تاد مایرز
خروج امریکا از افغانستان، تصاویر وحشتناکی ایجاد کرد. تصاویری از ورود پیروزمندانه طالبان به کابل، و افرادی که مأیوسانه تلاش میکنند از کشور خارج شوند، همگی نشان از شکست بیستساله نیروهای امریکایی و ناتو در تثبیت افغانستان بوده است. تلاشهای اتحادیه غربی برای ورود افغانستان به جامعه جهانی به وضوح با شکست مواجه شد. این نتیجه نباید کسی را متعجب کند. با ارزیابی واقعیتری از اهداف، تواناییها و زمینههای اقدامات خود میتوان از هدررفت تریلیونها دلار پول و نابودی هزاران نفر در این درگیری جلوگیری کرد.
دانشمندان دهها سال وقت صرف یادگیری عملیات صلح کردهاند. متون مربوطه متمرکز بودهاند بر عملیات موفق و ناموفق در این بحث. سه متغیری که در تعیین موفقیت عملیات صلح اهمیت دارند، عبارتند از: تعداد جناحهای داخلی در کشور، تعداد کشورهای خارجی که واجد منافعی در کشور مزبور هستند، و جغرافیای آن کشور. هر چه جناحهای داخلی بیشتری در کشور وجود داشته باشند، و هر چه تعداد بازیگران خارجی واجد منافع در کشور مزبور بیشتر بوده و جغرافیای آن کشور چالشانگیزتر باشد (یعنی مثلاً کوهستانی یا شهری خاص) شانس اینکه عملیات ختم به صلح شود، کمتر است. مشخصات خاص عراق و افغانستان، در عین تعدد جناحهای داخلیشان، و همسایگان فعالی ژئوپلتیکی که دارند و همچنین جغرافیای سخت آنها، عملیات صلح در این کشورها را به امری بعید تبدیل میکند.
انتظار میرود امریکاییها فهمیده باشند که مداخلهشان در کشورهای دیگر در درازمدت چه بهایی برایشان دارد. بسیج ۶۰ هزار نیروی نظامی روی زمین، پاسخی منطقی بود به سرسختی طالبان و نقشی که آنها در ارائه فضایی به القاعده جهت انجام عملیات علیه منافع امریکا داشتند. یک مداخله خوب میتوانست متمرکز باشد بر کشتن هر چه بیشتر عوامل القاعده، ایجاد اختلال در زیرساختها و مجازات رژیم طالبان به دلیل عدم حمایتشان از ایالاتمتحده در تلاشهای این کشور برای مجازات جنایتکاران بینالملل. ما نباید بیش از یک یا دو سال زمان را برای انجام چنین مأموریت موجهی اختصاص میدادیم. گزیرناپذیر است که چنین مأموریتی هرجومرج را به افغانستان وارد میکند. و عملاً غیرممکن است که امریکا بتواند نظم را به لحاظ جغرافیایی در آن فضای چندپاره و دارای مناقشات خارجی و چالشانگیز ایجاد کند.
تواناییهای فوقالعاده ما بهمان اجازه قدرتنمایی در این منطقه را داد. اما افغانستان نیز توانایی نامحدودی در جذب منابع ما داشت. تعیین روشن محدودهی سرمایههایی که مایل بودیم به افغانستان وارد کنیم و نیز تدقیق استراتژی خروجمان از یک تخلیه مالی قابل توجه، میتوانست این پیام را برساند که امریکا کسانی را که به منافع ملیاش تجاوز کنند، مجازات میکند.
در حال حاضر، پروژههای هزینه جنگ در دانشگاه براون برآورد کردهاند که جنگ افغانستان چیزی در حدود ۲.۲۶ تریلیون دلار برای امریکا هزینه داشته است؛ یعنی مقداری تقریباً معادل ۸ درصد بدهی فعلیمان. تخمین مالی در مورد جنگ ویتنام (که به لحاظ جانی، هزینه بیشتری برداشت) حدود ۱ تریلیون دلار است. هر دو مداخله، هدررفت منابع مالی و جانی امریکاییها تلقی میشود؛ با لحاظ این موضوع که به نظر میرسد مداخلات ما از منظر امنیت ملی امریکا، نتایج میدانی داشته است. (مثل زمانهایی که تصمیم میگیریم در کشور خود بمانیم و هیچ اقدامی انجام ندهیم.)
ممکن است در همین حال که افغانستان را ترک میکنیم، درست مثل وقتی که امریکا خود را از یک جنگ مشابه ناموفق دیگر (ویتنام) بیرون کشید، به محیط ژئوپلتیک ایالاتمتحده نیز فکر کنیم. امریکاییها جنگ ویتنام را به امید جلوگیری از تبدیل این کشور به یک کشور کمونیستی آغاز کردند. جنگ، قدرت سختافزاری و نرمافزاری امریکا را هر دو از بین برد. هنری کیسینجر و نیکسون رئیسجمهوری معتقد بودند که پایان جنگ، امکان همکاری با چین و موقعیت چانهزنی ایالاتمتحده را در مذاکرات با رقیب شورویاش ارتقاء میبخشد. امریکا با انفصال از ویتنام، موقعیت ژئوپلتیکش را بهبود بخشید. ویتنام به کشوری کمونیستی تبدیل شد و خیلی زود خود را در جنگ با متحد سابقش، جمهوری خلق چین یافت. بسیاری این خروج استراتژیک را به منزله شکست کامل دانستند. اما خروج از این منازعه در درازمدت، با ایجاد انعطافپذیری بیشتر در روابط دیپلماتیک، به افزایش قدرت امریکا انجامید. خروج از افغانستان نیز به احتمال زیاد بهمان انعطافپذیری دیپلماتیک بیشتری خواهد بخشید و از پرهزینگی سیاسی کشورهای آسیای مرکزی خواهد کاست.
امریکا در رقابت استراتژیک با چین بر سر نفوذ جهانیست. زمانی که ایالاتمتحده خود را درگیر افغانستان کرد، با پرکردن خلاء بهوسیله نیروهای امنیتی و ارتش امریکا از نگرانیهای امنیتی چین کاست. از برخی جهات، مشارکت امریکا در منطقه را میتوان به عنوان اعانهای برای طرح کمربند و جاده چین، جهت ساخت مسیرهای دسترسی مستقیم به اقیانوس هند از راه پاکستان تلقی کرد _با کاهش وابستگی کشور به مسیرهای آبی تنگه مالاکا و نیز کاستن از آسیبپذیری چین در برابر نیروی دریایی و متحدان دریایی ایالاتمتحده. اگر کشورهای آسیای میانه، از قبیل پاکستان و ایران، تحتتأثیر قدرت و ایدئولوژی طالبان قرار بگیرند، تلاشهای چین برای گسترش نفوذش مستلزم صرف هزینههای بیشتری خواهد بود. «خروج از افغانستان» میتواند به عنوان مزیتی برای منافع ژئوپلتیک ایالاتمتحده تلقی شود.
چینیها ازین خطر آگاهند و به شدت درگیر برقراری دیپلماسی با افغانستان هستند. با وجود غنائم معدنی با ارزش بیش از یکتریلیون دلاری در افغانستان، بیثباتی این کشور، حتی تجار چینی را هم نسبت به مشارکت در منطقه مردد کرده است. بزرگترین مشکل چینیها این است که دولت این کشور، دولت بیاعتقادهاست؛ و این در حالیست که طالبان با وجود تجارت مواد مخدرشان، قاچاقهای جنسیای که انجام میدهند و هزار و یک کار کثیف دیگر، به ایمان واقعی باور دارند! اقداماتی هم که چین در جهت بازآموزی اویغورهای مرزنشین انجام میدهد، میتواند الهامبخش حمله به میلیاردها دلار پروژههای زیربنایی چین در آسیای مرکزی و جنوبی باشد. مشکلی که چین با اسلام دارد، قطعاً میتواند افغانستان را به دردسر بزرگی برای جمهوری خلق چین بدل کند.
جو عقیدتی موجود در آسیای مرکزی و جنوبی، مشکلاتی را برای بازیگران منطقیای که به دنبال منافع ملی دولتهای سکولار هستند، به وجود میآورد. روایات ضدمسیحی که در اسرائیل در حال اوجگرفتن است: «اینکه مهدی {عج} میآید و مسلمانان را گرد هم میآورد، و عیسی بازمیگردد و حامیانش را به پیروزی نهایی رسانده و کوچهها و خیابانها را پر میکند»، گاهی تأثیری منفی نیز در سلامت عمومی میگذارد؛ مثل حالا که برخی روحانیون محلی، واکسنهای کووید۱۹ را تکنولوژی دجال دانسته و آن را توهین به مقدسات برمیشمارند. ...خوشبختانه جناحبندیهای قبیلهای، و منافع دولتی، توانایی محدود کسانی را که بینش آخرالزمانی دارند، به کمترین میزان رسانده و تحقق جاهطلبیهای بزرگ و مخرب را در قلب این چشماندازهای آخرالزمانی محدود میکند.
بسیج بلندپروازیهای آخرالزمانی در استراتژی امنیت ملی پاکستان بیتأثیر نبوده است. پاکستان از طالبان به عنوان ابزاری در مبارزه با هند بر سر کشمیر استفاده کرده. از سویی هندیها از جناحهای مختلفی در افغانستان حمایت کردهاند. تلاشهای پاکستان در استفاده از طالبان باعث شده است که طالبان به طور بالقوه نفوذ بیثباتکنندهای در داخل دولت پاکستان پیدا کنند. مسئله کشمیر، به احتمال زیاد مشکلی طولانیمدت خواهد بود که منابع شایان ذکری را در هند و پاکستان مصرف کرده و هر دو بازیگر را در امور داخلی افغانستان درگیر میکند. این موضوع، الهیات اسلامی را در مرکز سیاست پاکستان، افغانستان و هند نگه داشته و تفرقه قومی را در محوریت صحنه سیاسی افغانستان حفظ میکند. این واقعیت که پاکستان و هند کشورهایی دارای سلاح هستهای هستند، این رقابت را به بازی پرمخاطرهای تبدیل میکند.
ثبات در افغانستان و حمایت از حقوق اقلیتها، یکی از منافع حیاتی استراتژیک برای جمهوری اسلامی ایران است. استراتژی ایران حالا از تضعیف نیروهای ائتلاف امریکایی در منطقه، به تلاش برای مهار طالبان تبدیل شده است. با خروج امریکاییها، چالش کنونی ایران، حمایت از ظهور افغانستانی صلحآمیز است؛ جایی که در آن حقوق شیعه محفوظ مانده و جریان تریاک به ایران کاهش یابد. ارتباط ایرانیان با طالبان آغاز شده است. با خروج امریکاییها، مسائل فرقهای و نگرانیها از قاچاق مواد مخدر از افغانستان به ایران، محوریت بیشتری یافته است. این اتفاق اگر بیفتد، احتمالاً نیروهای پارهپاره سیاسی در درون افغانستان قوت میگیرند.
منافع تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان، در تأمین امنیت مرزهاشان و جلوگیری از سرازیرشدن درگیریهای افغانستان به کشورهایشان است. هر یک از این کشورها، هموطنانی قومی دارند که در مرزهای افغانستان ساکن هستند. بخش شمالی این کشور، به طور سنتی، سنگری در برابر طالبان و قبایل پشتون بوده که بزرگترین حامیان جنبش طالبان بودهاند. حتی حالا هم مقاومت در برابر رژیم طالبان در دره پنجشیر آغاز شده است. مذاکره با طالبان در کنترل تروریستهای احتمالی و پیشبرد سیاستهای پیچیده در برخورد با افغانستانِ تکهتکهشده، منجر به تنشهایی اساسی میان جمهوریهای آسیای مرکزی و رژیم طالبان در افغانستان خواهد شد.
پویایی افغانستان، ایجاد یک نظم سیاسی پایدار را بسیار مشکل میسازد. اگر طالبان بخواهد با همسایگانش مذاکرات موفقی داشته باشد، باید ایدئولوژیهای سختگیرانهاش را کنار گذاشته و بتواند با {کسانی که}کافران و بدعتگذاران {مینامد}کنار بیاید. چنانچه بخواهند نگرانیهایی را که در مورد صادرات تریاک در منطقهشان وجود دارد، از بین ببرند، باید یکی از پردرآمدترین مشاغل کشورشان را کنار بگذارند. تصور کنید آنها بتوانند بر موانع ایدئولوژیک و مشکلات عملیاتی فائق آمده و تمایل پیدا کنند تمام گروههایی را که همسایگانشان به عنوان تروریست معرفی کردهاند، سرکوب نمایند. در چنین شرایطی این امکان به وجود خواهد آمد که طالبان در ابتکار کمربند و جاده چین (که منجر به توسعه بخش معدنی پر سود در اقتصاد شده و افغانستان را به زنجیرههای تأمین چین متصل میکند) ادغام گردند.
چشم طمع چین به معادن افغانستان
آیا افرادی که دائماً در مقام قاچاقچی و مجاهد زندگی کردهاند، این آمادگی را دارند که نقش معدنچی را در یک جامعه بازاری صنعتی بپذیرند؟ تغییر سریع باورها و نگرشها در مورد زندگی، آن هم در افرادی که میانسالگی را سپری کرده و یکمشت سرباز با موهای جوگندمیاند، چیزی نیست که من انتظارش را داشته باشم؛ بنابراین تصور ادغام افغانستان در BRI چین رویدادی بسیار نامحتمل است. بیشتر احتمال دارد جهادگرانی که چهلسالشان در جنگ سپری شده، مشکلاتی را برای بلندپروازیهای ژئوپلتیک چین ایجاد کنند.
محیط سیاسی افغانستان، بیست سال پیش نیز به همین پیچیدگی کنونی بود. تعهد بلندمدت نسبت به افغانستان، اشتباه بزرگیست که امریکا در بحث سیاست خارجیاش مرتکب شد. امریکاییها بخش زیادی از هزینهها را جهت مدیریت مشکلات سیاسی افغانستان و منطقه، به منظور ادغام کشور افغانستان در جامعه جهانی متعهد به ارزشهای لیبرال متحمل شدهاند. طنز قضیه اینجاست که ایالاتمتحده مجبور نبود خود را در پیچیدگیهای سیاست افغانستان گرفتار کرده و این هزینهها را بپردازد. ایالاتمتحده این امکان را داشت از استراتژیای نماد قدرت سیاسی امریکا استفاده کرده و پاسخی در خور شأن به دشمنان خود بدهد. در مقابل، همسایگان افغانستان، مشکلات بسیار چالشانگیزتری دارند که نیازمند مدیریت است_درست مثل خود مردم افغانستان و منافع مختلفشان. آنها نمیتوانند دوباره به حالت جزیره بزرگی که توسط دو اقیانوس محافظت میشود، عقبنشینی کنند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟