یک: از گذشته تاکنون، انگاره آزادی کنش آدمی، در قاب و قالب نظریههای گوناگونی- از مذهبی تا طبیعی و عقلی و…- به بحث و نقد گذارده شده است. این انگاره، عمدتا به دو حوزه بههموابسته کنش دلالت میدهد: نخست، حوزه کلان کنش که مستلزم اجتماعی با حق تعیین سرنوشت یا جامعه سیاسی است، دوم، حوزه خرد کنش که مستلزم آزادی کنش تکتک اعضای جامعه سیاسی است.
میدانیم نظریهپردازانی همچون گروتیوس، هابز، لاک و روسو، بر حق طبیعی آدمیان در باب کنش تاکید میورزیدند، و آزادی کنش و کنشگری را به مثابه آزادی کارگزار خود بودن، و آزادی برای در دست داشتن عنان اختیار خود و رهایی از عنان اختیار دیگران بر خود، فرض میکردند. خداوند انسانها و دنیایشان را خلق کرده است، اما او از انسانها میخواهد که حاکم بر سرنوشت دنیایی خودشان باشند. او خدایی است که از انسانهای مخلوق خود انتظار عملی عاقلانه و سختکوشانه دارد، وقتی که به تعبیر لاک «کنش وظیفه بزرگ نوع بشر» میشود، در واقع، خدای لاک از انسانهای کنشگر خود میخواهد که کره زمین را «مقهور» خود سازند و هنرها و علوم و وسایل راحتی زندگی را بهبود بخشند. بنابراین، حق طبیعی از فطرت الهی شروع میکند تا افراد را به مثابه کنشگران از قید و بند اقتدار عرفا مشروع سلطنت مطلقه، آموزههای سنتی، کلیسا و روابط خویشاوندی برهاند. آدمیان تا زمانی که از قانون خرد پیروی میکنند، قادرند بر خود حاکمیت داشته باشند. آنان میتوانند در امور فکری، اخلاقی و سیاسی، مرجع و صاحب اختیار خود باشند. روسو تاکید میکند: «چون هیچ انسانی سلطه فطری بر انسان دیگری ندارد و زور و خشونت هیچ حقی ایجاد نمیکند، باید نتیجه بگیریم که قراردادها مبنای هرگونه قدرت مشروع در میان ابنای بشر هستند.» دعوی حق تعیین سرنوشت، مشروعیت اشکال سنتی و گوناگون حکومت موروثی، که در آن اقتدار، مبتنی بر تصور طبیعیبودن سلسلهمراتب میان فرمانروایی و فرمانبرداری بوده، حقوق فرمانروایی منبعث از اقتدار خویشاوندان پدری یا ناشی از حق حاکمیتی است که خداوند اعطا کرده است را به طور اساسی تضعیف کرد. فرد بودن به منزله کنشگر بودن است. رهاییبخشی افراد، آزادسازی اجتماع هم است. کل حاکمیتی که افراد را به هم پیوند میدهد فقط زمانی مشروعیت دارد که از رهگذر کنش عقلانیشان به وجود آمده باشد. افراد باید اشکال حاکمیت را بهصورت عقلانی ارزیابی کنند و آن ارزیابی را ملاک پذیرش آن اشکال قرار دهند. نتیجه این عمل تقاضای شکلی از حکومت مردمسالار در اجتماعی است که این افراد بدان تعلق دارند. دو: در پرتو این تمهید کوتاه نظری، میخواهم بگویم خیزش فراگیر و خستگیناپذیری که این روزها در جامعه خود تجربه میکنیم، در واقع، بازگشت خشونتآمیز این «حق کنش» سرکوبشده است. به بیان دیگر، گویی با شورش حق کنش تحت انقیاد مواجهایم که از آنرو که دیریست در زنجیر شده است، ظهور و بروزی صاعقهگون و نامتعارف دارد. از این منظر، شاید ابتنای این خیزش بر این «حق» انسانی است که کنشگران آن را مهیای گذشتن از جان و تن کرده است. به گونهای دیگر بگویم: کنشگر این خیزش، از آن رو که دیرزمانی است زندگی فردی و اجتماعی خود را مجموعهای از نمادهای سلطهای فراگیر تجربه کرده که از طریق سازوکارهایی خشن حفظ و تحمیل میشوند، دیگر جایی و مجالی برای احقاق حق کنشگری به طریقی مدنی نیافته. لذا اراده کرده است، به قواعد نظم اجتماعی و مدنی پشت کند و هرچه بیشتر در پی تحقق مقتدرانه و زورمندانه حق خود باشد. از نظر بدیو، پرولتاریا زمانی پدید میآید که وجودش به عنوان طبقه کارگر را «با زور میراند»، با زور راندن مکانی که جامعه سرمایهداری برایش منظور میکند. «هر سوژه، با زور عقبراندن، از مکانش پیشی میگیرد». آیا جوان امروز ما، اراده نکرده است وجودش را به عنوان کنشگر با «زور» براند، و از مکانمندی و فضامندی و بدنمندی و زیستمندی که قدرت برایش ایجاد کرده است، بگریزد؟ آیا این کنشگر جوان، جشن سوژهشدگی خود را در بطن و متن یک جنبش – جنبشی که آگاهانه عدمقطعیت و امکان سرانجامناپذیری و تحققناپذیری آن را میپذیرد، لکن شجاعانه در مورد آن جانانه قمار میکند- تجربه نمیکند؟ و آیا این کنشگر، نیروی کنشگری خود را از همان نیرویی که این حق را از او میستاند یا دریغ میدارد، نمیگیرد؟ بیتردید، در شرایط کنونی، به سهولت نمیتوان به این پرسشها پاسخ منفی داد. اگرچه، امروز نیز، همچون دیروز و پسپریروز، اصحاب گفتمان مسلط جامعه ما از درک دگرگونیها و نیروهای زندگی و ضرورت بهرسمیتشناختن حق کنش (بهویژه کنش اعتراضی) ناتوان ماندهاند، اما چنین خیزشهایی شاید یک رگ آنان را هوشیار کند و بدانند فرد یعنی کنش، جمع یعنی کنش و جامعه یعنی کنش و اگر میخواهند این کنش اغتشاشی نباشد، باید حق کنش اعتراضی را برای همه شهروندان عملا (نه صرفا در بیان و زبان) پذیرا باشند و بپذیرند حق کنش همچون «حق به شهر» (در بیان لوفور وهاروی) همان حق کنشـی است برای گسـترش حقوق زیسـت و چگونه زیستن، دستیابی بـه حقوق شهروندی در عین تفاوت و تکثر و تخالف، و انتخاب سبک زندگی.
* تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟