علی نظری، مهندس عمران_زلزله، مدرس سابق مرکز آموزش وزارت راه
گذشته زمین
ابر بزرگی از گاز و غبار همان سحابی نخستین بهمرور متراکم شد و آنگاه شاید با امواج انفجار ستارهای این پیوستگی به گونهی یک صفحهای چرخان درآمد. با نیروی عظیم گرانش، توده انباشته در هستهی مرکزی سحابی متراکم شد و خورشید را ایجاد کرد.
پیرامون هسته، تودههایی سرگردان از همان سحابی، در مدارهای حلقهای بیضوی قرار گرفتند. مانده سحابی باز هم به سیارکان و دنبالهدارها تبدیل شدند و ادامه این شگفتی از قریب به چهارمیلیارد و ششصدمیلیون سال پیش، منظومه خورشیدی ما را سامان داد و سیاره منحصربهفرد زمین یکی از این گویهای گردان، بر مدار خورشید شد. دویستمیلیون سال بطول انجامید تا آنکه در ۴/۴ میلیارد سال پیش اقیانوسهای زمین پدید آمدند.
سپر حمایت حیات در در یکصدم عمر زمین، به مرور تشکیل شد (لایهی اوزون). و گونهی آدمی، در یکدههزارم آخر عمر زمین (۴۵۰ هزار سال پیش) پا بر کره خاکی گذاشت، که نسبت به عمر ۶/۴ میلیارد سالهی زمین، در دانش ریاضی نسبتیست ناچیز.
زمینلرزه و گذشته انسان
و این آدمی باید هزارهها تلاش بیوقفه میکرد تا در کمتر از یکدههزارم ازین حضور کوتاه (کمتر از ۱۰۰ سال پیش)، به راز نهفتهی زمین و زمینلرزهها دست یابد.
انسان، از همان آغاز زندگی که از غار میدانیم، با طبیعت پیرامون خود همراه شد. طوفان و سیل، زندگی او را زمان مدیدی به غار محدود کرد. پایان دورهی باران و فرونشست اقیانوسها و ایجاد بسترهای رسوبی، وی را به زندگی در دشت کشاند. سیل و طوفان در عمر او تکرار میشد و با مرور بدانها خو میگرفت و چاره میکرد. بزودی پناهگاه امن ساخت. اما زمینلرزه و آتشفشان، هیبت معما داشت.
اینکه بازه زمانی بین دو رخداد زمینلرزه یا آتشفشان، برخلاف پدیدههای آشنای سیل و طوفان اغلب بیش از طول عمر آدمی بود و این پدیدهها در تجربه تاریخی ثبت نمیشد، یکی از علل ناشناختهبودن آن برای انسان هزارههای نخست بود و این درماندگی از درک علل رخدادهای ناشناختهی ویرانگر طبیعی، سبب میشد تا به اموری خارج از حوزه درک آدمی نسبت داده شود.
دانش ما از رخدادهای ویرانگر و طبیعت خشمگین در هزارههای گمشده از سکونت بشر بر زمین بسیار اندک است، یک دلیل آنست که تعداد زمینلرزهها در یک سکونتگاه و ساختگاه در بازه عمر یک انسان نسبت به حوادث دیگر زندگی اجتماعی کمتر است و این پاسخیست به این سوال که: چرا فروپاشی تمدنی در یک رخداد زمینلرزه در مقطعی از تاریخ، کمتر به ثبت رسیده است. دلیل دوم، در ناچیزی خرابههای خشتگلی در سکونتگاههای انسان گذشته، نشانهای اندکی برجای مانده است، تا به عقیده برخی زمینشناسان، نابودی تپهای باستانی از یک تمدن، به یک فرایندی از جابجائی زمین (زمین لغزه)، یا یک زمینلرزه نسبت داده شود. از رخدادهای طبیعی در زندگی گونههای نخستین انسانی بر زمین و دنیای ابهامآمیز هزارههای اساطیری و ماقبل تاریخ، در منابع تاریخی، آثار ادبی و برخی منابع دینی، داستانهایی خیالانگیز نقل شده است.
در هزارههایی که تمدن های غیرآریایی (سومریان، بابلیان، آشوریان، عیلامیان، یهودیان، یونانیان، رومیان و چینیان) و تمدنهای آریایی (سکاها، مادها، پارسیان، پارتیان، ساسانیان، کوشانیان و هندوان) ظهور پیدا کردند و از روزگاری که بشر به تمدن انسانی دنیای باستان دست یافت، نظامهای شرق ضد غرب و غرب ضد شرق، هم شکل گرفت و مهاجرتهای عظیم قومی، جنگهای سرزمینی، مانع از فرصت دستیابی بشر به علل حوادث طبیعت بود. آنچه در تاریخ مکتوب و افسانهوار باستان از پدر تاریخ (هرودوت) و دیگران نقل شده است سراسر شرح آداب، رسوم و آیینهای اقوام و ملل، جنگها، شکستها و ظهور و سقوط تمدنهاست و تصویر روشنی از سرزمین، جغرافیای طبیعی خاستگاه تمدنها، کنش حوادث طبیعی بر محیط زندگی، مسکن و ساختگاهها، سکونتگاهها و سرپناه بشر به دست نمیدهند. ولی از شکلگیری و یا ویرانی شهرها آنچه مربوط به هسته قدرت امپراطوریهاست، نقلی افسانهوار دارند.
تاریخ مکتوب هر اندازه به منشاء شکلگیری نخستین تمدنها نزدیکتر میشود، زمینلرزهها و حوادث طبیعی، برخلاف ظهور و سقوط نظامهای اجتماعی و جنگها، در آن بازتاب و رد پای اندکی پیدا میکنند. در آثار بجامانده از سنگنبشتهها، کتیبهها و افسانههای مکتوب حماسی، از قدیمترین تاریخ تمدن، عهد سومری(کمتر از ۸ هزار سال پیش) _زمانی که انسان به درجهای از شناخت محیط پیرامون خود میرسد و از ابزار برای معاش استفاده میکند و مسکن رشد کمیتی یافته، در کنار شرح ظهور و سقوط تمدنها، به حوادث طبیعی، آسیبپذیری محیط زندگی اشاره زیادی نشده است.
زمینلرزه و طوفان در اسطورههای باستان
در یک دستخط باستان از تمدن آشور، در بینالنهرین آمده است: «بگذار هر آیین و رسمی که برای زلزله وجود دارد به انجام برسد، همان خدایانی که باعث بروز آن شدهاند، آنرا خاتمه خواهند داد. خدای زمینلرزه، ما را از شر آن رهائی میبخشد. هر کسی ما را به چنین مصیبتی روبرو کرده، امکان رهائی ما را فراهم خواهدکرد.»
هزاره ششم تا هزاره اول پیش از میلاد را، گذار انسان از جهل و خرافات مطلق به فهم واقعیات نسبی از کردار طبیعت پیرامون خود دانستهاند. در لوح یازدهم از پهلواننامه و غمنامه گیلگمش در بینالنهرین مهمترین مرکز تمدن بشر بود، که تذکاری عمیق از سرگذشت آدمیست، آمده است: «ئوت نه پیش تیم (زنده جاویدان چون خضر یا نوح) با او با گیلگمش میگوید: ای گیلگمش میخواهم حقیقتی را با تو در میان بگذارم. میخواهم از رازهای خدایان با تو حکایتی کنم ... شوری پک (زادگاه من) را تو نیک میدانی که شهریست کهن، و خدایان را از دیر باز در او به مهر نظر بود، تا آنکه سرانجام، خدایان مهر از او برگرفتند و بر آن شدند تا طوفانی سهمگین (شاید همان طوفان نوح) به پا دارند و...»
زمینلرزه و طوفان و سیل، برای مردم دنیای باستان، هم آمیخته به افسانه بود و هم به اموری معنوی مربوط دانسته میشد، اگر در جامعهای ناهنجاری اخلاقی وجود داشت، وقوع زمینلرزه به این عقیدهی بیپایه دامن میزد، که نتیجه خشم خدایان و عامل تنبیه افراد شرور و بدخو دانسته شود، تا به دزدی و شرارت پایان دهد.
در روزگاران متاخر هم، وقوع زمینلرزهها را به عللی افسانهای نسبت میدادند و برای مقابله چارهای نمیجستند. گروهی زمین را سوار بر لاکپشتی عظیم، یا وزغی غولپیکر، یا بر پشت و یا شاخ گاو یا گاوانی خشمگین، یا بر دوش خدایی انساننما (اطلس در نزد مردم یونان باستان) تصویر میکردند. یا در یک داستان خیالی دیگر مار عظیمی در تلاش است از زمینی که شبیه پوست تخممرغ است، بیرون بیاید و با شکستن پوست زمین آنرا میلرزاند.
در همه این افسانهها تکیهگاهی برای زمین مطرح بود و قابل درک نبود که زمین در فضا، بیهیچ اتکائی معلق است. در اساطیر یونان، پوزه ئیدون (پوزئیدون) خدای زمینلرزه و آبهای جهان بود، که در اعماق آبها به سر میبرد. اسکندر به هنگام عبور از داردانل، برای پوزئیدون، ایزدبانوی زلزله و دریاها، یک گاو نر قربانی کرد. یا ۱۲ هزار سال پیش، آنگاه که در نابودی قاره افسانهای آتلانتیس، در زمین لرزهای، تمدن مینوسیان در جزیره کرت، گهواره تمدن مغرب زمین، از زمین محو شد، خدایان مورد مؤاخذه قرار گرفتند.
هرودوت مورخ یونانی(۴۵۰ ق.م) از زبان یک بومی سادهدل روایت میکند، هنگام عبور سپاه عظیم خشایارشا از داردانل، اندیشید خشایارشا باید خدا باشد و حیرت کرد که چرا این خدا برای تسخیر یونان رعد وبرق و زلزله نمیفرستد و این همه بخود زحمت میدهد. او طغیان آب در جنگ سالامیس (۴۸۰ ق.م) را که منظره کمعمقی به ساحل داده بود، بلائی بر سر کسانی دانسته که نسبت به معبد و مجسمه پوزئیدون بیحرمتی کرده بودند.
نابودی شهر تپهای و رویائی تروا در ساحل دریای اژه، استعارهای از خواست پوزوئیدون، خدای زلزله و دریا در افسانه های یونان باستان است، اما اگر وقوع زلزله و طوفان خواستِ «خدایان جاودانه» بود، باید ترواهای تپهای دوران بعد، برخلاف میل و اراده آنان (!) ساخته شده است، یا هومر شاعر نابینای یونان باستان، افسانه و اسطوره را به دنیای واقعی نسبت داده، و شاید هم، یک بار زمینلرزهای شهر را ویران کرده است: در منظومه ایلیاد سرودههای دوازهم و چهاردهم آورده است: فوبوس و پوزئیدون خشم میآورند و دیواری که مردم آخائی ساخته بودند ویران میکنند. نه روز زئوس این آبهای سرکش را از بستر خود باز گرداند و آنها را با هم به پای دیوار غلتاند... زئوس سیلابهای دراز از آسمان فرستاد... پوزئیدون این رودها را راهنمائی کرد، تا دیوار را که همه در ساختن آن کوشیده و رنج برده بودند، با نیروی خیزابه ها(شاید سونامی)، با خود ببرد و کرانه هلسپون را هموار کند... سراسر آن را از شن پوشید و اثری از این ساختمان بزرگ به جای نگذاشت... خیزابههائی که از میان دریا پرتاب میکرد، در برخورد به کرانه میخروشیدند. و خشم لرزهافکن آن کمتر از دو لشکری که به هم میتاختند هراس میانگیختند... آرماگدون بر خلاف میل خدایان، جاودانه نبود، از اینرو برای مدت طولانی دوام نیاورد (ص ۴۱ ایلیاد).
اسطورهپردازان روم باستان هم، در جستجوی علل تخیلی برای آتشفشانها و زمینلرزهها بودند. آتش فشان (ولکان)، از ولکانوس یا خدای آتش و ویرانی، برگرفته می شد. رومیان باستان "ولکان" خداوند آتش را آهنگری میدانستند که کوره آهنگریش در داخل مخروط ولکانو، آتشفشانی در مدیترانه است و برای ژوپیتر (خدای خدایان و خدای آذرخش) و مارس (خدای جنگ)، سلاح جنگی میسازد.
آنگاه که نخستین اندیشمندان یونان باستان نیز، از سولون (قرن هفتم ق.م) تا سقراط، افلاطون و ارسطو(قرن چهارم ق.م)، تلاش میکردند توضیحی عقلانی از جهان ارائه دهند، چرخش قاطعی در تاریخ اندیشه "شناخت پیرامون" ایجاد شد. در یونان قدیم و خاور نزدیک، دانش کیهانشناسی بوجود آمد، اما از مقوله اساطیر بود. افلاطون در بخشی از کتاب قوانین خود، تنها به نقل داستان اسطورهای اکتفا نکرد، بلکه تلاش کرد کیهانشناسی خود را بر پایه تعریفی دقیق بنا نهد، تا متکی بر دلایل پذیرفتنی برای همه باشد.
اولین اندیشههای عمیق از علت وقوع زمینلرزه را آناکساگوراس (۵۰۰ق.م) و ارسطو (۳۰۰ ق.م) مطرح کردند. آناکساگوراس، فیلسوف یونانی عقیده داشت، زمین مسطح تحت اثر نیروهای اطراف در حال گردش است (؟) و اگر تحت تاثیر گرمائی که از زیر به آن فشار وارد میکند، قرار گیرد، همچون چوب پنبهای به سمت بالا پرتاب و موجب زمینلرزه میشود. و به عقیده ارسطو، جریان هوا باعث وقوع زمینلرزه است و بادهای زیرزمینی با حالتی شبیه دم و بازدم زمینلرزه ایجاد میکنند، و زمینلرزهها در زمانی رخ میدهند که هوا بسیار خشک و یا بارانی است. او خورشید و ماهگرفتگی را هم از علل وقوع زمینلرزه میدانست.
بابلیان و چینیان باستان هم سیارات و ستارگان را از عوامل وقوع زمینلرزه میدانستند. نظریهای که تا اول قرن اخیر طرفدارانی داشت، وگروهی زلزله شناس، ابتدا ماه را یکی از عوامل زلزله ۱۹۰۶ سانفرانسیسکو معرفی کردند. کسانی هم بودند که در عمر خود وقوع زمینلرزه و آتشفشان را تجربه کرده و تفاوتی بین آن دو قائل نبوده و ماهیت هر دو را یکسان میپنداشتند.
( ادامه دارد)
تصویر1- (یک هنرمند قرن ۱۶، اطلس را در حالی تصویر کرده است که کره زمین را بر پشت دارد)
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟