بعد اول مبانی اسطوره ای و فرهنگی و حیثیتی دارد و بعد دوم تاریخی و تجربی است. در اولی شهادت و وطن کلیدواژه های اصلی است،در دومی آمارها و احتمالات تاکتیکی و استراتژیک.
پس از سی سال از پایان جنگ هنوز کاری مهم در سینما و نمایش برای نمایش ابعاد ملی و اسطوره ای دفاع مقدس نشده است. روایت باشکوه خرمشهر و یاد شهدا هنوز در هیچ فیلمی چنان نیامده که تماشاگر را از صندلی بلند کند و در ذهن او خاطره ای باشکوه و شیرین بسازد.
انتظار می رفت فیلم موقعیت مهدی که نخستین حضور شهید باکری در سینما بود چنین فیلمی باشد و یاد آن شهید عزیز را به یک ارزش ملی و میهنی تصویری تبدیل کند. آیا چنین شده است؟
فیلم موقعیت مهدی نوشته و ساخته آقای هادی حجازیفر نه فیلمی در حد و اندازه سینمای ایران است و نه در حد شهید مهدی باکری و برادر ایشان شهید حمید باکری.
فیلمنامه کاملا گسیخته و شلخته است. اپیزودیک شدن فیلمنامه نشان می دهد نویسنده به موضوع تسلط نداشته و ضعف خود را در یک روش تکنیکی کاملا نامناسب پنهان کرده است. کدام فیلم حماسی و اسطوره ای و تاریخی را سراغ دارید که اپیزودیک باشد؟ این روش مناسب فیلم های مستند و تحلیلی اجتماعی است.
افزون بر روش نامناسب فیلمنامه نویسی نام هایی که برای اپیزودها انتخاب شده دم دستی و گاه مثل نام اپیزود آخر (لباس های خیس) عجیب و نامناسب است.
مشکل فیلم فقط فیلمنامه نیست. فیلم از شخصیت پردازی بی بهره است. شخصیت عظیم الشان شهیدان باکری چند لایه، حماسی، ملی و بسیار عمیق است. فیلم تقریبا هیچ یک از جنبه های شخصیتی شهیدان را نمی تواند نشان بدهد. به تبع شخصیت پردازی ضعیف بازی ها ضعیف و تصنعی است. هادی حجازی فر شهید مهدی باکری را باور نکرده و تا پایان فیلم فقط هادی حجازی فر را می بینیم نه مهدی باکری را.
نماهای ایستا و بسته فیلم حتی در میدان جنگ و ضرباهنگ کند فیلم کمکی به برانگیختن و احساس تماشاگر و همذات پنداری با شخصیت شهید باکری نمی کند. بیشتر ملال آور است، و انگار کارگردان نمی داند چه می خواهد بکند. حتی صحنه های معدود تاثیرگذار فیلم همانند صحنه پیکر شهید حمید باکری با قطع نامناسب به زمین فوتبال و بازی بچه ها مثل آب سردی است که بر سر تماشاگر می ریزد.
صحنه های تاثیرگذار فیلم مثل صحنه گفتگوی شهید باکری با همسرش در داخل خودرو در جاده و یا صحنه گریه خواهر شهیدان به این دلیل که رها می شوند در بافت فیلم جا نمی افتند. این صحنه ها در هر فیلمی می توانست باشد. آنچه این صحنه و مثلا صحنه بار بردن شهید در اسباب کشی را تاثیرگذار و معنی دار می کرد صحنه های رشادت و پهلوانی شهید در میدان نبرد بود که متاسفانه جایش در فیلم خالی است. تنها دو بار شهید مهدی باکری دست به آر پی جی می برد که بار دوم شهید می شود. صحنه بردن پیکر شهید به قایق صحنه ای نازیبا و حتی موهن است. در قایق هم تصویر پیکر شهید بسیار نامناسب است و دریغ از ذره ای احترام.
فیلم درباره شهید مهدی باکری باید یک اثر ملی و میهنی شورانگیز و اسطوره ای ارزشمند باشد. چنین فیلمی باید نشان می داد که چگونه یک مهندس باهوش به یک فرمانده جنگ تبدیل شد؟ چگونه مردی از ارومیه به خوزستان سپه کشید و چگونه به نمادی از دفاع مقدس تبدیل شد؟ چگونه آذری ترک زبان با خوزستانی عرب زبان به زبان فارسی هماهنگ می شدند و در برابر دشمن عرب می ایستادند؟
اما آنچه از آب در آمده سیاه مشقی است که چیزی بر یاد شهید باکری در ذهن و دل ما نمی افزاید.
شهید باکری در فیلم موقعیت مهدی شخصیت متوسطی است که کارگردان گاه او را به بن بست رسیده ای تصویر می کند که بی اختیار مخاطب را یاد تحلیل های جنگ شبکه بی بی سی فارسی می اندازد.
ای کاش فیلم ساختن درباره قهرمانان جنگ به افراد حرفه ای سینما سپرده شود. کسانی که ابعاد ملی و حیثیتی و اسطوره ای نمادهای فرهنگی را بدانند. حق این شهدا را در جامعه به درستی ادا نکرده ایم دست کم در سینما و هنر ادا کنیم.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟