زینب اسماعیلیسیویری: ماجدی در این گفتوگو از انجامنشدن سفر حسن روحانی به برلین سخن میگوید و از فرصتهای سرمایهگذاری متعددی که بعد از برجام به دست آمد، اما با تعلل داخلی از دست رفت؛ هرچه به دست آمده بود هم با خروج ترامپ از برجام از دست رفت.
در حدود 16 سالی که خانم مرکل صدراعظم آلمان بود، اقتصاد این کشور تحولات گستردهای یافت. در این 16 سال، در تجارت بین ایران و آلمان چه تفاوتهایی رخ داد؟ سهم دو کشور در مبادلاتشان چقدر بود؟
مردم آلمان 16 سالی را که خانم مرکل بهعنوان صدراعظم آلمان حکمرانی میکرد، دوره توسعه، رشد و آرامش آلمان میدانند. جایگاه آلمان در میان سایر کشورها با توجه به تجربیات تلخ جنگهای اول و دوم جهانی، ارتقا پیدا کرد. در مجموع سهم ما در تجارت آلمان ناچیز است؛ چون آلمان بیش از هزار میلیارد دلار تجارت با جهان دارد و ما سهم ناچیزی داریم. بهعنوان مثال فقط صادرات قطعات خودرویی آلمان به سایر کشورها سالانه حدود 400 میلیارد دلار است؛ اما برعکس سهم آلمان در تجارت ایران نسبتا رقم بالایی است و آلمان همواره عنوان اولین شریک تجاری ایران در میان کشورهای اروپایی را دارد. حتی در کمترین زمان که حدود دو میلیارد دلار بوده؛ بنابراین در مقام مقایسه، آلمان در خاورمیانه همواره به دنبال افزایش و گسترش روابط با ایران بوده و این موضوع را من از زبان برخی مدیران شرکتهای بزرگ به صراحت شنیدهام که در میان کشورهای خاورمیانه نگاه مثبتی در توسعه روابط اقتصادی با ایران دارند. نقش آلمان در تجارت ایران تقریبا در میان کشورهای اروپایی اول و در جهان بعد از چین و در مقاطعی بعد از ژاپن و امارات قرار دارد؛ اما وقتی آلمانها و شرکتهای آلمانی مجبور میشوند بین تجارت با ایران یا آمریکا انتخاب کنند، موقعیت را از دست میدهیم. کف روابط تجاری ایران و آلمان حدود دو میلیارد است که نسبت به تجارب بنده قابل افزایش تا هشت میلیارد هست؛ به شرطی که وضعیت تحریم تغییر کند.
دوره صدارت خانم مرکل با دو دولت محمود احمدینژاد و حسن روحانی در ایران همزمان بود. هر دو دولت به نوعی با بحران بر سر پرونده هستهای مواجه بودند. چقدر این مسئله در سهم کم ارتباط اقتصادی ایران و آلمان تأثیرگذار بود؟
در هر دو دولت احمدینژاد و روحانی سطح روابط تجاری ایران و آلمان کاهش پیدا کرد و علت آن هم پرونده هستهای بود. من در سال ۹۳ بهعنوان سفیر ایران در آلمان منصوب شدم. در سال ۹۲ حجم روابط تجاری ایران و آلمان در کف آن قرار داشت و چیزی حدود ۲.۱ میلیارد دلار بود. در سال ۹۴ افزایش پیدا کرد. در سال ۹۵ یعنی بعد از برجام، به بالای سه میلیارد دلار رسید؛ اما مجددا با خروج آمریکا از برجام، این رقم افت پیدا کرد. قطعا تحریمها و خروج آمریکا از برجام در توسعه رابطه ما و آلمان بسیار مؤثر بوده و اگر بخواهیم گوناگونی تجارت با جهان داشته باشیم، آلمان کشوری است که میتواند سهم گستردهای در ابعاد مختلف با ایران داشته باشد و آنها آماده سرمایهگذاری هستند. اشاره میکنم به پروژه پتروشیمی که BASF با پتروشیمی خلیج فارس داشت، رقمی حدود شش میلیارد دلار بود که ۶۰ درصد این پروژه متعلق به BASF بود و 40 درصد آن متعلق به پتروشیمی خلیج فارس.
تجربه مذاکرات هستهای در ارتباط ایران و آلمان چه تفاوتی ایجاد کرد؟ یک سوی میز مذاکرات تروئیکای اروپایی بودند؛ درحالیکه فرانسه در مذاکرات نقش منفی بارزی ایفا میکرد و انگلیس بیشتر مطابق میل آمریکا رفتار میکرد، آلمان چه نقشی برعهده گرفته بود؟ آقای اشتاین مایر که مذاکرهکننده آلمان بود، در سالهای اخیر به ریاستجمهوری آلمان رسید. با توجه به ساختار قدرت در آلمان که رئیسجمهور نقش چندان پررنگی ندارد، او توانست نقشی در ارتباط با ایران ایفا کند؟
در تروئیکای اروپایی، آلمان نقش مثبتی داشت. بهدرستی اشاره کردید که نقش فرانسه در آن مذاکرات منفی بود و انگلیس بیشتر نظرات آمریکا را اعمال میکرد، اما آقای اشتاینمایر بهعنوان وزیر خارجه هم در آن زمان نقش برجستهای داشت و هم در توسعه رابطه بعد از برجام عملا آلمان سعی میکرد آمریکا را مجاب و متقاعد کند که برجام به نتیجه برسد. مذاکرات برجام هم 1+5 بود، جداگانه هم دکتر ظریف با تکتک وزرا صحبت میکرد و آلمان نقش مثبتی داشت، خیلی مثبتتر از فرانسویها و انگلیسیها و سعی میکرد از این رابطه تنگاتنگی که با آمریکا دارد، استفاده کند و آمریکاییها را متقاعد کند تا تعدیلی در تصمیماتشان اتخاذ کنند. اگر به روابط فراآتلانتیکی بین مجموعه کشورهای اروپایی و آمریکا دقت کنید، رابطه تنگاتنگی بین آلمان و آمریکا وجود دارد؛ گرچه این روابط در دوره ترامپ بسیار تیره شده بود، علتش هم روابط سرد و گاهی اوقات گستاخانه و بیادبی آقای ترامپ بود که خانم مرکل واقعا رنجیده بود ولی بهعنوان یک سیاستمدار کمتر از خودش واکنش نشان میداد. بله درست است رئیسجمهور در آلمان نقش اجرائی ندارد و بیشتر نقش تشریفاتی داشته و در برخی زمانها نقش هماهنگی بین احزاب را دارد، البته اگر احزاب نتوانند به ائتلافی برسند، معمولا رئیسجمهور در این موارد سعی میکند نقش واسطه را ایفا کند.
بعد از برجام، چندین هیئت اقتصادی و تجاری از آلمان به ایران آمد. اولین هیئت چند روز بعد از دستیابی به برجام، به ریاست آقای زیگمار گابریل، معاون اقتصادی رئیسجمهور آلمان به تهران آمد که نشان از رتبه بالای هیئت تجاری میداد. آن سفرها و ارتباطها به قراردادهای مشخصی منجر نشد؛ چرا؟ چه عامل بازدارندهای در رابطه ایران و آلمان بود؟
بله، وقتی برجام به دست آمد، اولین مقامی که از کشورهای اروپایی همراه با یک هیئت به ایران آمد، آقای زیگمار گابریل، معاون خانم مرکل و وزیر اقتصاد آلمان بود و بعد از آن هیئتهای بسیار زیادی از ایالتهای مختلف آلمان از ایران دیدار کردند. تقریبا میتوانم بگویم شاید از هر 16 ایالت به صورت تکی یا به صورت دو، سه ایالت از ایران بازدید کردند.
شرکتهایی که سابقه بسیار گستردهای با ایران داشتند، شروع به کارکردن کردند. زیمنس یک کار محتوایی گسترده با مپنا داشت و در همان یک سال توانستیم به نیروگاههای جدید ایران انتقال تکنولوژی داشته باشیم. تعداد کارکنان زیمنس در ایران از ۱۲۰ نفر به ۲۵۰ نفر رسید و بیش از دو برابر شد. شرکت بوش که تولیدکننده اصلی قطعات خودرو در اروپا است، دفترش را در ایران باز کرد. اگرچه ما بیشتر بوش را بهعنوان تولیدکننده لوازم خانگی میشناسیم، اما تولید لوازم خانگی فقط هفت درصد کل تولیدش است و ۹۳ درصد تولیداتش مربوط به قطعات خودرو است؛ بهطوریکه هیچ خودرویی در اروپا نیست که از قطعا بوش استفاده نکند. متأسفانه با بدعهدی آمریکا، ترامپ وقتی از برجام خارج شد، تمام این حرکتها متوقف شد. در همان زمان دو پروژه بالادستی نفت و یک پروژه بسیار بزرگ پتروشیمی با BASF داشتیم که همه اینها نیمهکاره ماند. شخصا باور دارم اگر به برجام برگردیم، با یک سفیر توانا امکان اینکه بتوان دوباره اینها را احیا کرد، وجود دارد.
مذاکرات اولیه برای قراردادهای بسیاری انجام شد که میتوانم به برخی از آنها اشاره کنم. در همان زمان شش بانک با ریاست بانک دولتی KFW که بانک دولتی آلمان است، با پنج بانک دیگر بهصورت سندیکایی، سهمیلیاردو ۵۲ میلیون یورو برای فاینانس پروژهها به ایران اعلام کردند و من اسنادش را در اختیار دکتر ظریف قرار داده و برای بانک مرکزی فرستادم و مذاکراتی تحت نظر بانک اصلی شروع شد که یک بانک دولتی بود. متأسفانه مذاکراتی که بین بانکهای آلمانی و بانک مرکزی انجام شد، بسیار طولانی شد و آن سهمیلیاردو ۵۲ میلیون ریال که قرار بود به ایران فاینانس شود از دست رفت. قرار بود رئیس آن بانک به همراه آقای کیزر، مدیرعامل زیمنس، به تهران بیایند و حداکثر در آبان سال ۹۴ قرارداد امضا شود، اما جای گله در این زمینه از بانک مرکزی خودمان وجود دارد و من همان زمان هم گفتم که بانک مرکزی تلاش لازم را انجام نمیدهد و حتی یکی از مقامات بانک مرکزی را مورد سرزنش قرار دادم و بعدها شنیدم آقای روحانی و دکتر ظریف هم از این مسئله ناراحت بودند و معطلکردن بدون دلیل این قضیه یک عامل بازدارنده شد که ما نتوانیم تا آخر دوره اوباما از این مبلغ استفاده کنیم. یکی دیگر از معضلاتی که در این زمینه وجود داشت، موضوع اسنببک بود. اینها ناگفتههایی است که باید پخش شود. موضوع اسنببک بهصورت بسیار زیبا و کنجکاوانه از سوی آقای ظریف و هیئت مذاکرهکننده ایران حل شد و آلمانها هم متوجه شدند، اما متأسفانه در ایران بهای لازم داده نشد و مذاکرات طولانی شد و نه آقای کیزر بهعنوان مدیرعامل زیمنس به ایران آمد و نه به مبلغ سهمیلیاردو ۵۲ میلیون یورو دست یافتیم. این ضرر کمتوجهی و بیتوجهی سیستم بانکی ما بود که این فرصت را از دست دادیم. دو پروژه نفتی بالادستی بود که تمام مذاکراتش بعدها هم ادامه پیدا کرد؛ زمانی که هنوز آمریکا از برجام خارج نشده بود.
مذاکرات تقریبا قطعی شده بود و باید امضا میشد که آمریکا از برجام خارج شد و دو پروژه بالادستی نفت متوقف ماند و پروژهای که بزرگترین شرکت شیمیایی دنیا BASF با ایران بسته بود هم عملا با خلیج فارس متوقف ماند. ولی رابطه تجاری زیمنس با شرکت مپنا کموبیش ادامه داشته اما الان هم سطحش خیلی پایین آمده ولی زیمنس کار خیلی گستردهای را با ایران انجام داد. زیمنس هرآنچه در روسیه انجام داد، عینا در ایران انجام داد. من نوعی غرور در شرکت مپنا میدیدم که کمی در تصمیمات زیمنس خلل ایجاد کرد ولی بههرحال علاقه داشتند که با مپنا ادامه همکاری دهند. مپنا کمی از موضع بالا همکاری میکرد. شکی نیست که مپنا شرکت مهمی در ایران است اما بههرحال این تکنولوژی از شرکت زیمنس میآمد که همه اینها بعد از برجام تعطیل شد. به همین دلیل وقتی میگوییم زمینه کار با آلمانها بالاست، به این دلیل است که مدیرعامل زیمنس اعلام کرده دنبال توسعه رابطه با ایران است؛ بهعنوان کشوری که از نظر نیروی انسانی توان خوبی دارد و نیروی متخصص خوبی دارد اما باید شرایط سیاسیاش فراهم شود. امیدوارم به برجام برگردیم و با اعزام یک سفیر قوی بتوانیم دوباره این رابطه را احیا کنیم.
در دورهای که شما سفیر بودید، حسن روحانی بهعنوان رئیسجمهور سفرهای اروپایی داشت اما هیچگاه برلین مقصد این سفرها نشد. همانطورکه خانم مرکل هیچگاه به ایران سفر نکرد و موضعگیری چندانی هم درباره ایران نداشت. علتش چه بود؟ چرا خانم مرکل با ایران بیمیل بود؟
اگر شما به رفتوآمدهای مقامات ایران به اروپا دقت کنید، در دوره اصلاحات، آقای خاتمی به هر سه کشور فرانسه، ایتالیا و آلمان سفر داشت، علاوهبر آن به ژاپن هم سفر کرد. اما هیچکدام از رؤسای این سه کشور به ایران سفر نکردند. در دولت آقای روحانی او سفری به فرانسه و ایتالیا داشت. ما هم در برلین برنامهریزیهایی برای سفر آقای روحانی داشتیم. اما چندین بار برنامهریزی این سفر برای موارد تشریفاتی عملا عقیم ماند.
اما باوجود این اتفاقات آقای اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان تمایل داشت که این سفر انجام شود. حتی من در میهمانی شخصا پیشنهاد این سفر را به خانم مرکل مطرح کردم. پاسخ او این بود که برای انجام این سفر با مشاور سیاسیاش صحبت کنم. مشاور سیاسی خانم مرکل، الان نماینده آلمان در سازمان ملل است و مواضع نزدیکی با آمریکا داشت. او موافق این سفر نبود. وقتی آقای اشتاین مایر از من پرسید که خاتم مرکل چه پاسخی داده و من گفتم که موضوع را به مشاور سیاسیاش ارجاع داده، آقای اشتاین مایر سرش را به شکلی تکان داد که یعنی چنین سفری نشدنی است. چون او رابطه خوبی با ایران ندارد.
درواقع با توجه به ارجاع موضوع به آن مشاور که رابطه خوبی با ایران نداشت، به نظر میرسد خود خانم مرکل هم علاقهمند نبود؟
خانم مرکل میتوانست نظر او را وتو کند اما به نحوی مسئولیت این تصمیم را به گردن مشاورش میانداخت. چندین جلسه با او برای انجام سفر آقای روحانی به برلین داشتم. مثلا او میگفت شما برای مسائل تشریفاتی به ما گیر میدهید که مثلا حتما نهار باشد یا فلان موضوع نباشد و ...
یعنی مهمترین مسئله، موضوعات تشریفاتی بود؟
در ظاهر به نظر میرسید مسائل تشریفاتی مانع بود اما در واقعیت این فرد بود که مانعتراشی میکرد، حالا یا با اشاره خانم مرکل بود یا میل خودش. حتی چندین بار این سفر برنامهریزی شد اما در اجرا با مشکلاتی مواجه شد و عملیاتی نشد.
آخرین پیشنهاد هم این بود که آقای روحانی برای شرکت در کنفرانس مونیخ به آلمان بیاید و در برلین ملاقاتی با خانم مرکل داشته باشد اما این هم صورت نگرفت. در مجموع سوسیالدموکراتها کمتر به آمریکا وابسته و کمتر اطاعتپذیر هستند اما خانم مرکل بیشتر پذیرای سیاستهای آمریکا بود. مثلا بعد از خروج آمریکا از برجام دیگر ارتباط با ایران از سوی آلمانها دنبال نشد.
آقای اولاف شولتس هم که الان اکثریت را به دست آورده، یعنی دست برتر با سوسیالدموکراتهاست و شاید بتوان رابطه ایران و آلمان را نزدیکتر کرد اما شرطش احیای برجام و پیوستن به افایتیاف است.
برخی رهبران اروپایی علاوهبر گرایش به آمریکا، ارتباطات نزدیکی هم با تلآویو دارند. خانم مرکل آخرین سفر کاریاش را به اسرائیل انجام داد. آیا او نیز تحت تأثیر تلاشهای لابی اسرائیلی در مواجهه با ایران بود؟
همانطورکه اشاره کردید، نفوذ اسرائیل در آلمان بالاست و قطعا یکی از مشکلات توسعه روابط ایران و آلمان بدون شک اسرائیل است. به این علت که آلمانها به نحوی خودشان را بدهکار به تلآویو میدانند، به دلیل مسائلی که در جنگ جهانی دوم و مسئله هولوکاست رخ داده و اسرائیلیها هم از این قضیه کاملا سوءاستفاده میکنند. اولین سفر هیئت آلمانی به ایران توسط آقای گابریل انجام شد که بعد هم وزیر خارجه آلمان شد و یکی، دو دیدار بسیار خوب هم با دکتر ظریف داشت اما عملا گابریل که رهبر حزب بود، از قدرت کنار گذاشته شد. بسیاری از کسانی که در عالم سیاست با آنها آشنایی داشتیم و برخی از نمایندگان مجلس هم برکناری یا کنارگذاشتهشدن تدریجی آقای گابریل از حزب را که فردی بسیار توانمندی بود، ناشی از نفوذ اسرائیلیها میدانند و چون با ایران کار میکرد و طرفدار حقوق فلسطینیها هم بود، از رهبریت حزب کنار گذاشته شد؛ درحالیکه همه میدانستند گابریل فرد شایستهای برای آلمان است و میتواند صدراعظم این دوره باشد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟