ماجرا از این قرار است که سریال «جیران»، ساخته جدید حسن فتحی و اسماعیل عفیفه قرار بود جمعه، ۲۴ دی، در شبکه نمایش خانگی پخش شود و زمان پخش این سریال از طریق پلتفرم پخشکننده هم اطلاعرسانی شده بود، اما در روز مقرر، قسمت اول سریال منتشر نشد تا اعمال ملاحظات ممیزی از سوی ساترا، علت این امر عنوان شود. در همان روز همچنین ادعایی از سوی سازندگان سریال «آهوی من مارال»، مجموعهای دیگر در شبکه نمایش خانگی که آن هم درباره ناصرالدین شاه ساخته میشود، مبنی بر سرقت ادبی سازندگان «جیران» و شباهت داستان دو سریال، مطرح شد و علت توقف سریال «جیران» به این امر نسبت داده شد. البته دیروز، عوامل دو سریال به جلسه ای با میزبانی ساترا فیلیمو دعوت شدند تا به توافق برسند که البته نتیجه آن هنوز مشخص نیست. با این حال به نظر می رسد حسن فتحی بعد از چند تجربه موفق در تلویزیون، علیرغم کیفیت بالای سریال «شهرزاد» که اولین تجربه اش در شبکه نمایش خانگی بود، بعد از ابهامات مالی پیش آمده پیرامون سرمایه گذاران آن، روی دور بدشانسی افتاد و دو پروژه «مست عشق» و «جیران» او با دست اندازهای گسترده مواجه شد. با این حال سرقت ادبی در سینما و تلویزیون ایران سابقه بلندبالایی دارد.
سرقت های ادبی در سینما و تلویزیون
شاید اطلاع دقیقی از نخستین آثاری که از روی آنها فیلمنامه نوشته شده و به فیلم تبدیل شده در دست نباشد. زمانی که داریوش مهرجویی سه داستان از جی.دی. سالینجر را برای فیلم «پری»، فعل به فعل استفاده کرد و در پایان تیتراژ فیلمش تنها به جمله «برداشت آزاد از سه قصه سالینجر» اکتفا کرد، این قضیه شکل آشکارتری به خود گرفت که از قصههای خارجی به راحتی و بدون پرداخت هیچ مبلغی میشود، استفاده کرد، بی آنکه نیاز باشد از نویسنده حتی یک اجازه خشک و خالی گرفت. البته بودند فیلمسازانی که این زحمت را به خود دادند و با نویسنده خارجی قصه فیلمشان مذاکره داشتهاند. نمونهاش تهمینه میلانی که برای فیلم «آتشبس» با نویسنده کتاب شفای کودک درون ملاقات داشت و اجازه استفاده از قصه را از او گرفت. اما این استثنا حکم بر قاعده نمیکند. کماکان این قاعده استوار است که اگر هم اجازه نگرفتی اتفاق خاصی نمیافتد. نبود قانون کپیرایت البته تمام این مسائل را ایجاد کرده است. در سینمای ایران البته این قضیه شکل دیگری به خود گرفته است. شاید «گاو» ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۴۸ یکی از اولین اقتباسهای ادبی در سینمای ایران بود که نتیجهاش حاصل تعامل درست نویسنده، قصه و فیلمساز بود.
شاخص ترین متهمان به سرقت ادبی
ضیافت: ماجرای سرقت ادبی در سینمای بعد از انقلاب به فیلم «ضیافت» مسعود کیمیایی باز می گردد. که بعد از ساخته شدن فیلم، با ادعای سعید عقیقی یکی از منتقدان و فیلمنامهنویسان سینمای ایران مواجه شد. به گفته عقیقی «ضیافت» از یکی از قصههای برنامه «هفتپرده» برداشت شده است. البته ماجرا به جایی نرسید و فرزاد موتمن فیلمنامه «هفتپرده» را ساخت که در ظاهر هیچ ربطی به «ضیافت» نداشت.
به همین سادگی: اولین بار که منتقدان فیلم «به همین سادگی» را دیدند خیلیها یاد کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد افتادند. بویژه آنجا که «طاهره» خانم روی تخت مینشست و هوس بازی با کلید لامپ به سرش میزد و هرچند ثانیه یک بار خاموش و روشنش میکرد.
وجه اشتراک کتاب و فیلم، زندگی روزمره یک زن میانسال بود که در ارتباط با همسر و فرزندانش دچار مشکل میشد. البته در کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» موضوع رابطه دوستانه قهرمان داستان با فردی غریبه به شکل پررنگی پرداخت شده بود.
بعدها مشخص شد که «رضا میرکریمی» در نوشتن فیلمنامه با تعدادی از نویسندگان زن ادبیات داستانی مشورت کرده که اتفاقا زویا پیرزاد هم در میان آنها بوده است. پس این شباهت خیلی نمیتوانست جنجالبرانگیز باشد. چون به هر حال نویسنده کتاب از قبل در جریان ساخت فیلم بوده است. موضوع اتهام سرقت ادبی به «به همین سادگی» زمانی جدی شد که فردی به نام علیاصغر عزتی نویسنده کتاب «میمانم پشت در» مدعی شد این فیلم از روی کتاب او و داستان «پرده قرمز» کپیبرداری شده است. نکته جالب این بود که علاوه بر حوادث و درونمایه هر دو اثر نام شخصیتهایشان هم یکسان بود.
عزتی در وبلاگ خودش با عنوان «خط به خط» نوشته بود: درونمایه «به همین سادگی» عین درونمایهای است که من چند سال پیش آن را دستمایه نوشتن داستان کوتاه «پرده قرمز» قرار دادهام. (روشن است که این اتفاق چندان عجیب نیست.) شخصیتهای اصلی این داستان، درست مشکلاتی را باهم و با خودشان دارند که شخصیتهای داستان من دارند. (باز هم اتفاق عادی است.) اما شگفتی از اینجا آغاز میشود که نام زن فیلم «طاهره» میشود و نام مردش «امیر»، نامهایی که شخصیتهای داستان من هم دارند و این توارد غریب وقتی غریبتر میشود که به جزییات مشترک این دو داستان میرسیم.
پیشنهاد ۵۰ میلیونی: چیستا یثربی چند سال پیش مدعی شد که فیلمنامه فیلم «پیشنهاد ۵۰ میلیونی» ساخته مهدی صباغزاده اقتباسی از «نیلوفر آبی» نوشته اوست. البته دعوا و اختلاف بین این دو نفر چندان آتشین نشد. چون اولا صباغزاده نام «یثربی» را در تیتراژ پایانی آورده بود و ثانیا این نویسنده مبلغی را (به قول خودش ناچیز) از صباغزاده دریافت کرده بود. یعنی این طور نبود که یثربی بخواهد مدعی شود در فیلم به زحمات او هیچ توجهی نشده است. او معتقد بود که به تلاشش کمتوجهی شده است.
یوسف پیامبر: شاید شاخص ترین اثر تلویزیونی باشد که متهم به سرقت ادبی است. تا جایی که در سال ۸۹، مرحوم فرج الله سلحشور، نویسنده و کارگردان آن را به دادگاه هم کشاند. شاکی این پرونده شهابالدین طاهری بود. او مدعی شد که در سال ۷۸ یک قسمت دستنویس فیلمنامهاش را از طریق علی لاریجانی رئیس وقت رسانه ملی به سلحشور داد، اما سلحشور مدعی شد که آن فیلمنامه استانداردهای لازم را نداشته و او اصلا آن را نخوانده است که بخواهد از آن استفاده کند. نتایح این شکایت مسکوت باقی ماند.
شیار ۱۴۳: در سال ۹۵ و پس از اکران فیلم «شیار ۱۴۳» بود که حمید داوود آبادی، نویسنده کتاب های «شهید بعد از ظهر»، «دیدم که جانم می رود» و «تفحص» مدعی شد که نرگس آبیار کارگردان و فیلمنامه نویس این فیلم را از روی برخی از کتاب هایی که او به نگارش درآورده و سرقت ادبی کرده است. او در ارتباط با همین موضوع در صفحه اینستاگرام خود نوشت « حدود ده سال پیش، در دفتر خود در خیابان دانشگاه نشسته بودم که زنگ در به صدا در آمد. در را که گشودم، متوجه خانمی شدم که قبلا خبرهایی درباره فعالیت هایش خوانده بودم. ایشان خودش را «نرگس آبیار» به عنوان رمان نویس معرفی کرد و درخواست داشت تا درباره عملیات تفحص شهدا کمکش کنم» البته داوود آبادی در ادامه کنایه ای را هم به نرگس آبیار وارد می کند و می نویسد: «آن زمان هنوز چادری بود و دچار انقلاب فرهنگی نشده بود که چادر از سر برکشد!» البته این ادعا از سوی آبیار قویا تکذیب و این ماجرا نیز به جایی نرسید.
البته برخی فیلم های ایرانی از جمله «مغزهای کوچک زنگ زده» ساخته هومن سیدی متهم به سرقت از آثار خارجی شدند. با این حال آثاری که طرف دعوای ایرانی داشتند شاخص تر شدند. هرچند گاهی اوقات الگوی «شکایت کن تا معروف شوی» دنبال و برخی به دنبال شکایت از نام های بزرگ فرهنگ و هنر، برای خود شهرتی به هم زدند با این حال جدی نگرفتن قانون کپی رایت در ایران و عدم نظارت درست روی فیلمنامه هرازگاهی به ضرر نویسندگان و کارگردانان کمترشناخته شده، تمام و یا در تقابل دو قدرت ناهماهنگ، منجر به حق خوری شده است. چنانچه احتمالا هرکدام از خوانندگان این گزارش، تقریبا می توانند حدس بزنند که در جنگِ «جیران» حسن فتحی با «آهوی من مارال» مهرداد غفارزادگان برنده کیست!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
ممنون از اطلاعات خوب شما. بنده نویسنده رمان بیلیونر هستم که بعد از کلی فراز و نشیب چاپ شد. یک سارق سالهاست که نوشته های مرا مورد هدف قرار داده و حتی از روی فایل های نصفه و نیمه نوشته هایم سرقت می کند. حالا دیگر این قدر گستاخ شده که حتی از روی کتاب چاپ شده ام هم سرقت می کند. پلیس فتا هم یا دستش به او نمی رسد یا اینکه می شناسدش و همدستش است. نمونه سرقت وقیحانه اش از روی کتاب بیلیونر است که کارگردان آن سیروس مقدم سریال جزیره را ساخت. چطور یک خبرنگار جسور پیدا شد از مهسا امینی گفت اما من بیست سال است که نمی توانم حتی چنین خبرنگاری پیدا کنم؟ بیست سال است که نوشته های مرا می دزدد و پلیس فتا هم همدستش است. اولین شکایتم به دادسرای فرهنگ و رسانه بود که یک سالی انگار طول کشید. آن موقع دزد کتاب مرابه نام نمی خواهمت داده بود به خالد حسینی تا کتاب بادبادکباز را بنویسد و در ضمن خالد مقیم آمریکا است و با بوش هم عکس دارد. فکر می کنید بازپرس پرونده طرف چه کسی را گرفت؟! شاید باور نکنید اما بدون هیچ بررسی به من گفت سکوت کن واگرنه می دمت به اوین! و سالهاست که 22 بهمن ایران شعار مرگ بر آمریکا سر می دهد. من کجا هستم؟ کسی می توتند حرفهای مرا درک کند؟! شما شهامتش را دارید؟ من مدتی است که علی رغم میل باطنی ام نمی نویسم چون او از روی کامپیوتر و یا گوشی ام می دزدد. دیگر وقیح شده به هیچ نوشته ای از من حتی کتاب نصفه و یا چند صفحه ام هم رحمی نمی کند.
جستجو کنید در اینترنت آذر رستگار _ خالد حسینی _ بیلیونر _ سریال جزبره و صدها سرقت دیگر