دکتر سیروس احمدی
جغرافیدان سیاسی و ژئوپلیتیسین
بیش از چهل و سه روز است کشور ملتهب است...هیچ تحلیلگر و اندیشمند بی طرف و منصفی نمی تواند همه این بحرانها و مشکلات را بر گردن دشمنان خارجی، آمریکا، اسرائیل، داعش و یا .... بیاندازد. منکر رقابت کشورها و قدرتها نیستیم. بلکه رقابت قدرتها در سطوح جهانی و منطقه ای امری کاملاً طبیعی و تاریخی است. در طول تاریخ همه حکومتها و قدرتها با یکدیگر رقابت داشتند زیرا همه در پی کسب منافع ملی بیشتر هستند.
به عنوان یک جغرافیدان سیاسی بر آن شدم تا به طور مختصر تحلیلی از وضعیت کنونی و سناریوهای پیش رو در سطح استراتژیک را مطرح نمایم، باشد به دست مسئولان و متصدیان امور برسد و به جای اتهام زدن به تحلیلگران و اندیشمندان مستقل، تا دیر نشده تصمیم به حل مساله بگیرند تا کشور وارد چرخه بحران شدیدتر و سناریوهای حادتر فرو نرود که به نفع هیچ طرفی نیست نه حکومت نه مردم و نه کشور ایران. بهترین راه حل ممکن این است که این سه عنصر وجودی کشور (سرزمین، مردم و نظام سیاسی) با هم یکی شده فاصله ها زدوده شود و همدلانه کشور در مسیر رشد و توسعه قرار بگیرد.
حجم نارضایتی عمومی به حدی رسیده که نوجوانان و نسل جوان را به خیابان ریخته است. بارها گفتیم اگر صدای معلمان نومید از آینده را نشنوید، اگر صدای کارگران بیکار را نشنوید، اگر صدای بازنشسته ناتوان از تأمین حداقل زندگی را نشنوید، اگر صدای کشاورزان ناظر بر زمینهای خشک و ترک خورده را نشنوید و مشکل اینها را اصلاح نکنید، صدای اینها از دهان و گلوی فرزندانشان بیرون خواهد آمد. که آمد.
حال چه خواهد شد؟ بسیاری از دوستان و دانشجویان این سؤال را می پرسند که سرنوشت و آینده این اعتراضات چه خواهد شد؟ در این یادداشت تلاش میکنم به عنوان یک تحلیلگر بی طرف و آکادمیک، عناصر اولیه ای برای تحلیل اوضاع ارائه دهم. گرچه در عرصه ژئوپلیتیک، اصل بر عدم قطعیت است و نمی توان قاطعانه آینده را پیش بینی کرد زیرا عناصر متغیر ژئوپلیتیک، دائم در حال تغییر هستند و آینده را در هاله ای از ابهام فرو خواهند برد.
در بحرانهای پیشین حاکمیت سیاسی کشور توانست بحران را به اتمام برساند و معترضین را از کف خیابان به خانه ها بازگرداند (بدون اینکه مشکل اصلی آنها را حل کند و این مشکلات ماند و اکنون به صورت دمل چرکین سر بازکرده اند). برای بحران اخیر نیز نگارنده معتقد بود که حکومت ظرف یک ماه و نیم این بحران را جمع خواهد کرد و مردم را به خانه ها بازخواهد گرداند (با این تحلیل که اگر مشکل مردم حل نشود، مسلماً همین بحران در آینده نزدیک به طور گسترده تر بروز خواهد کرد).
اما اکنون عناصری را در صحنه ژئوپلیتیک می بینیم که تحلیل بالا (یعنی جمع کردن بحران کنونی) را میتواند دستخوش دگرگونی نماید. از جمله: جلسه غیررسمی شورای امنیت در مورد بحران ایران، تبلیغات گسترده در مورد ارسال پهپادهای نظامی ایران به جنگ روسیه علیه اوکراین، مواضع تند اروپا علیه ایران، عدم تمایل آشکار آمریکائیها برای بازگشت به برجام و در نهایت پیروزی بیسابقه حزب لیکود در اسرائیل و روی کار آمدن نتانیاهو به عنوان نخست وزیر. می دانیم که در دوره اوباما، نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل بود و تا مرز حمله یک جانبه به ایران حتی بدون همراهی آمریکا پیش رفت. حال چه شده که دوباره حزب تندرو لیکود و نتانیاهو روی کار آمد؟ این عامل، امکان تهاجم نظامی به ایران را چند برابر افزایش می دهد. موارد دیگری هم هستند که در این یادداشت نمی خواهم همه را تک تک بیان کنم.
همه می دانیم که بیشتر تغییر حکومتها در هر کشوری با توافق قدرتهای جهانی انجام شده است. در مورد ایران آیا چنین توافقی وجود دارد؟ آیا ممکن است چنین توافقی پشت پرده بوجود آید؟ چگونه و با چه شرایطی؟
تا زمانی که یک حکومت وظایف منطقه ای خود را در نظام ژئوپلیتیک جهانی ایفا کند، و وزن حکومت به سمت بقای خودش زیاد باشد و امکان ایفای نقش را در دراز مدت داشته باشد، از حمایت ضمنی قدرتهای بزرگ برخوردار خواهد بود. این حمایت به معنی دوستی و یا همکاری نیست. بلکه به معنی عدم تلاش برای براندازی حکومت است. یعنی قدرتهای جهانی برای تغییر رژیم در آن کشور خاص توافق ندارند و امکان تداوم بقای رژیم سیاسی مستقر فراهم است. اما اگر توان حکومت برای حفظ خود اندک ارزیابی شود اندک اندک اجماع جهانی برای تغییر رژیم بدست خواهد آمد.
*****
حال به تحلیل وضعیت در داخل بپردازیم
در بخش حاکمیت در ایران دو جناح مشخص حضور دارند. جناح تندرو، جناح میانه رو. هر دو جناح هم خواهان حفظ و تدوام نظام جمهوری اسلامی هستند. بزودی جناح میانه رو به این نتیجه میرسد که سیاستهای کنونی و تندروی موجب فروپاشی خواهد شد و نظام را به ورطه شکست از درون پیش می برد. در این شرایط میانه روها درصدد حذف تدریجی یا یکباره تندروها از حاکمیت برخواهند آمد. نمونه این سیاست را در پایان جنگ تحمیلی شاهد بودیم که جناح میانه رو، زمینه را برای آتش بس و پایان جنگ فراهم کرد تا جایی که رهبر انقلاب مجبور به پذیرش آتش بس شد و آن را جام زهری نامید.
پس از آن هاشمی رفسنجانی زمانی که رئیس جمهور بود برای حفظ نظام و کمک به رشد و اعتلای آن، تلاش کرد زمینه صلح و همکاری منطقه ای را فراهم کند. ایشان بلافاصله بعد فوت امام خمینی، روابط با عربستان را برقرار کرد و خود طی سفری به عربستان سعودی بر همکاری دوستانه منطقه ای تأکید کرد. مسلماً جناح تندرو حاکمیت از این حرکت راضی نبود زیرا امام در زمان حیاتش گفته بود ممکن است حتی صدام را ببخشد اما هرگز فهد (پادشاه وقت عربستان به خاطر کشتار حجاج ایرانی در منا) را نخواهد بخشید. از همان زمان مخالفتها با هاشمی شروع شد و به حذف وی از قدرت انجامید.
سپس خاتمی با سیاست تنش زدایی در عرصه بین الملل به ریاست جمهوری رسید. جناح خاتمی و اصلاح طلبان هم معتقد بودند برای تداوم نظام باید در روشها و اقدامات اصلاحات صورت گیرد. روابط کشور با جهان پیرامون بهبود یابد. نظریه گفتگوی تمدنها مطرح شد و سازمان ملل متحد یک روز را به این نظریه نام نهاد. بحران سلمان رشدی که موجب قطع روابط اروپا با ایران شده بود را حل کرد، این سیاستهای خاتمی از همان ابتدا موجب مخالفت جناح تندرو با وی و نسبت به اصلاح طلبان شد. در داخل بیشترین مخالفت و سنگ اندازی با گفتگوی تمدنها شد. به نحوی که خاتمی در اواخر کارش گفت: به طور میانگین روزی نه بحران را پشت سر گذاشته است. آخر سر هم تاکنون در انزوا و محدودیت شدید به سر می برد.
*****
سناریوهای مطرح به شرح زیر میباشد:
سناریوی اول: جناح میانه رو بخواهد سرنخ امور را در دست گیرد، نیاز به حذف بزرگان تندرو حکومت از مناصب قدرت می باشد اعم از مناصب سیاسی و اداری و نظامی. در این شرایط جنگ قدرت میان دو جناح حاکمیت در خواهد گرفت و طرفین قوای خود را در برابر یکدیگر قرار خواهند داد. یک زلزله سیاسی بروز خواهد کرد. بدین ترتیب کشور وارد دورهای از بیثباتی و بحران داخلی خواهد شد. این بحران داخلی مورد قبول قدرتهای جهانی نیست زیرا امکان ایفای نقش نظام ایران در عرصه منطقهای و جهانی را با مشکل مواجه خواهد ساخت.
سناریوی میانهای مطرح است که هر دو جناح میانه و تندرو با یکدیگر همراه و هماهنگ باشند. در این شرایط از آنجا که جناح تندرو بیشتر مصادر قدرت سیاسی، نظامی و اداری را در اختیار دارد عملاً سیاست جناح تندرو اجرا خواهد شد که در زیر آن میپردازیم.
سناریوی سوم: جناح تندرو هم خواهان حفظ و تداوم نظام سیاسی است. اما روش آنها با جناح میانه رو تفاوت دارد. جناح تندرو خواهان استفاده از ابزار قدرت و خشونت در مسایل و بحرانهاست. چیزی که در بحرانهای پیشین به کار برد و در ظاهر هم موفق بود. اکنون هم همین تحلیل را دارند که این بار هم موفق خواهند بود و با ابزار سرکوب می شود بحران کنونی را مهار کرد. اما این بار از آنجا که نسل جوان و نوجوان به میدان آمده است، به نظر میرسد هر چه سرکوب ادامه یابد، به جای ترس و خانه نشینی، احساس هیجان وصف ناپذیر و ستیزه جویی جوانی و نیز تلاش برای انتقام مستقر شود. نسلهای بزرگتر بعد از مدتی از تظاهرات و درگیری خسته می شود. اما نسل جوان و نوجوان هیجانی تر و ستیزه جوتر خواهد شد.
این سیاست، ایران را هرچه بیشتر در برابر جامعه جهانی قرار خواهد داد. ترکیب جدید کابینه اسرائیل معادله را به ضرر ایران رقم زده است. شعارهای ایران مبنی بر نابودی اسرائیل چیزی نیست که حزب لیکود را بی تفاوت بگذارد. نزدیک شدن ایران به نقطه بیبازگشت هسته ای هم نکته دیگری است که اسرائیل و نتانیاهو بارها اعلام کرده اند به هیچ وجه اجازه آن را نخواهند داد. عدم تمایل آمریکا برای ادامه مذاکرات برجام و تلاش وزیر امور خارجه ایران برای شروع مذاکرات نشان می دهد که دستگاه سیاست خارجی ایران، خطر قطع شدن امید جامعه جهانی نسبت به عدم امضای برجام را درک کرده است. عدم امضای برجام هم به معنی حرکت شتابان ایران به سمت هسته ای شدن و عبور از نقطه بی بازگشت هستهای است. این هم امری است که اسرائیل بارها اعلام کرده به هیچ وجه اجازه برهم خوردن توازن قوای منطقه ای به ضرر خود را نخواهد داد.
در این شرایط، روسیه خود درگیر جنگی فرسایشی شده و توان خروج پیروزمند از آن را تاکنون نداشته است. توان روسیه هم در حدی نیست که از ایران در بحران هستهای حمایت کند. منافع روسیه هم تاکنون در تضاد با منافع ایران بوده و عملاً روسیه همیشه به ضرر منافع ملی ایران موضع گیری کرده است و دوست قابل اطمینانی نبوده است. به علاوه روسیه پای ایران را در جنگ اوکراین بازکرده که همین امر هم اگر به اثبات برسد خطر تهاجم نظامی علیه ایران را به شدت افزایش خواهد داد.
چین هم تا جایی که برایش منافع اقتصادی داشته باشد حمایت می کند و چنانچه تغییر اوضاع در ایران به نفع اقتصاد چین طراحی شود، چین هم از تغییر رژیم در ایران حمایت خواهد کرد. مسلماً پیوستن نیم بند ایران به پیمان شانگهای هم نمی تواند از ایران در برابر خطر اسرائیل یا تهاجم غرب حمایت کند چه آنکه شانگهای هنوز تبدیل به یک پیمان نظامی امنیتی نشده است تا بتواند در برابر ناتو قد علم کند. پس ایران روی روسیه و چین به هیچ وجه نمی تواند حساب کند.
در شرایطی که جناح تندرو به سیاست سخت خود ادامه دهد، احتمال یک حمله محدود به ایران از سوی اسرائیل یا حتی آمریکا و متحدانش وجود دارد (بویژه اگر پرونده ایران دوباره به ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل برود که در این صورت شورای امنیت اجازه عملیات نظامی علیه ایران را صادر خواهد کرد). در این شرایط هم آمریکا و قدرتهای بزرگ تمایلی نخواهند داشت که تغییر و تحولات ایران را به حال خود رها کنند بلکه همیشه درصدد این هستند که تحولات را کنترل و مدیریت و حتی هدایت کنند. لذا اجماع قدرتهای جهانی برای تغییر حکومت در ایران بوجود خواهد آمد.
پس در هر دو صورت چه جناح میانه رو کنترل امور را بدست گیرد و چه جناح تندرو به سیاست کنونی خود ادامه دهد احتمال اجماع جهانی برای تغییر رژیم در ایران بالا خواهد بود.
نشانه های اجماع برای تغییر رژیم هم نمایان شده است (گرچه هنوز کافی نیست). بر خلاف اعتراضات پیشین که هیچ مقام رسمی قدرتهای جهانی صحبت از تغییر رژیم در ایران نکردند، اما اکنون جاستین ترودو (نخست وزیر کانادا) رسماٌ از تغییر رژیم در ایران صحبت کرده، جو بایدن در نشست خبری اخیر خود بر آزادسازی ایران تأکید کرده است (گرچه رئیس جمهور آقای رئیسی هم پاسخ داد که ایران ۴۳ سال پیش آزاد شد. این پاسخ بدین معنی است که رئیس جمهور کمترین آگاهی نسبت به ژئوپلیتیک و تحلیل گفتمانی روز ندارند. کاش مشاورینی داشتند که به این مسایل واقف بودند). برخی مقامات سازمان ملل و سازمانهای بین المللی نیز اظهارات مشابهی داشته اند. این اظهارات را در این شرایط نباید نادیده گرفت.
****
حال چاره کار چیست؟
تنها راه چاره و تنها کار ممکن پذیرش خطاهای پیشین توسط حاکمیت و پذیرش انجام اصلاحات زیربنایی و اساسی در نحوه مدیریت کشور است که تاکنون هیچ نشانه ای از این امر دیده نشده است. پیش از انقلاب هم شاه زمانی گفت که صدای مردم ایران را شنیده که دیگر دیر شده بود. سوریه زمانی دست به اصلاحات زد که دیگر دیر شده بود و جنگ داخلی و بی ثباتی به راه افتاد. قذافی زمانی برای اصلاحات اقدام کرد که دیگر دیر شده بود و برگ بازی وی برای قدرتهای جهانی سوخته بود.
پس تنها راه ممکن برای برون رفت هوشمندانه و کم هزینه از بحران کنونی، پذیرش و انجام اصلاحات زیربنایی و ساختاری است. در حد گردش صدو هشتاد درجهای در نحوه حکومت و تعامل با مردم و تعامل با جامعه جهانی و منطقهای، پذیرش رسانه های آزاد، پذیرش جامعه مدنی آزاد، تشکیل کمیسیون مستقل انتخاباتی، و صدها مورد دیگر. اما متأسفانه تاکنون چنین ارادهای دیده نمیشود و مسئولان کشور یا بر طبل تندروی میکوبند یا ارجاع مسئولیت بحران بر گردن دشمنان خارجی و ... و تاکنون هیچ طرح و برنامهای برای برون رفت از بحران توسط هیج مقامی ارائه نشده است.
جملهای قدیمی است که میگوید: خیلی زود دیر میشود.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟