همان فیلمهایی که از منابع کلان مالی دولتی برخوردار هستند و همیشه به اشاعه ایدئولوژی و پروپاگاندای حکومتی متهم میشوند. هنگام خواندن این سطرها نیز، اگر بهدنبال تصویر حقیقی از یک فیلمساز سفارشیساز یا حکومتی در ذهنتان بگردید، احتمالا اولین گزینه، ابراهیم حاتمیکیا خواهد بود. اصلا این ترکیب را طی سالها به گونهای در ذهنمان جا انداختهاند که تنها برخی فیلمها و اشخاص خاص را در بر گیرد. انگار وقتی برچسب «سفارشی» بر فیلمی مینشیند، قرار نیست از آن چیز بدرد بخوری از آب در آید و یا سلیقه عموم جامعه را شامل شود. دلایل آنرا هم به کرات شنیدهایم؛ اثری که هدف از تولید آن، صرفا یک دیکته از پیش نوشته شده از سمت ارگانها و نهادهای خاص باشد، چون با انگیزهای غیر از هنر ساخته میشود، عبث است و هجمهها به این آثار وقتی پررنگتر میشود که به وسیلهای برای امرار معاش نیز تبدیل شوند. اما شاید بهتر باشد از این تعریفهای کلیشهای کمی فاصله بگیریم و سعی کنیم بیطرف و واقعبینانه، «فیلمهای سفارشی» را در آثار سینمایی متفاوتتری معنا کنیم. قبل از هر توضیحی از یاد نبریم که سینما یک صنعت است و اگر وجه مالی آن کدر شود، اساسا هنری خلق نخواهد شد. بنابراین فیلمسازی با هدف امرار و معاش، ابتداییترین قدم برای گردش چرخه صنعت سینما و بقای هنر است.
فیلمهای سفارشی تاریخ سینما، از برادران لومیر تا نولان
در تعریف فیلم سفارشی شاید بهتر باشد، در پس کوچههای تاریخ سینما چند قدمی پیش برویم. به نظر میرسد عمر فیلمهای سفارشی به قدمت تاریخ سینما باشد! عدهای معتقدند برادران لومیر، وقتی متوجه تکنولوژی ابداعیشان شدند، در فیلمهای کوتاه صامت خود، به تبلیغ کالاهای تجاری هم میپرداختند. اگر به صورت تطبیقی هم نگاهی به فیلمهای اولیه سینمای هالیوود بیندازیم، خواهیم دید که رد پای پول شرکت شکلاتسازی مشهوری در تصاویر فیلم «بالها» دیده میشود؛ نخستین اثری که در سال ۱٩٢٩ توانست جایزه اسکار بهترین فیلم را به خود اختصاص دهد. فروش بالای کالاهای تبلیغ شده در فیلمهای سینمایی نوعی از تاثیرگذاری بر روی مخاطب را نشان داد که با آغاز جنگ جهانی دوم، دولت وقت ایالت متحده را مجاب کرد تا برای مقابله با پروپاگاندای حزب نازی، از این ابزار استفاده کند. در واقع دهه سی، زمانی است که بسیاری از کارشناسان آنرا مبدا تولید سازماندهی شده فیلمهای سفارشی سیاسی میدانند. آثاری که عموما وظیفهای جز اغنای افکار عمومی از طریق احساسات نداشتند. چندی بعد، دفتر رابطی میان واشنگتن و هالیوود تاسیس شد و کارگردانهای بزرگ برای همکاری دعوت شدند. سال ۱٩۴۱ و در اوج جنگ جهانی دوم، هاوارد هاکس فیلم «گروهبان یورک» را بر اساس زندگی یکی از سربازان آمریکایی در خلال جنگ جهانی اول ساخت. این فیلم با بودجه ۱.۶ دهم میلیون دلاری ساخته شد ٨.٢ دهم میلیون دلار فروخت و سود سرشاری را به کمپانی برادران وارنر اختصاص داد. شرکتی که ٧۶ سال بعد دوباره از این تکنیک، برای یکی دیگر از پروپاگانداهای نظامی خود بهره برد؛ «دانکرک»، اثری که کریستوفر نولان آنرا در سال ٢۰۱٧ ساخت. این فیلم ۱٨٨ میلیون دلار در آمریکای شمالی و ٣٣٧ میلیون دلار در سینماهای سراسر جهان فروخت و با جوایز بسیار از جشنوارههای معتبر جهانی نشان داد ساخت پروپاگانداهای ایدئولوژیک، به معنای آثار ضعیف و درجه چندم نیست. اما در ایران آیا سینمای سفارشی همینقدر با اقبال مواجه شده و معتبر است؟
ریشه سینمای سفارشی در ایران
شاید مهمترین نشانههای این طیف از آثار را بتوان قبل و بعد از موج نو پیدا کرد. اولین موجها در دوره دوم سینمای ایران، توسط دکتر اسماعیل کوشان به توصیه برادران رشیدیان در استودیوهایی مانند میترا فیلم (با سرمایهگذاری افرادی چون اسفندیار یگانگی و طاهر ضیایی) و پارس فیلم (با سرمایهگذاری سلیم سومیخ و شرکایش که بعدها همگی به اسرائیل مهاجرت کردند) به وجود آمد. جریان موج نو و سینمای شبه روشنفکری ایران نیز توسط اشخاصی مانند فرخ غفاری و بهخصوص ابراهیم گلستان پایهگذاری شد که اساسا وابسته به کنسرسیوم نفتی و شرکتهای آن مانند رویال داچ شل (متعلق به امپراتوری روچیلد) بود و سینمایش را با پول و هزینه و سفارش آنها، رونق داده و استودیویش را با سرمایه روچیلدها تاسیس کرد. در سالهایی که گلستان مدام مستند میساخت و «آتش»، «موج و مرجان و خارا» و «تپههای مارلیک» را کارگردانی میکرد، فیلم «خشت و آینه» را جلوی دوربین میبرد و دنبال کشف اسرار درهجنی میرفت، عدهای مدام به او فحاشی میکردند و فضا آنقدر سنگین بود که حتی بهرام بیضایی هم در مقاله ستایشآمیزی که درباره مستندهای گلستان در مجله آرش نوشت، نتوانست بایت هزینه ٢ میلیون تومانی یکی از فیلمها که از شرکت نفت تامین شده بود، کنایه نزند!
مسعود کیمیایی و یک روایت ناتمام
روزنامه اخبار اقتصاد، روز سیام شهریور ۱۳۷۸ این خبر را در صفحه سوم و در ستون ناگفتهها (خبرنگار ویژه-خبرنگار خصوصی) خود منتشر کرد: «گفته میشود سعید اسلامی به همراه یکی از همکاران خود به نام حسین (…) در سال ۱۳۷۵ به یک بنگاه انتشاراتی کمکهای مالی پرداخت کردهاند. بخشی از این حمایت مالی در یک فیلم سینمایی سرمایهگذاری شده است که در سال ۱۳۷۶ به نمایش درآمد و دارای جهتگیریهایی علیه فعالیتهای عمرانی شهرداری بود. یکی از دستاندرکاران فیلم میگوید در عنوانبندی نهایی فیلم از اسلامی و (…) با جابهجا کردن نام کوچک آنها و به صورت «حسین اسلامی و سعید (…)» تشکر شده است. در نیمه دوم دهه هفتاد برخی مقامهای ناشناس در یکی از هتلهای تهران با هنرمندان و سینماگران ملاقات کرده و آنها را به ساخت آثاری با مضامین مشابه برنامه هویت، تشویق میکردند».
ماجرا به مسعود کیمیایی برمیگشت. او در همان دورانی که نام سعید امامی، معاون امنیت داخلی وقت وزارت اطلاعات بر سر زبانها افتاد، با اتهام همکاری با او برای ساخت پروژههایی همراه شد و مشخصاً از «ضیافت» و «سلطان» نام برده شد؛ هرچند برخی «تجارت» را نیز در این زمره قرار دادند، زیرا جنس این آثار را نزدیک به هم تعبیر میکردند و از این حیث حملات کیمیایی به سرمایهداران و فساد موجود در فضای سرمایهداری و مواردی دیگر را که در واقع حمله به یک جریان سیاسی-اقتصادی روز بود، مدیریت شده تلقی میکردند. هرچند پس از سالها کیمیایی این همکاری را تکذیب کرد اما هنوز اصل ماجرا نامشخص است.
سینمای سفارشی امروز و جاماندگان!
متاسفانه بسیاری از مفاهیم و معانی که معمولا توسط گفتمان شبه روشنفکری مطرح میگردد، گرفتار تعابیر و تفاسیر فرامتنی و فرا واقعی است. یکی از مفاهیم چالش برانگیز، همین مفهوم سینمای سفارشی و دولتی است که بدون هرگونه تبیین و تحقیق، از آن به تعبیر سینمای حکومتی و ایدئولوژیک برداشت شده و تنها فیلمهایی که توسط معاونت سینمایی یا بنیاد فارابی و یا سازمان به اصطلاح سینمایی تامین بودجه میشوند را در برمیگیرد. اما آیا سینمای سفارشی ما فقط همین نوع یا در نهایت سینمایی است که از چند مرکز و موسسه دولتی دیگر مانند حوزه هنری یا سازمان فرهنگی هنری شهرداری و یا بنیاد شهید و بنیاد جانبازان سفارش و بودجه میگیرد و لاغیر؟ جز حاتمی کیا، مهدویان، آبیار و چند کارگردان دیگر که از فارابی، اوج و … بودجه گرفتهاند چه نامهای دیگری میشناسیم؟ آیا آثاری چون «لاله» که با محوریت زندگی قهرمان اتومبیلرانی، لاله صدیق و با حمایت مستقیم مرکز گسترش ساخته شد، «استرداد» که در لفافه به تعریف مثبت و تازهای از ارتش شاهنشاهی پیش از انقلاب میپرداخت، «خرس» ساخته خسرو معصومی که قصهای خلاف عرف از زندگی یک رزمنده را نشان داد، «آشغالهای دوست داشتنی» که با محوریت حوادث سال ٨٨ و با حمایت مستقیم فارابی تولید شد، یا «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری که بهدلیل نشان دادن قتل یک دختر توسط خانواده مذهبیاش سالها در توقیف بود، ارگانی خواندیم؟! پاسخ واضح است، خیر!
جشنوارهایسازان کجای این غافلهاند؟
موفقیت کارگردانان درجه یک سینمای ایران سبب شد که بسیاری از فیلمسازان دیگر تلاش کنند فیلمهایی با هدف پذیرفته شدن در جشنوارههای بینالمللی بسازند. همین امر هم سبب شد که به زودی فیلمهای بسیاری با تقلید از المانهای سینمای کیارستمی تولید شود. جالب است بدانید به فیلمهایی که با این اهداف تولید میشوند هم میتوان «فیلمهای سفارشی» گفت. بهخصوص که برخی ادعا میکنند، از سوی جشنوارههای بینالمللی دستورالعملی نانوشته صادر شده که دوست دارد این نوع از سینمای ایران را که عموما اجتماعی، تلخ و به باور برخی سیاهنمایی است به نمایش بگذارد. در همین راستا، بهمن فرمانآرا در گفتوگویی اظهار کرده فیلمهایی از ایران در خارج برنده جوایز جشنوارهها میشوند که سعی دارند ایران را سرزمینی پر از بدبختی و فقر نشان بدهند. فیلمهایی که عموما به آنها «جشنواره پسند» میگویند. با این تعاریف حتی سه فیلم اصغر فرهادی یعنی «گذشته»، «فروشنده» و «همه میدانند» که با سرمایهگذاری شرکتهای غربی و عربی ساخته شده بودند را نیز به نوعی میتوان سفارشی تلقی کرد چرا که در جهت خواسته آن شرکتها ارزیابی شدند و باب میل جشنوارههای خارجی نیز بودند.
میتوان گفت، سینمای سفارشی اگر با نگاهی بیطرف و حقیقی تعریف شود، میتواند سینمای موثری از لحاظ صنعت و مخاطب را نیز دربرگیرد که کارگردانهای موفقی زیر پرچم آن فیلم بسازند. میتواند برای سینما آورده داشته باشد و مخاطب پسند تلقی شود. اگر آثاری با هزینههای گزاف که صرفا برای رپورتاژ یک مفهوم خاص ساخته شدند و آنها نیز سفارشی هستند را به کل ماجرا تعمیم ندهیم، میتوان سفارشیهایی هم ساخت که به مفاهیم عمیق سینما و به دیده مخاطب نیز احترام بگذارند، گیشه را سامان ببخشند و اینقدر منزجر کننده هم نباشند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟