آقای رییس:
"نظر به اینکه تنها زبان توپ را آشنا هستید، و به زبان دیگری تکلم نمیکنید، ناچار خواهیم بود، لولههای توپ را به طرف شما برگردانیم."
اریش ماریا ریمارک کتابی دارد که چنین عنوان میشود و گویی که میپرسد، گویی که خبر میدهد. گویی که می خواهد بگوید "آنکس که میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیدهاست". چنین است نام این کتاب: "در جبهه غرب خبری نیست". به راستی در جبهه شرق چه اتفاقی افتاد و چه میخواهد بشود. وقتی که دیگر هیچ خبرنگاری راننده آمبولانس نیست چگونه میتوان فهمید که در خط مقدم چه میگذرد. آقایان و آقای رییس پارلمان بریتانیای کبیر ببخشید: منظورم خطهای مقدم بیشمار هست. اما به راستی در پنجشیر پس از احمد شاه مسعود و همه افعانستان چه گذشت؟ و چه میخواهد بگذرد؟ ما اینجا جمع شده ایم اکنون در این هنگامه که دیگر نه صدای شلیک تک تیری هوا را میشکافد سوگ مردمی را پاس بداریم و اندکی با آقای رییس و آقای نخست وزیر شوخی کنیم. مگر وقتی که سوگوار هستی نمی توانی تلخ بخندی. تلخ، تلختر از همیشه. تلخ، تلخ. مثل مزه نمک پتاس در کویر سگزی، کویر زواره، کویر بادرود همین حوالی نزدیک تمدنی که بود و نیست و نابود شد و فقط رملی ماند و تپهای و نامش را آقای حضرت گیرشمن گذاشتند: "تپه سیلک".
آقای نخست وزیر پیش از آنکه تشریف بیاورید سرکار خانم ترزا بودند، پیش از ایشان نیز حضرت آقا تونی خان بزرگ، خان خانان، خاقان بزرگ بودند که بعدا کتاب هم نوشتند. معلوم شد که از این کارها هم بلد هستند. اما مردم فاللکند در آرژانتین خوب به یاد دارند که "مگی با آنها چه کار کرد".
آقای نخست وزیر هر چند تورم در کشور ما را مدیریت کردید و خودمان هم آب به آسیاب شما ریختیم و بیختیم و همچنان مزدور بی جیره و مواجب شادمان هستیم، تشریف بیاورید کشور ما موههای شما را هم اصلاح میکنیم و هم سشوار و تازه داماد میشوید. چای دارچین هم سرو میشود.
آقای نخست وزیر پیش از بیانیه حضرتعالی من فکر میکردم که فقط موند در کشور ما پایین آمدهاست اما گویی که این ماجرا ساری و جاری است در همه هفت اقلیم. آقای نخست وزیر اینگونه خطابه را آغاز میکند: "ما بزرگترین تخلیه تاریخ جهان را در افغانستان در "سپتامبر بی باران" در اواخر آگوست انجام دادیم. آقای نخست وزیر راستی اصلا شما تاکنون کتاب تاریخ خواندهاید. آقای نخست وزیر شما چرا دلتان برای مردم افغان میسوزد؟ کدام چهارصد نفر دست چین را از کدام باغ ما چیدهاید. پنج شیریها که نبودند، هراتیها که نبودند. اینگونه میایستید که بدان ها شهروندی عطا می کنید و چنین و چنان و خوراک ماهی با سیب زمینی فراوان درست در کنار رودخانه تایمز جنب ساعت بیگ بن بی دیکینز یا با دیکینز. زیاد توفیری نمیکند. مرد اسلاو که نسخه ادبیات شما را پیچید وقتی که در سیبری در آستانه دق کردن بود و "خاطرات خانه اموات" و "آزردگان" را نوشت. آقای نخست وزیر آنچه که شما از آن به عنوان بزرگترین حمل و نقل نیرو در پارلمان کشورتان از آن یاد میکنید اسمش عزیمت نیست، هزیمت است. آقای نخست وزیر اصلا آنجا چه کار داشتید و با بقیه شهروندان افغان که با خود بردید چه کار دارید. چند افغانی حقوق میدهید؟ اصلا شما با زنان افغان و حقوق آنها چه کار دارید؟ مگر با مگی شما چه کار داریم؟ آقای نخست وزیر آفتاب در امپراطوری شما غروب کردهاست. آقای نخست وزیر در پنج شیر سینما نیست و کسی فیلم Black Hawke Down حضرت ریدلی اسکات را ندیده است. اینجا در خاورمیانه کسی سینما نمی رود که گلادیاتور ببیند. اینجا زنانی هستند که "گلادیاتور" نه چریک در دامان میپرورند. زیاد غصه تعداشان را نخوریم که "یک مرد جنگی به هفتصد هزار". فهیم دشتی دشنهاش به کجای قلبتان فرو رفته بود. حتما خوب به یاد دارید و به یاد داشته باشید.
خیلی پیش از این وقتی که "جواهر" در نامه به دخترش نوشت: "اروپا مثل یک زایده سرطانی به هیبت آسیای نجیب چسبیده است". آقای نخست وزیر ادویه بی ادوویه، خشخاش بی خشخاش، موهای شما خیلی آشفته است. آقای نخست وزیر هم ولایتی شما گویی به شما و بقیه کت و شلور پوشیدهها در پارلمان میگوید: "بزرگ مرد، خوک مرد، تو چه ظاهر مسخره ای داری؟"
آقای نخست وزیر آدرس خانهاتان را بدهید تا کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را برای شما پست کنیم تا بیابید و ببینید که شما منحصر بفرد نیستید و تافته جدا بافته نیستید که فرمان ماشینهایتان را آنور گذاشتهاید. آقای نخست وزیر آنچه که از آن به افتخار یاد میکنید هزیمت است نه عزیمت. لطفا به دیکشنری مریام وبستر رجوع کنید. آقای نخست وزیر چقدر چیز باید به شما یاد بدهیم؟
ما عادت کردهایم که غصه بخوریم، ما وقتی که شما دوروبر استون هنج میچرخیدید، بر طبلها میکوفتیم، یک چشم اشک، چشم دیگر آتش. ما برای فهیم دشتی سوگواری میکنیم اما یادمان میماند. یادمان میماند.
آقای رییس، آقای نخست وزیر، بقیه بانوان و آقایان که بیشتر کراوات گلسرخی دوست دارید، پس از آگوست، "سپتامبر بی باران"، اکتبر در راه است ...
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟