بعد از جنگ ۴۴ روزه ناگورنو قرهباغ در پاییز سال گذشته هر از گاهی شاهد درگیریهای پراکندهای بین نیروهای باکو و ایروان در مرز دو کشور بوده ایم. اما به نظر می رسد درگیری هایی که از سه شنبه هفته جاری شروع شده است و طبق اخبار ضد و نقیض کماکان هم ادامه دارد شدیدترین و خونین ترین درگیری مرزی بین باکو و ایروان بوده است به گونه ای که طی چهار روز اخیر و بنابر اخبار رسمی ۱۵ نفر سرباز از ارمنستان و هفت سرباز هم از باکو در این درگیریها کشته شدهاند. اما از نگاه شما اساسا دلیل یا دلایل این درگیریهای پراکنده در طی ۳۷۴ روز گذشته بعد از جنگ ۴۴ روزه ناگورنو قره باغ چیست؟
دلایل متعددی برای وقوع درگیری های مرزی بین باکو و ایروان وجود دارد، اما به نظر می رسد دلیل اصلی و عمده این درگیری های بعد از جنگ پاییز سال گذشته به ابهام در توافق صلح روسیه به ویژه بند نهم آن باز می گردد. به هر حال این توافق صلح دارای نواقصی است که سبب شده که هر کدام از طرفین درگیر تفسیر به رای خود را از بندهای این توافق صلح داشته باشند. لذا شاهد تضاد نظر و به تبع آن درگیریهایی در مناطق مورد اختلاف هستیم.
از چه بابت بند نهم توافق صلح مسکو آتش زیر خاکستر است. به هر حال این بند بیان می دارد: «کلیه فعالیتهای اقتصادی و حمل و نقل در منطقه بلامانع است. جمهوری ارمنستان ایمنی ارتباطات حمل و نقل بین مناطق غربی جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان را به منظور سازماندهی حرکت بدون مانع شهروندان، وسایل نقلیه و بار در هر دو جهت تضمین میکند. کنترل حمل و نقل توسط ارگانهای سرویس مرزی (F.S.B) روسیه انجام میشود. با توافق طرفین، ساخت زیرساختهای جدیدی که جمهوری خودمختار نخجوان را با مناطق آذربایجان پیوند میدهد، انجام میشود». حال به طور مشخص این بند چگونه سبب درگیری های مرزی پراکندی طی یک سال و ۹ روز گذشته بعد از جنگ ۴۴ روزه ناگورنو قره باغ شده است؟
چون بند نهم این توافق صلح ابهامات جدی را در خصوص مسیر مد نظر آذربایجان از خاک ارمنستان برای رسیدن به جمهوری نخجوان به دنبال داشته و دارد. به دنبال ابهام جدی در بند نهم توافق روسیه برداشت های متضادی بین باکو و ایروان برای ایجاد چنین دالان و مسیری با هدف رسیدن جمهوری آذربایجان به جمهوری نخجوان شکل گرفته است.
اما تفسیر کدام طرف نزدیک به واقعیت است؛ درست تر آن است که بپرسم تفسیر و برداشت کدام یک از طرفین از بند نهم توافق صلح روسیه در تضاد با نفس این توافق قرار دارد؟
بی شک تفسیر و برداشت جمهوری آذربایجان از بند نهم توافق صلح روسیه در تضاد با نفس این توافق قرار دارد. زیرا آن چیزی که در بند نهم توافقنامه صلح روسیه برای پایان دادن به جنگ ۴۴ روزه پاییز سال گذشته منعقد شد ناظر بر ایجاد یک مسیر یا دالان از خاک جمهوری ارمنستان برای اتصال مستقیم جمهوری آذربایجان به جمهوری نخجوان، آن هم با نظارت نیروهای نظامی روسیه است. ولی به نظر میرسد جمهوری آذربایجان و ترکیه در یک زیادهخواهی و طمع ژئوپلیتیکی، نه به دنبال یک مسیر یا دالان، بلکه خواهان احداث یک کریدور به عرض و پهنای ۷ تا ۸ کیلومتر در خاک جمهوری ارمنستان، درست مماس با مرز جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به جمهوری نخجوان هستند. افزون بر آن نکته مهمتر اینجاست که باکو و آنکارا در یک زیادهخواهی مضاعف به دنبال آن هستند که این کریدور تنها مسیری برای حمل و نقل جادهای نباشد، بلکه در دل این کریدور باید خطوط ریلی و حتی خطوط انتقال انرژی را احداث کنند. در ادامه چالش بسیار جدی تر ادعای حاکمیت جمهوری آذربایجان بر این کریدوری است که از عمق خاک ارمنستان و مماس با مرز جمهوری اسلامی ایران می گذرد. یعنی باکو و آنکارا به هیچ وجه قبول ندارند که این کریدور تحت نظارت نیروهای روسیه باشد و از طرف دیگر حاکمیت آن بدون قید و شرط و به طور کامل باید به جمهوری آذربایجان سپرده شود. پیرو این نکته قرار بود که سران جمهوری ارمنستان، جمهوری آذربایجان و روسیه درست در سالگرد توافق صلح پاییز سال گذشته جلسهای را تشکیل دهند تا کم و کیف این قرارداد و نقاط ابهام آن روشن شود، اما با امتناع نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان از حضور در این جلسه به دلیل فشارهای ارامنه و احزاب سیاسی رقیب با هدف مخالفت با اعطای امتیاز احداث کریدور مدنظر جمهوری آذربایجان در خاک ارمنستان نهایتا نشست مذکور برگزار نشد. لذا باکو به طور یک طرفه و در یک زیاد خواهی عنوان داشت که ولو با توسل به قدرت نظامی و قوه قهریه هم که شده این کریدور را با هدف اتصال جمهوری آذربایجان به جمهوری نخجوان احداث خواهد کرد. در نتیجه آذربایجان به طور یک جانبه سعی دارد وارد عمق خاک ارمنستان، مماس با مرز جمهوری اسلامی ایران برای احداث این کریدور شود. همین مسئله بستر دور جدید درگیری های مرزی سه شنبه هفته جاری را شکل داده که هنوز هم ادامه دارد.
علاوه بر زیاده خواهی و طمع استراتژیک باکو و آنکارا برای تغییر ژئوپلیتیک منطقه قفقاز جنوبی، نکته مهمتر به برگزاری رزمایش های مشترک دو جانبه آذربایجان و ترکیه باز می گردد که طی ۳۷۴ روز بعد از جنگ ناگورنو قره باغ به صورت پی در پی، مداوم و مکرر حتی با حضور کشورهای بی ربط منطقه قفقاز اجرا شد. از پاکستان گرفته تا مغولستان، کوزوو، آلبانی، قطر و ...؛ همه اینها از جمله کشورهایی بودند که در این رزمایش های مشترک چند جانبه با محوریت جمهوری آذربایجان و ترکیه با هدف امنیتی سازی منطقه قره باغ شرکت کردند. اما اساساً اهداف پشت پرده امنیتی کردن منطقه قفقاز از سوی باکو و آنکارا چه بوده است؟ آیا این امنیتی سازی منطقه توسط اردوغان و علی اف به عنوان پارامتر کمکی در کنار زیاده خواهی های آذربایجان و ترکیه در شکل گیری دور جدید درگیری ها عمل می کند؟
امنیتی سازی منطقه قفقاز جنوبی در سایه برگزاری رزمایش های مشترک دوجانبه عملاً مکمل زیاده خواهی باکو و آنکارا برای ایجاد کوریدور مدنظرشان است. یعنی با امنیتی کردن منطقه بهانه برای حضور یکطرفه آذربایجان در سایه درگیری مرزی با ارمنستان شکل خواهد گرفت. در این بین هم حمایت همه جانبه ترکیه بسیار کلیدی است. نکته مهمتر اینجاست اتفاقی که در جریان جنگ ۴۴ روزه قره باغ در سال گذشته روی داد فراتر از مناقشه مرزی بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بود. یعنی باید جنگ سال گذشته عمیق تر از دعوای تاریخی آذری - ارمنی بر سر قره باغ دانست. چون تمام شواهد، دلایل، قرائن و مستندات حاکی از آن است که جمهوری آذربایجان و ترکیه علاوه بر آزاد سازی مناطق تحت تسلط ارمنستان در قرهباغ به دنبال طرح های بزرگ تری بوده و هستند.
این طرح ها شامل چه طرح هایی است؟
برای مثال آرایش جنگی که در زمان جنگ ۴۴ روزه قره باغ در سال گذشته از سوی نیروهای نظامی ترکیه و جمهوری آذربایجان پیاده شد به گونهای بود که از همان ابتدا باکو و آنکارا به موازات آزادسازی مناطق تحت تسلط ارمنستان نیم نگاه جدی هم به مناطق جنوبی ارمنستان مماس با مرز جمهوری اسلامی ایران برای احداث کریدور مد نظرشان با هدف اتصال جمهوری آذربایجان به جمهوری نخجوان داشتند تا هدف بزرگتر یعنی اتصال ترکیه از خاک جمهوری نخجوان به خاک جمهوری آذربایجان محقق شود که البته در همان سال گذشته، هم شخص پوتین، رئیسجمهور روسیه، هم حسن روحانی، رئیسجمهور سابق ایران و هم مقام معظم رهبری به صراحت مخالفت جدی خود را با ایجاد این کریدور موهوم ترکیه و جمهوری آذربایجان از خاک ارمنستان عنوان داشتند. یعنی خط قرمز مسکو و تهران ایجاد تغییرات مرزی در منطقه قفقاز جنوبی است. این پروژه ای بود که از همان جنگ پاییز سال گذشته توسط باکو به آنکارا دنبال میشده و کماکان هم دنبال می شود. پس یکی از دلایل عمده ای که بعد از پایان جنگ ۴۴ روزه قره باغ همواره جمهوری آذربایجان و ترکیه به دنبال برگزاری رزمایشهای مشترک دو یا چند جانبه با حضور دیگر کشورهای فرامنطقه بودند تا منطقه کماکان امنیتی باقی بماند و به تبعش قدرت نمایی نظامی در برابر ارمنستان و دیگر کشورهای منطقه به خصوص جمهوری اسلامی ایران داشته باشند.
یعنی شما ادعای برخی از حامیان جمهوری آذربایجان و ترکیه را در جنگ پاییز سال گذشته زیر سوال می برید که هدف باکو و آنکارا صرفا آزادسازی مناطق تحت تسلط جمهوری ارمنستان بود؟
دقیقاً چون اگر هدف محوری و کانونی جمهوری آذربایجان و ترکیه از ادامه جنگ پاییز سال گذشته در منطقه ناگورنو قره باغ آزادسازی مناطق تحت تسلط ارمنستان بود پس چرا زمانی که نیروهای جمهوری آذربایجان به منطقه شوشا رسیدند آرایش معناداری به نیروهای نظامی خود با تمرکز بر مناطق جنونی ارمنستان دادند؟ غیر از اینکه سعی داشتند کوریدور موهوم خود را هم ایجاد کنند؟ چون با تسلط جمهوری آذربایجان بر شوشا آزادسازی دیگر مناطق کار چندان سختی نبود. به هر حال شوشا یک نقطه استراتژیک است؛ از این حیث که شوشا منطقه ای است مرتفع که اشراف خوبی بر مناطق پیرامونی خود مانند خانکندی دارد. اما با رسیدن و تسلط آذربایجان به شوشا جنگ پایان پیدا نکرد. ضمن اینکه بعد از توافق مدنظر روسیه هم شاهد برگزاری رزمایش های پی در پی دو یا چند جانبه ای با حضور چند کشور فرامنطقه ای بودیم. در کنار آن موضع گیری های تحریک آمیز علیاف و اردوغان هم طی این مدت نشان میدهد که طرحهای بسیار بزرگتری علاوه بر آزادسازی مناطق قرهباغ در فکر باکو و آنکارا است. در عین حال نکته مهمتر اینجاست که هم روسیه، هم ایروان و هم تهران اکنون به این هدف پی برده اند. لذا هر دو کشور مخالفت جدی با ایجاد تغییرات مرزی در منطقه قفقاز جنوبی دارند. از این رو طی یک سال بعد از جنگ قره باغ کماکان منطقه امنیتی، حساس و ملتهب است.
تمرکز بیشتری روی دور اخیر درگیری های مرزی جمهوری آذربایجان با ارمنستان داشته باشیم که از سه شنبه هفته جاری شروع شده است. در این راستا به نظر می رسد که درگیری مجدد ارمنستان و آذربایجان بیش از همه می تواند برای ایران اهمیت داشته باشد. چرا که باکو برای کم کردن حساسیت های تهران در منطقه قفقاز تلاش دارد به جای نفوذ از محور جنوبی برای ایجاد کوریدور زنگه زور از جبهه شمال یعنی استان سیونیک به مرز ایران و ارمنستان برسد. به ویژه که حملات و درگیری چند روز گذشته میان آذربایجان و ارمنستان بر سر همین منطقه است. لذا می توان اینگونه برداشت کرد که هدف بزرگتر جمهوری آذربایجان و ترکیه، نه ایجاد کریدور زنگه زور، بلکه قطع ارتباط ارمنستان و ایران به اروپا است. این نکته را تا چه اندازهای نزدیک به واقعیت می دایند؟
به هر حال باید این کریدور مد نظر آذربایجان و ترکیه ایجاد شود تا در نهایت شاهد قطع ارتباط ارمنستان و ایران به اروپا باشیم. اکنون هم که اردوغان و علی اف نتوانسته اند در خلال جنگ سال گذشته این مهم را محقق کنند سعی دارند حتی با توسل به نیروی قهریه و نظامی هم که شده این کریدور را ایجاد کنند. در این صورت باز هم در نهایت شاهد قطع ارتباط ارمنستان و ایران به اروپا خواهیم بود، به خصوص آنکه پیرو نکته قبلی جمهوری آذربایجان و ترکیه به دنبال حق حاکمیت بی چون و چرا بر این کریدور هستند و حاکمیت و نظارت هیچ کشوری از روسیه گرفته تا ارمنستان، ایران و ... را قبول ندارند. لذا اگر این کریدور موهوم با پهنای ۸ کیلومتر و با نظارت ترکیه و جمهوری آذربایجان شکل بگیرد دیگر فرقی نمی کند که این کریدور از نقطه صفر مرزی ایران کشیده شود یا ۴۰ کیلومتر بالاتر در خاک ارمنستان. چون هدف مستقیمش قطع ارتباط ارمنستان و ایران به اروپاست.
پس این درگیری ها بیش از ارمنستان باید برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت داشته باشد؟
قطعاً. چون در صورت احداث کریدور موهوم با پهنای ۸ کیلومتر و با نظارت ترکیه و جمهوری آذربایجان بی شک تبعات بسیار پررنگ اقتصادی، مرزی، ترانزیتی و ... را برای جمهوری ارمنستان و به طریق اولا جمهوری اسلامی ایران به دنبال دارد. در همین رابطه مقامات ترکیه و جمهوری آذربایجان از طرحشان برای ایجاد کریدور بزرگتر تورانی و پانترکیستی و در نهایت ایجاد ترکستان بزرگ صحبت میکنند که کل خاک جمهوری ارمنستان و مناطق ترک نشین شمال و شمال غربی ایران را هم در خود می بلعد. لذا افزون بر تبعات مخرب یاد شده باید آثار منفی امنیتی ناشی از تضاد قومیتی و اجتماعی را هم برای ایران در نظر گرفت که به شکل بسیار پررنگی دامن کشور را می گیرد. ضمن اینکه نباید برخی از بازیگران فرامنطقهای مانند ناتو را هم نادیده بگیریم. همین چند هفته گذشته سفیر سابق انگلستان در ناتو صراحتاً حمایت خود را از طرح ترکیه و جمهوری آذربایجان برای ایجاد این کریدور اعلام داشت و عنوان کرد در صورت کشیده شدن این کریدور، ناتو مستقیماً از خاک ترکیه، جمهوری نخجوان و جمهوری آذربایجان می تواند به دریای خزر برسد. یعنی ناتو با این کریدور تا بیخ گوش مرزهای ایران و روسیه در دریای خزر خواهد رسید. حال خودتان باقی تبعات منفی امنیتی حضور ناتو بیخ گوش ایران و روسیه در مرزهای دریای خزر را تصور کنید. مضافا بازیگری مخرب رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان و حمایت آشکار و پنهان تل آویو از سیاست های آنکارا در منطقه قفقاز را هم نباید از نظر دور داشت. بنابراین این درگیری ها محدود به کشور ارمنستان نیست، بلکه طرف جدیتر آن جمهوری اسلامی ایران است.
با این تفاسیر سوال مهمی که باید پرسید این است که آیا جمهوری آذربایجان و ترکیه در سال ۲۰۲۱ و با وجود اقتضائات جدید در نظام جدید بین الملل توان تغییر ژئوپلیتیکی در منطقه قفقاز جنوبی را دارند؟
این مسئله تا حد بسیار زیادی به کنشگری و هوشمندی جمهوری اسلامی ایران برای تقابل با طرح ها و اهداف جمهوری آذربایجان و ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی منوط است. چون به هر حال متاسفانه اکنون دولت جمهوری ارمنستان در ضعیف ترین حالت دیپلماتیک، نظامی و امنیتی قرار دارد؛ نه حمایتی از طرف کشورهای غربی به خصوص اروپا و آمریکا دارد و نه سازمان ها و نهادهای بین المللی با محوریت سازمان ملل و شورای امنیت هم حمایتی از ایروان در برابر زیاده خواهی ها و تجاوزات آنکارا و باکو دارند.
اجازه دهید همین جا این سوال را بپرسم که دلیل یا دلایل سکوت و عدم حمایت از جمهوری ارمنستان در برابر تجاوزات جمهوری آذربایجان و ترکیه از جانب کشورهای اروپایی، آمریکا و شورای امنیت سازما ملل چیست؟
دلیلش همان مسئله ای بود که در پاسخ به سوال قبلی شما اشاره کردم. چون در صورت احداث کریدور مد نظر جمهوری آذربایجان و ترکیه، ناتو می تواند خود را به پشت مرزهای آبی روسیه و جمهوری اسلامی ایران در دریای خزر بکشاند. بنابراین در این شرایط و با عدم حمایت غرب و شورای امنیت از ایروان، ارمنستان در ضعیف ترین حالت خود در طول تاریخ این کشور قرار دارد. پس جا دارد جمهوری اسلامی ایران حمایت جدی تر خود را از ایروان داشته باشد؛ نه برای منافع و امنیت جمهوری ارمنستان، بلکه در جهت تامین منافع و امنیت خود را در منطقه قفقاز جنوبی. به هر حال نباید فراموش کنیم که جمهوری اسلامی ایران متاسفانه در جریان جنگ سال گذشته دچار یک اشتباه استراتژیک با حمایت از جمهوری آذربایجان شد. در سایه آن اشتباه و سیاستهای غلط بعدی در منطقه قفقاز جنوبی به نظر می رسد که هنوز تهران به یک درک درست، هوشمندانه و واقع بینانه از تحولات در منطقه قفقاز جنوبی نرسیده است. اینجاست که پاسخ روشن و مشخصی به سوال مهم قبلی شما میدهم. اگر جمهوری اسلامی ایران رویه غلط خود در جریان جنگ پاییز سال گذشته ناگورنو قره باغ تغییر ندهد و به یک درک درست و واقع بینانه از تحولات قفقاز جنوبی در خصوص سیاستهای مخرب، توسعه طلبانه و جاه طلبانه آذربایجان و ترکیه نرسد قطعاً با حمایتهای رژیم صهیونیستی، ناتو، آمریکا و اروپا نهایتاً باکو و آنکارا موفق به احداث کریدور مدنظر خود خواهند شد. تبعات مختلف و صدالبته مخرب آن را هم که قبلاً به تفصیل اشاره کردم.
اگرچه از سکوت اروپا، آمریکا و شورای امنیت در حمایت از ارمنستان سخن گفتید، اما آیا به واقع سازمان ملل در برابر تغییرات ژئوپلیتیک منطقه قفقاز جنوبی منفعل عمل می کند؟
بله. چرا که از یک طرف باکو و آنکارا می توانند به همین مفاد توافقنامه ۹ بندی روسیه در سازمان ملل و شورای امنیت استناد کنند. مضافا چون در پشت پرده این طرح رژیم صهیونیستی و ناتو قرار دارند احتمالاً می توان شاهد سکوت و انفعال سازمان ملل هم بود، خصوصاً آنکه این طرح اساسا یک طرحی است که از سی سال پیش توسط خود آمریکایی ها در خلال جنگ اول قره باغ مطرح شد. یعنی طرح ایجاد این کریدور توسط یک مامور پیشین C.I.A و بعدها عضو ارشد بنیاد کارنگی مطرح شد.
منظورتان پاول گوبل است؟
بله، گوبل ۱۹۹۲ در طرح خود معتقد بود که در ازای ایجاد دالان لاچین برای ارمنستان در خاک آذربایجان باید دالان زنگه زور برای آذربایجان در خاک ارمنستان ایجاد شود. لذا این طرح اصالتاً یک طرح آمریکایی است که اکنون با حمایت ناتو، رژیمصهیونیستی و اروپا در حال اجرایی شدن است. افزون بر اینها چون پوتین به دنبال تنبیه نیکول پاشینیان و ارمنستان به دلیل سیاستهای غرب گرایانه وی است و تحولات منطقه قفقاز جنوبی در اولویت سیاست خارجی مسکو قرا ندارد، لذا کرملین هم مخالفتی با نفس ایجاد این کریدور ندارد، فقط مسئله اعمال حق حاکمیت روسیه بر این کریدور است. پس اینجا بیشترین آسیب متوجه جمهوری اسلامی ایران است که متاسفانه هم به دلیل اشتباه استراتژیک ایران در جنگ ۴۴ روزه سال گذشته با حمایت از آذربایجان و هم تداوم روند انفعال در قفقاز از سوی تهران طی یک سال گذشته بعد از جنگ سبب شده که اکنون خطرات آن برای ما از حالت بالقوه به شکل بالفعل درآیند.
به واقع چرایی اشتباه ایران در منطقه قفقاز جنوبی و جنگ سال گذشته را در چه پارامتر یا پارامترهایی می بینید؟
اولین و مهمترین پارامتر این است که متاسفانه جمهوری اسلامی ایران یک سیاست مدون، جدی، دقیق و برنامه ریزی شده برای گسترش نفوذ خود در منطقه قفقاز جنوبی و جنگ سال گذشته نداشته است تا بتواند مناسبات خود را با آذربایجان، ارمنستان و حتی گرجستان مدیریت کند. پارامتر دیگر هم متاسفانه به فقدان ابتکار عمل ایران در موازنه سازی نظامی – امنیتی بازیگران حاضر در قره باغ به خصوص در جریان جنگ سال گذشته و نیز تحولات بعد از آن جنگ طی یک سال اخیر تا به اکنون باز می گردد. البته در کنار آن بازیگری مخرب و منفی برخی کشورها از ترکیه تا اسرائیل و ... را نباید نادیده گرفت. چون مجموعه این کشورها سعی میکنند ایران را در یک محاصره کامل قرار دهند و از هر طریق ممکن نفوذ جمهوی اسلامی را در این منطقه یا قطع کنند و یا به حداقل برسانند.
اجازه دهید گزاره شما یعنی اشتباه استراتژیک در جنگ ۴۴ روزه قره باغ کالبد شکافی کنیم. در این رابطه دولت روحانی و وزارت امور خارجه با سکانداری محمدجواد ظریف راهبرد «بیطرفی فعال» را برای مدیریت این جنگ بین جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در پیش گرفت. حال چرا حضرتعالی این راهبرد را غلط و اشتباه، آن هم در حد «استراتژیک» می دانید؟
دلیل آن کاملاً واضح است. چرا که جمهوری اسلامی ایران اتفاقا برخلاف ادعای خود یعنی بی طرفی فعال عملاً در تحولات میدانی جنگ سال گذشته قره باغ جانب جمهوری آذربایجان را گرفت. یعنی مرزهای خود را به طور کامل بر جمهوری ارمنستان بست؛ جمهوری ارمنستانی که تنها مرز زمینی و دروازه زمینی ایران به اتحادیه اقتصادی اوراسیا است. لذا ما، نه تنها الزامات و اقتضائات همسایگی با ارمنستان که کم حاشیهترین و میتوان گفت بهترین همسایه خود را کنار گذاشتیم و نادیده گرفتیم، بلکه از آن طرف حمایت های اطلاعاتی، امنیتی و حتی در مواردی نظامی از جمهوری آذربایجان داشتیم. این نشان میدهد که ایران هنوز به بلوغ دیپلماتیک و درک درست و واقع بینانه از تحولات منطقه قفقاز نرسیده است. این عدم بلوغ دیپلماتیک آنجا خود را آشکار می کند که جمهوری اسلامی ایران در خلال جنگ سال گذشته قره باغ هیچ ما به ازایی از جمهوری آذربایجان و ترکیه درخواست نکرد. یعنی ایران بدون هیچ گونه چشم داشتی و بدون توجه به منافع و امنیت خود فقط از نگاه ایدئولوژیک، آن هم در بستر یک شناخت بسیار سطحی از تحولات منطقه قفقازی حمایتی بی چون و چرایی از آذربایجان و ترکیه داشت که امروز نتایج، تبعات و آثار مخرب و زیانبار آن اشتباه در حمایت از جمهوری آذربایجان و ترکیه در خلال جنگ قره باغ در پاییز سال گذشته را شاهد هستیم که قطعاً هم بیشتر و پررنگ هم خواهد شد. افزون بر تمام نکاتی که عنوان شد اشتباه بزرگتر طرح تهران برای پایان به جنگ قره باغ در سال گذشته بود. زیرا سید عباس عراقچی به عنوان معاون سیاسی سابق وزارت امور خارجه و مسئول مستقیم رسیدگی به این مسئله در خلال جنگ قره باغ همان طرح پاول گوبل را برای پایان دادن به جنگ ارائه کرد. یعنی جمهوری اسلامی ایران همان پروژه مد نظر مامور پیشین C.I.A و بعدها عضو ارشد بنیاد کارنگی را روی میز گذاشت. به عبارت دیگر اتاق فکرهای وزارت امور خارجه و دیگر دستگاه های مربوطه با بدنه کارشناسی خود نتوانستند یک طرح درست، دقیق و مبتنی بر واقعیات و اقتضائات منطقه قفقاز و قره باغ ارائه کنند تا منافع جمهوری اسلامی ایران و امنیت ما را تأمین کند. آن هم مناقشه ای که نزدیک به چهار دهه بیخ گوش ایران وجود داشته است، اما متاسفانه در طول این سال ها نتوانستیم یک طرح درست ارائه کنیم تا ضمن پایان دادن به این جنگ، نفوذ خود را در قفقاز افزایش دهیم. البته این نکته به معنای آن نیست ما با نبود طرح کارشناسی مواجه بودیم، بلکه مشکل آنجا بود که دولت ها و نهادهای تصمیم گیر از هر حزب و جریانی بهایی به کار کارشناسی و اتاق فکر ها نمیدادند که نتیجه اش هم این شد که می بینید. یعنی جمهوری اسلامی بعد از سه دهه از جنگ قره باغ نهایتا همان طرح آمریکاییها و C.I.A را برای ایجاد کریدور زنگه زور پیشنهاد داد که بزرگترین بازنده آن خود ایران است.
اما در خلال جنگ در پاییز سال گذشته شاهد برخی اعتراضات و حتی اغتشاشات در شهرها و استان های ترک نشین بودیم. حتی ائمه جمعه و نمایندگان ولی فقیه هم خواستار حمایت صریح از آذربایجان بودند و این ادعای کذب را مطرح می کردند که رهبری عنوان داشته قره باغ پاره تن اسلام است. آیا در آن شرایط می شد ایران حمایتی از آذربایجان نداشته باشد؟
اساسا نگاه بی مایه پانترکیستی برخی در داخل نباید در راهبرد ما برای قفقاز محلی از اعراب داشته باشد. چون جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از قدرتهای بلامنازع منطقه نباید توجهی به این تفکرات قومیتی بکند. نباید و نمی توان به خاطر یک قوم خاص کشور دیگری را به طور کلی نادیده بگیریم و به سمت حمایت بی چون چرا از یک کشور، آن هم بدون دریافت امتیازی برویم که نتایج و تبعات آن اشتباه، امروز خود را نشان می دهد. مضافا آقایانی که مسئله حمایت از جمهوری آذربایجان در خلال جنگ قره باغ را به واسطه نگاه دینی و اسلامی مطرح کردند باید مدنظر داشته باشند که آذربایجان و ترکیه با محوریت الهام علی اف و اردوغان استفاده ابزاری از دین را برای پیروزی در جنگ قره باغ در دستور کار داشتند. چون تمام آن شخصیت ها و احزاب اسلامی اکنون توسط خود شخص علیاف مجازات شدهاند و به حبسهای طویل المدت محکومند. یعنی دینی کردن جنگ قره باغ تا آنجا مشروعیت داشت که منافع علی اف و اردوغان را تأمین کند.
به نقش اسرائیل در تحولات قفقاز به خصوص تلاش جمهوری آذربایجان و ترکیه برای ایجاد کریدور زنگه زور با هدف قطع رابطه ارمنستان و ایران به اروپا اشاره داشتید که بسیاری به خصوص خود الهام علی اف ادعای ایران در خصوص نقش اسرائیل در منطقه قفقاز و جمهوری آذربایجان را به کررات تکذیب کرده است. حتی در یک مواضع خارج از عرف دیپلماتیک، الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان، ایران را متهم به دروغگویی کرد و در کنار مرزهای مشترک با کشورمان ادعای تهران مبنی بر حضور نظامی و امنیتی اسرائیل را زیر سوال برد. آیا به واقع برخی ادعاها مانند نقش جمهوری آذربایجان در ترور دانشمندان هسته ای، سرقت اسناد هستهای، حمله پهپادی و موشکی به مراکز هسته ای و ... توسط اسرائیل توهم است یا واقعیت؟
به هیچ وجه نمیتوان منکر مناسبات گسترده و عمیق نظامی و امنیتی جمهوری آذربایجان با رژیم غاصب صهیونیستی شد. این نکته را قراردادهای نظامی و تسلیحاتی باکو و تلآویو به خوبی نشان میدهد. مضافا نقش پهپادهای رژیم صهیونیستی در جنگ سال گذشته قره باغ علیه مواضع و نیروهای ارمنستانی غیر قابل انکار است. اما متاسفانه نکته اینجاست که ما در بدنه کارشناسی و رسانهای خود با یک مشکل اساسی روبه رو هستیم. هر جا که یک اتفاق یا مسئله ای روی می دهد بسیاری خود را کارشناس و تحلیلگر آن حوزه میدانند. در جنگ قره باغ سال گذشته بسیاری هم خود را متخصص حوزه قفقاز قلمداد کردند و با نگاههای ایدئولوژیک و بدون شناخت از منطقه ادعاهایی مبنی بر وجود پایگاههای نظامی رژیم صهیونیستی در خاک جمهوری آذربایجان را مطرح نمودند که سبب شد الهام علیاف از همین ادعاها سوء استفاده کند و با موج سواری بر آن خود را از مظان اتهام خارج کند. حتی علی اف با حضور در کنار مرزهای ایران عنوان داشت ایرانی ها به من یک دلیل و سند برای حضور نظامی اسرائیل در خاک آذربایجان نشان دهند. کجاست اسرائیل؟! در صورتی که با اندک اشرافی به تحولات منطقه می توان گفت که هیچ پایگاه نظامی رژیم صهیونیستی در خاک جمهوری آذربایجان وجود ندارد، اما این بدان معنا نیست که صهیونیست ها نفوذ نظامی و امنیتی در جمهوری آذربایجان ندارند. اتفاقا بیشترین نفوذ نظامی و امنیتی صهیونیستها در میان همسایگان ایران متعلق به جمهوری آذربایجان است. در صورتی که این تحلیل برخی از کارشناسان در داخل کشور غلط است. صهیونیست ها در قالب ایجاد پایگاههای نظامی حضوری در جمهوری آذربایجان ندارند، بلکه نفوذ نظامی و امنیتی صهیونیستها در ساختار و بدنه جمهوری آذربایجان خود را در قالب مشاوره امنیتی، مستشاری نظامی، آموزش نظامی، فروش تسلیحات به جمهوری آذربایجان تا سقف ۶ میلیارد دلار و ... نشان می دهد. به هر حال نباید فراموش کنیم که الهام علی اف زمانی که در کنار مرزهای ایران بر روی پهپاد اسرائیلی دست می کشد و از کنار مرزهای ایران به ما پیام دهد کاملا مشخص است که جمهوری آذربایجان از تسلیحات صهیونیستها برای ارسال سیگنال به ما استفاده می کند. مضافا اینکه خود صهیونیست ها به صراحت عنوان داشته اند که راهبرد آنها برای تقابل با نفوذ ایران در فلسطین، لبنان، سوریه و ... در کنار مرزهای فلسطین اشغالی، تقابل به مثل است. یعنی صهیونیستها در کنار مرزهای ایران به دنبال نفوذ هستند. یکی از این همسایگان بی شک جمهوری آذربایجان است. اینها علاوه بر آن است که نمیتوان منکر نقش آذربایجان در میزبانی از طرح های جاسوسی، تروریستی و خرابکارانه رژیم صهیونیستی در خاک ایران شد. سرقت اسناد هسته ای، ترور برخی از دانشمندان مانند ترور شهید دکتر فخری زاده، انجام عملیات های متعدد شناسایی توسط صهیونیست ها، حملات خرابکارانه علیه تاسیسات هسته ای و ... همگی از خاک جمهوری آذربایجان انجام شده، این مسئله کاملاً روشن و قابل ردیابی است. هرکسی در داخل و خارج از کشور این مسئله را منکر شود یا با اشراف بر موضوع و به عمد به دنبال پاک کردن رد جمهوری آذربایجان در این مسائل است و یا اینکه واقعاً شناختی از نفوذ نظامی و امنیتی صهیونیستها در جمهوری آذربایجان ندارد. نکته مهمتر اینجاست که اکنون صهیونیست ها بعد از جنگ ۴۴ روزه قره باغ و آزادی برخی از مناطق تحت سیطره ارمنستان سعی دارند در قالب و پوشش ایجاد روستاها، شهرها و مجتمع های کشاورزی هوشمند در این مناطق آزاد شده حضوری جدی پیدا کند؛ حضوری که کاملا امنیتی، نظامی و اطلاعاتی است. چون این مناطق آزاد شده از حیث استراتژیک و سوق الجیشی به قدری برای صهیونیست ها راهگشا است که میتوانند از قره باغ اشراف و شنود اطلاعاتی تا بندرعباس هم داشته باشند. در همین راستا آمریکاییها قبل از انقلاب در همین منطقه قره باغ پایگاه های استراق سمع داشتند چون به راحتی می توانستند تا مسکو و سن پترزبورگ را رصد و شنود کنند که اسناد آن هم موجود است.
ویدیو:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک