شور و اشتیاق کم نظیر مردم خطه آذربایجان در حمایت از تیمهای محبوبشان یعنی تراکتورسازی و شهرداری تبریز، مثال زدنی است. تیم تراکتورسازی یک تیم ریشه دار تحت مالکیت کارخانه تراکتورسازی بود که موفقیت های آن در دهه ۶۰ و ۷۰ به اوج رسید و البته بازیکنان قدری چون کریم باقری را نیز به فوتبال ایران تقدیم کرد. اما به تدریج و بعد از سقوط تیم به دسته دو نگاه به آن تغییر کرد. به نظر می رسد بین سال های ۸۶ تا ۸۸ و بعد از آن، دامن زدن به شکاف قومیتی از طرف جریانی پرنفوذ در کشور عمده شد تا همبستگی ملی کاهش یابد و مطالبات قومیتی به مطالبات ملی ارجح شود. تیم تراکتور نیز به از همان روزها به ابزاری برای همین اهداف بدل شد. گویی یک تیم را عمدا به عنوان نماد ترک های کل ایران(نه فقط تبریز) در برابر دیگران قرار دادند. لیدر های تیم نیز با لباسهای منقش به آرم و نشان کشور ترکیه و تفکراتی که بیشتر نشات گرفته از پان ترکیسم بود تا غیرت و عزت آذربایجان؛ نیت های شوم در ذهن پروراندند. این بخش از جامعه که تحت حمایتهای جریانات مسالهدار در کشور به زیست خود ادامه میدهند از لحاظ راهبردی خطری بس بیشتر از دشمن متخاصم دارند این طیف همواره به دنبال اهداف گروهی و قومی است تا خواستههای ملی را به حاشیه ببرند در این بین نمیتوان انتظار داشت که آنها بدون حمایتهای خاص بتوانتد به راه خود ادامه دهند و موفقیتی داشته باشند. کمکها و حمایتهای خاصی که میتوانیم نمونهای از آن را به خصوص در قالب تیم تراکتورسازی مشاهده کنیم.تیمی با ریشه و اصالت که برخی جریانات برای رسیدن به اهدافشان آن را به اهرمی برای باجدادن به قشری خاص و نیز اداره و کنترل آنها در سیطره قومگراها بردند. این نوع عملکرد سبب شد تا برای مدتی اندکی بادکنکی به نام تیم تراکتورسازی را تا حدی بزرگ کنند که خودشان نیز خیال کنند پر طرفدارترین تیم ایران و پنجمین در جهان هستند. تیمی که اسم یک کارخانه با اصالت را یدک میکشید ولی زیر دست عدهای بدعتهایی را تجربه میکرد و تبدیل به رختکن بزرگان فوتبال شده بود. این وضعیت و فضاسازی برخی افراد سیاسی مانند نادر قاصیپور، نماینده زد صلاحیت شده ارومیه سبب شده بود تا جرایانات قومگرا که وظیفه به حاشیه بردن خواستههای ملی را داشتند به قدرت برسند و بازی را از دست گردانندگان خارج کنند. به همین دلیل بود که در ورزشگاههایشان شعارهای ضد ملی و مردمی سر میدادند و خود را تافته جدا بافته میخواندند. در میان جولان این نوع از تفکر، بزرگانی چون علیدائی که خود از عزیزان آذری است وقتی افسار پاره جرایانات تجزیهطلب را در ورزشگاهها دید هشدار داد که بدانید اینجا ایران است و جای اینگونه شیطنتها نیست. قلدریهای لیدرهای سیاسی و اجتماعی سبب شد تا همان عروسک گردانان که این تیم و ایادی آن را به رستم تشبیه کرده بودند به دنبال خالی کردند باد این غول پلاستیکی بروند. در ادامه رانت خواران و بانیان اقتصادی تیم نیز خود را پشت شعارهای قومیت زده پنهان کردند و پول به جیب زدند. اینچنین است که تیمی با عقبه ای نیم قرنی و موفقیت های بسیار امروز با ۴۰۰ میلیارد تومان بدهی بدون ولی رها شده تا بالاخره کسی پیدا شود و سرپرستی آن را به عهده بگیرد. سرپرستی که برای جبران مافات قرار است به جیب ملت متوسل شود.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟