بیشتری وارد عرصه شده باشد. خطرات اقبال عمومی حزب لیکود و شخص نتانیاهو در دولت جدید این کشور برای ایران چیست؟
همانطور که ذکر شد، در اسرائیل سیاست خارجی و سیاست امنیتی-نظامی یک سیاست نسبتاً ثابت و مورد اجماعی است و در کلیت خود با تغییر دولتها تحول خاصی به خود نمیبیند. اما نتانیاهو نسبت به سایر رقبای خود قطعاً شناخت بهتری از مناسبات و ظرافتها و فضای سیاسی واشنگتن دارد و حزب متبوع او نیز سکاندار اصلی لابیها در آمریکا و کشورهای اروپایی است. به همین خاطر نیز نتانیاهو در اجرای اهداف کُلی و راهبردی إسرائیل در قبال ایران نسبت به سایر شخصیتهای این رژیم از اقبال بیشتری برخوردار است. ضمن اینکه او یک فرد جنجالی و «رسانه»ایست که قادر است موضوع «ایران» را مدام در صدر اخبار و تیتر روزنامهها نگه دارد و همین امر – به ویژه در نبود یک استعداد مشابه در همتایان ایرانی او – نتانیاهو را به دشمن خطرناک تبدیل کرده است.
« پیمان ابراهیم» از جمله توافقاتی بود که در دولت پیشین نتانیاهو، حول محور مقابله با افزایش قدرت منطقه ای ایران میان اسرائیل و برخی از کشورهای عربی منعقد شد. از دیدگاه جنابعالی گسترش و تقویت این توافق به دیگر کشورهای عربی در دولت جدید نتانیاهو تا چه اندازه جدی است؟
حقیقت این است که در نبود برجام، إسرائیل با «پیمانهای ابراهیم» در پی ایجاد یک رژیم جدید منطقهای و بینالمللی به سود خود و به زیان ایران است. در واقع، رژیم نوین منطقه میبایست یا پیرامون «برجام» با راهبری ایران یا پیرامون «پیمانهای ابراهیم» با راهبری اسرائیل شکل میگرفت. در سطح فرامنطقهای نیز، میبایست روابط ایران و غرب یا در چارچوب «برجام» و مناسبات آن تعریف میشد یا تحتالشعاع «پیمانهای ابراهیم» و ملزومات آن قرار میگرفت. متاسفانه، از آنجا که این کارکرد مهم «برجام» در إسرائیل به خوبی فهم و در ایران به هیچ عنوان درک نشد، امروز میبینیم إسرائیل توانسته با خنثیسازی برجام، به سرعت مانند تار عنکبوت «پیمان ابراهیم» را دور ایران بتند و ایران را به اتکاء آن از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیتی به صورت کمسابقهای به انزوا بکشاند. حالا، اینکه این صحنهآرایی إسرائیل تا کجا پیش خواهد رفت، به صورت مستقیم به عملکرد ایران در حوزه احیای برجام و ترمیم روابطش با غرب و همسایگان بستگی دارد.
نتانیاهو در گفت و گویی اعلام کرده بود که «عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان قطعا هدف اصلی دیپلماتیک من در صورت انتخاب مجدد خواهد بود» او در این گفت و گو به چراغ سبز ریاض به دیگر کشورهای عربی برای عادی سازی روابط با تل آویو اشاره می کند و همچنین می گوید که «عربستان سعودی روند عادیسازی تدریجی روابط را آغاز و در سال ۲۰۱۸ و پیشتر از حصول پیمان ابراهیم در سال ۲۰۲۰، سعودیها فضای هوایی عربستان را به روی صدها هزار شهروند اسرائیلی باز کرد.» از دیدگاه جنابعالی آیا ممکن است سعودی به عنوان کشوری که داعیه دار عنوان « ام القری» جهان اسلام است پیش از حل و فصل شدن مشکلات اسرائیل با فلسطین پای میز مشترک با تل آویو بنشیند؟
حقیقت این است که تا قبل از پیمانهای ابراهیم، عادیسازی روابط إسرائیل و اعراب – و حتی مقولهٔ بهرسمیت شناختن اسرائیل - مشروط به حل معضل إسرائیل و فلسطین بود. اصولاً در ادبیات سیاسی نیز از معضل «فلسطین» با عنوان «نزاع إسرائیل-عرب» یا Arab-Israeli conflict یاد میکردند و حتی هالهای از قداست نیز به مبارزه مردم فلسطین – یا آنچه در ادبیات جهان به Palestinian cause مشهور است – میبخشیدند. یعنی کشورهای عربی (و حتی جامعه بینالمللی در کلیت خود) اِشغال فلسطین را یک معضل «جهان عرب» میخواندند و حلوفصل آن را نیز تنها مقدمه یا اولین پیششرط برای بررسی روابط خود با اسرائیل میدانستند. اما امروز، این پیششرط و آن قداست عملاً از سر راه برداشته شده و اسرائیل موفق شده – بدون واگذاری کوچکترین امتیاز در پرونده فلسطین – به عادیسازی روابط خود با کشورهای عربی بپردازد. طبیعتاً، با لغو این پیششرط و تغییر فضا، ادامه روند عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل طبق الگوری پیمانهای ابراهیم با مانع خاصی مواجه نیست و بسیار محتمل است عربستان سعودی نیز به زودی به این قافله بپیوندد. متاسفانه، موضوع «خلع سلاح هستهای اسرائیل» نیز – که میتوانست دستکم به عنوان یکی از موضوعات مهم در فرایند مذاکره برای عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل مطرح شود – کاملاً از دایره دید سران عرب خارج شد و به دلیل همین سهلانگاری راهبردی نیز فرزندان خاورمیانه باید همچنان زیر سایه تهدید هستهای اسرائیل زندگی کنند.
آغاز احتمالی روابط اسرائیل با عربستان چه تاثیری بر بهبود روابط تهران با ریاض خواهد داشت؟ آیا می تواند اهرم فشاری بر مقامات سعودی در عدم ازسرگیری رابطه با ایران باشد؟
رسمی شدن روابط عربستان و اسرائیل هم از نظر سیاسی و هم از نظر امنیتی و راهبردی به زیان ایران است. در واقع، عادی شدن روابط إسرائیل و عربستان نه تنها موضوح اِشغال فلسطین (به عنوان یک امر معنایی برای ایران) و موضوع سلاحهای هستهای اسرائیل (به عنوان یک امر راهبردی) را به حاشیه خواهد راند، بلکه زمینه ورود إسرائیل به خلیج فارس را هم فراهم خواهد ساخت.
نتانیاهو در گفت و گو با فرید ذکریا ادعای وحشتناکی را در رابطه با ایران مطرح می کند. او به صراحت می گوید:« تنها چیزی که یک رژیم سرکش را از دستیابی به تسلیحات هستهای باز میدارد و من هم به طور خاص در کتابم بر آن تاکید کردهام ، ترکیبی از «تحریمهای فلج کننده» و یک «گزینه نظامی معتبر» است.» به نظر می رسد موضوع تحریم های فلج کننده همین حالا هم در دستور کار مقامات کشورهای غربی قرار گرفته باشد اما آیا مسوولیت «گزینه نظامی» را اسرائیل بر دوش می کشد؟ یعنی آیا ما باید منتظر حمله نظامی اسرائیل باشیم؟
همانطور که ذکر شد، نتانیاهو در مرحله اول بحث «تحریم فلجکننده» و «فشار حداکثری» را پیش خواهد کشید و حول محور آن اجماع خواهد ساخت؛ و سپس در مرحله بعد – با این استدلال که تحریم فلجکننده دیگر پاسخگوی تهدید هستهای ایران نیست – گزینه نظامی را به عنوان تنها راهحل واقعبینانه و موثر مطرح خواهد کرد. کمااینکه جان بولتون نیز از هماکنون – از جمله طی مقالهای که اخیراً در مجله «هیل» منتشر کرده – بحث «بی اثر بودن تحریمها» را پیش کشیده تا جا را برای گزینه نظامی باز نماید. او در مقاله خود اینگونه استدلال کرده که پهپادهای ایران – که به ادعای او در اوکراین به کار رفته - متشکل از أجزاء و قطعاتی هستند که تحت تحریم قرار دارند و قاعدتاً میبایست از دسترس ایران خارج باشد؛ و از این رو نتیجه گرفته که تحریم محض مانع «تهدیدهای نظامی» ایران نشده و باید راه دیگری پیش گرفت. موضع نتانیاهو در برابر تحریم و اقدام نظامی نیز پیرو همین الگو خواهد بود.
«زاخای هنگبی»، نماینده حزب لیکود و دستیار نزدیک نتانیاهو، بلافاصله پس از پیروزی بیبی در انتخابات کنسه اسرائیل، در مصاحبهای ادعا کرد که اگر در صورت شکست مذاکرات احیای برجام، اسرائیل حمله هوایی به تاسیسات هستهای را در دستورکار خود قرار خواهد داد. سیاست ایران در قبال تکرار ادعاهای جنگ طلبانه مقامات اسرائیلی علیه ایران باید در چه سمت و سویی باشد؟
معتقدم ایران باید ابتدا عواملی که باعث انزوای سیاسی و بینالمللی آن شده را از میان بردارد و سپس به احیای یک دیپلماسی پویا – با محوریت برجام، امنیتیزدایی، ترمیم وجهه کشور و رفع تحریمها – بپردازد. به عبارت دیگر، لازم است با اِعمال یک سری إصلاحات اساسی در حکمرانی به یک ثبات داخلی و یک وفاق ملی – به عنوان یک ضرورت امنیتی – دست یابد و در کنار آن – با اعمال اصلاحاتی در حوزه گفتمانی و اجرایی در زمینه سیاست خارجی – به دفع تهدیدات جدی خارجی بپردازد.
به نظر می رسد کشورهای غربی در کشاکش جنگ اکراین، تمایلی برای آغاز درگیری دیگری نداشته باشند. از دیدگاه جنابعالی اما در صورت حمله اسرائیل به تاسیاست هسته ایران و اقدام متقابل تهران، آمریکا و اروپا به چه صورتی عمل خواهند کرد؟
نتانیاهو بر این باور است که اقدام یکجانبه إسرائیل علیه ایران در هر حال دولت آمریکا را در یک عمل انجام شده قرار خواهد داد و دولت بایدن را ناگزیر – تحت فشار داخلی – به ورود به منازعه و گشودن چتر حمایتی خود بر سر اسرائیل وادار خواهد ساخت. تحلیل نتانیاهو بر این باور استوار است که صرف تهدید آمریکا به ورود به جنگ اثر «بازدارندگی» خواهد داشت و موجب خواهد شد ایران در پاسخ به حمله اسرائیل به تأسیسات خود صرفاً واکنش محدودی از خود نشان دهد. اینکه تا چه حد تحلیل او از واکنش ایران درست است بحث دیگری است. اما حقیقت این است که او حاضر است دست به چنین قماری بزند.
ویدیو:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک