دو دولت ملی و سوسیالیستی که تمام تلاش خود را برای توسعه عادلانه افغانستان و رفع تبعیض علیه زنان و بهبود وضعیت اقتصادی و ساخت مدرسه و بیمارستان و راه در آن کشور کردند. اما در آخر قربانی تعصبات کور بنیادگرایان شدند و همین افغانیها سرنگون شدند. بخشی از همینها هم به عنوان مهاجر مجاهد یا مجاهد مهاجر! به ایران سرازیر شدند.
اما اگر همین سوال را از جوانترهایشان بپرسید میگویند به آمریکاییها خدمت میکردیم. باز هم این افراد که نتوانستند آویزان به چرخ هواپیمای آمریکاییها شوند و به سرزمین رویاهایشان پرواز کنند، راه سادهتر را انتخاب کردند و پشت ماشین پژو قایم شدند و به ایران فرار کردند. از هر کدام هم بپرسیم اهل کجایی مطمئن باشید نمیگویند افغانستان، اسم قوم و قبیلهشان را میگویند. هیچ حس ملی و میهنی به افغانستان ندارند. به عنوان کسی که خود را چپ با تحلیل میداند باید این تصویر هر چند زمخت را در ذهن داشته باشیم تا تحلیل واقعی از این جمعیت داشته باشیم.
اصل برایشان فرار است و تعلق نداشتن به هیچ سرزمین و میهنی! همراه با تعصبات کور قومی-مذهبی. جای تاسف دارد، اما این فضای حاکم در اکثر افغانیهاست که نسل در نسل منتقل شده. حالا ریشههای تاریخی دارد که باید بعدا بهش پرداخت. شدیدا هم روحیات ضد سوسیالیستی و چپ و مدرنیته دارند به خاطر نیم قرن تبلیغات مختلف که آنان را مغزشویی کرده.
این را نوشتم تا فضای سانتیمانتال فاصله بگیرید هر چند تلخ باسد. آن تصویر معصومیت از دست نرفته مهاجر-پناهنده غیرقانونی افغانی از ذهن را دور کنید. به زمین واقعیت زمخت بنگیرید.
البته به خودی خود مواضع سیاسی و رفتارها تاریخی این جمعیت مهاجر افغانی محل بررسی ما در این مطلب نیست. فقط خواستم تلنگری به برخی از افراد مدعی چپنمایی بزنم که این روزها کاسه از آش داغتر شدند. خواستم بگویم اگر واقعا مدعی چپ هستید یک اصل اساسی چپ بودن تحلیل مشخص از شرایط مشخص است. آیا در شرایط مشخص افغانستان تحلیل مشخصی دارید یا صرفا چهارتا شعار آن هم از جنس حقوق بشر پلاستیکی نئولیبرالی سر دست گرفتهاید؟
از طرف دیگر اگر واقعا مدعی چپ هستید آیا نباید سوابق تاریخی مسئله را ببینید آیا صدای نجیب الله این فرزند شریف ملی و چپ افغانستان در گوش شما طنین نمیاندازد که فریاد هشدار میزد که اینها میآیند و سرزمین ما را ویران میکنند؟ آیا هراس ندارید که اینان بیایند سرزمین ما را هم ویران کنند. به دور از نگاههای مد روز سانتیمانتال و لوس واقعیت روی زمین این را میگوید که متاسفانه بخشی از افغانیها حتی شما بگویید بخش بسیار کوچکی از آنان همواره پتانسیل و ارتباط این را دارند که بازیچه پروژههای سرمایهداری جهانی، امپریالیسم و آمریکا و احتمالا این بار اسرائیل شوند برای ایجاد آشوب و مشکلات جدی!
اینان به سرزمین مادری خود رحم نکردند بروید تاریخ جنگ داخلی افغانستان خصوصا بعد از خروج شوروی را بخوانید که همینها چگونه روزانه منازل مسکونی کابل را راکتباران کردند یا همین احمد شاه مسعود پدر که رسانههای جریان اصلی سرمایه داری ازش چهره قهرمان ساختند در محله افشار کابل چه جنایتی کرد!
متاسفانه چپ ایرانی به خاطر اینکه از ریشههای خود بریده شده، در یک حالت هپروتی سیر میکند. ذهن تنبلی دارد، اما زبان و چانه قوی! خیلی کم میخواند احتمالا اصلا در موضوعی مثل افغانستان حتی یک کتاب جدی یا چند مقاله هم نخوانده، اما زیاد حرف میزند و زیاد شعار با صدای بلند میدهد. ژستی هم میگیرد که مورد پسند رسانههای جریان اصلی سرمایهداری باشد. یک نوع بیوطنی نئولیبرالی را با روکش چپ هپروتی تبلیغ میکند.
حال با این چپ از یک زاویه دیگر وارد بحث شویم. آیا مفهوم ارتش ذخیره بیکاران را شنیدهاید؟ کارکرد ارتش ذخیره بیکاران را در اقتصاد سیاسی سرمایهداری را میدانید؟ پایین نگه داشتن سطح دستمزد کارگران. بدتر نگه داشتن وضعیت کارگران. حضور میلیونی افغانیها خصوصا مردان جوان بدون خانواده دقیقا برای سرمایهداری بی پرنسیپ و سودجوی ایران یک موهبت و برای طبقه کارگر ایرانی یک مصیبت است. شما هم شدهاید بوقچی ارتحاعیترین شکل سرمایهداری ایرانی آن در عالم هپروت!
اگر واقعا طرفدار طبقه کارگر هستید باید برای این مسئله راهحل پیدا کنید. فقط شعارهای سانتیمانتال و شعرها جانسوز سر ندهید.
یک راهحل رویایی این است که بروید به کارفرمای ایرانی بگویید به هر دو کارگر ایرانی و افغانی یک مقدار دستمزد بالا و برابر بدهد. احتمالا کارفرمای ایرانی هم با نیشخند بهت جواب میدهد که برو دنبال کارت بچه! اما راه حل واقعیتر این است که خواهان سازماندهی وضعیت مهاجران و پناهندگان افغانی در ایران بشویم.
قطعا مباحث انساندوستانه هم از اصول و پرنسیب چپ است، باید از همه انسانهای بیپناه دفاع کرد. خوشبختانه ایران سابقه خوبی هم در این زمینه دارد. مگر کُردهای عراق که توسط صدام بمباران شیمیایی و انفال شدند به ایران پناه نیاوردند ایران با آغوش باز آنان را پذیرفت و کمک کرد و اسکان داد، اما کُردها، چون حس میهندوستی خودشان را داشتند.
برای بازپس گیری شهرها و روستاها و مزارع اشغال شده به دست نیروهای بعثی صدام به کردستان عراق بازگشتند و از وطن خود دفاع کردند. حتی زنها و بچهها هم برگشتند و با تمام فراز و نشیبهایی که دارند دستکم الان سرزمین مادری خود را دارند تا حدی هم رو به توسعه هستند و همواره نگاه مثبتی به همتباران خود در ایران دارند به صورتی که جدیدا آن استقبال با شکوه را از دکتر پزشکیان رئیس جمهوری ایران کردند.
یا آذریهای قراباغ که در جنگ دهه ٧٠ شمسی آواره شده بودند و ایران برایشان روی رودخانه ارس پل زد که از جنگ و جدال فرار کنند به این سمت رودخانه بیایند و چند صباحی هم پناهنده و مهمان ایران بودند. اما حتی با وجود این که بخش عمدهای از شهرها و روستاهای آذرینشین قراباغ هنوز در تصرف ارامنه بود و منطقه جنگی حساب میشد، نمیتوانستند به آن شهرهای خودشان برگردند. اما حاضر نشدند آویزان ایران شوند و به دیگر شهرهای جمهوری آذربایجان باکو بازگشتند. با وجود مشکلات سیاسی دولتها، اما هنوز نسلهای قدیمیتر آذریهای آن طرف ارس از این مهمان نوازی و پناه دادن ایرانیها خاطرات خوبی در ذهن دارند.
این دو نمونه را گفتم که سریعا ایرانیها را متهم به درگیری ستیزی و بیگانه ستیزی نکنید. با ادبیات لوس عاریتی سانتیمانتالی به ایرانیها انگ ریسیست و نژادپرست نزنید که اصلا خندهدار میشوید وقتی این مدلی حرف میزنید.
حضور میلیونی و بی ضابطه افغانیها در ایران واقعا تبدیل به مسئله شده. نیروی سیاسی با مسئولیت و اتفاقا مدعی چپ و عدالت باید برای هر مسئلهای راهحل واقعی و روی زمین و اجرایی داشته باشد. قطعا باید پرنسیبهای سیاسی و اخلاقی را هم رعایت کرد. قرار نیست یک شبه زن و بچه و پیر و جوان را سوار کامیون کرد وسط بیابان مرز رها کرد. اما قرار هم نیست هر فردی که خواهان اندکی نظم و سازماندهی و بهبود وضعیت شد را با انگ و سروصدا ساکت کرد.
باید ابتدا تکلیف افغانیها معلوم شود که آیا مهاجر هستند یا پناهنده. این دو مفهوم فرق دارد. چون پناهندگی امری موقت است و مهاجرت میتواند دائمی باشد. بعد باید بین گروههای مختلف اجتماعی آنان تفکیک قائل شد.
خانوادههایی که مثلا ۴٠-٣٠ سال در ایران به صورت خانوادگی زندگی کردند و فرزندان شان ایران دنیا آمده و بزرگ شدند، فرهنگ، زبان و سبک زندگی شبیهتری به ایرانیها دارند یک شرایط دارند. فرق دارند با آن جوان ماجراجو که حتی فارسی هم نمیتواند حرف بزند و با دادن چند صد «دالر» همین دیشب از مرز هرات با شوتی رسیده تهران! شاید هم طعمه خوبی برای هر سرویس اطلاعاتی و امنیتی دشمن باشد.
نحوه برخورد با هر کدام باید متفاوت و عقلانی باشد.
راهحل هم مشخص است. مشکل افغانستان را ایران به وجود نیاورده که هزینهاش را ایران بدهد. کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا و خصوصا آمریکا که دستکم مسئول وضعیت ۴٠ سال اخیر افغانستان هستند، باید هزینه آن را هم بپردازند. هر کدام از این کشورها باید بخشی از مهاجران و پناهجویان افغانی را بپذیرد و جمهوری اسلامی هم باید همکاری کند برای انتقال آنان. اگر نمیپذیرد باید بابت اقامت هر کدام از این پناهجویان هزینه مالی مشخصی بدهد.
برخورد درست چپ ایرانی با کشورهای مرکز سرمایهداری و امپریالیسمتی باید این باشد که آنان را وادار کند مسئولیت خرابکاری خود در افغانستان را بپردازند.
یک چپ باید مطالبهاش از کشورهای اصلی سرمایهداری و امپریالیستی باشد که این زخم را درست کردهاند و مسئولیت آن را دارند که التیام دهند.
سخن آخر با دوستان چپ این است که اتفاقا شما دارید خواسته یا ناخواسته به جریانات فاشیستی خدمت میکنید. اگر مسئله افغانیها در ایران با راهحلهای منطقی، انسانی و درست حل نشود نه تنها بحرانزا میشود که اتفاقا یک کارت بازی خیلی موثر در دست جریانات راست افراطی و فاشیستی برای تهییج افکار عمومی خصوصا در میان طبقات فرودست میشود و اینجا تازه اول شکست چپ است. در کشورهای اروپایی هم تجربهاش را داریم آنجا احزاب چپ مثلا در یونان (سیریزا) یا اسپانیا (پودموسب) به خاطر سردرگمی در انتخاب استراتژی درست برای سازماندهی موج مهاجرت شکست انتخاباتی خوردند. در ایران میتواند سناریو بدتر هم باشد. فقط مسئله انتخابات و رقابت سیاسی نباشد. اتفاقات بدتر بیافتد.
همین الان راست افراطی با ادبیات عامهپسند و عوام فریبانه جمعیت بزرگی از مردم ناراضی ایرانی خصوصا طبقات فرودست را پشت خودش بسیج میکند و مسئله افغانها را هم بهانهای میکنند برای اوج گیری حرکتهای فاشیستی آینده. از آن طرف هم افغانیها با توجه به تجربه تاریخی و عملی که در ایجاد جنگ و جدال داخلی دارند میتوانند همچون یک ارتش ذخیره فاشیستی سریعا سازماندهی شوند و هراس آن میرود در شرایط فعلی غرب آسیا فرماندهی آنان دیگر حتی دست آمریکا هم نباشد مستقیم دست خود اسرائیل بیافتد. آن زمان چپ سانتیمانتال ما که خیلی هم شیک و «سلامت» است برای این سناریو احتمالی چه راهی دارد؟ سوریه جلوی چشممان هست! مطمئنا به جز چند حرف کلیشهای و شعاری هیچ راه عملی برای مقابله با این خطر ندارند.
برای جلوگیری از این سناریو هم چهارتا حرف سانتیمانتال در فضای مجازی توسط چپنمایان هپروتی هیچ فایدهای ندارد باید راهحل واقعی برای مشکل واقعی داشت. تا دیر نشده!
البته در انتها یک پیشنهاد هم برای عزیزان به اصطلاح چپ دارم که احتمالا به جز محافل و مهمانیهای خودشان و کافهها و نهایتا بوفه دانشگاه آن طرفتر نرفتند. پیشنهاد میکنم بروند وسط جمع افغانیها چندتا حرف چپ بزنند تا نحوه برخورد این ارتش ذخیره فاشیستهای بیکار با پیشزمینه شدیدا ضد سوسیالیستی و ضد مدرنیته را از نزدیک بشناسند. روی شناخت واقعیشان از دنیای جدی تاثیر خیلی خوبی دارد. همیشه روی زمین واقعیت راه بروید و تحلیل کنید.
ویدیو:
علی اصغر نخعی راد عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس در گفتوگو با فراز:
خبرگزاری حامی جلیلی از همتی چه می خواهد
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک