«مبنای روابط خارجی» عنوان یادداشت عباس عبدی در روزنامه اعتماد است که در آن آمده: پس از نوشتن یادداشت «خدمت بزرگ چین» برخی از افراد که نزدیک به ساختار، نسبت به آن معترض شدند. یکی از دوستان متنی را از گروهی تلگرامی برایم فرستاد که یک عضو گروه نوشته بود: «آیا آقای عبدی به همین اندازه که به یک امضای چین پای یک بیانیه کذایی که هیچ ارزش عملیاتی هم ندارد، واکنش نشان داده و آن را به دادن درس و خدمت بزرگ به ایران توصیف کرده در مورد خروج امریکا از برجام هم اینچنین نوشت؟ برجامی که امضا شده بود، توافق شده بود و جنابش آن را راه نجات ایران میدانست؟ اگر چین با امضای یک کاغذ که پیش از آن هم دو بار آن را امضا کرده بود و امثال آقای عبدی هیچوقت از آن خبردار نشدند، چنین درسی داده، باید از رفتارهای دوستان غربی او چه نتیجهای بگیریم؟! چرا در مورد رفتارشناسی غرب چیزی نمیگوید؟!»
همچنین در گروه دیگری که خودم بودم، عضو محترمی چنین نوشتند که: «40 ساله امریکا و متحدانش هر کار دلشون خواسته با ما کردن و فقط مونده رانندههای تاکسی مارو به لیست تحریمها اضافه کنند. اونوقت این دوستان اصلاحطلب درس عبرت نگرفتند که سیاست خارجی باید بر مبنای منافع ملی باشه نه فقط رضایت امریکا و انگلیس و فرانسه. اونوقت این اقدام چین رو درس بزرگ به نظام برای سادهانگاری در حوزه سیاست خارجی قلمداد میکنند. واقعا آدم از این همه تناقض و... به کجا پناه ببره. بابا آقای عباس عبدی این غلطی که چین کرده، امریکا 40ساله داره بهصورت روزانه و عملی انجام میده و شما یک قدم هم از مواضعتون نسبت به غرب عقبنشینی نکردید. یکم از نگاه حزبی از سیاست خارجی فاصله بگیرید.»
واقعیت این است که برخی دوستان مطالب را با سوگیری و پیشفرض میخوانند. آن یادداشت در درجه اول یک هدف داشت؛ اینکه مبنای روابط و سیاست خارجی، تأمین منافع ملی کشور است و بس. البته این جمله را میتوان به سادگی گفت ولی تطبیق آن با واقعیت، خیلی سخت است و در برخی از موارد نیز اشتباه میشود، که بحث ما این اشتباهات نیست، بلکه بحث درباره اصل این رویکرد است.
برای مثال دخالت در سوریه میتواند از رویکردهای گوناگون انجام شود، حتی از منظر منافع ملی هم میتواند طرح شود، ولی دفاع از حضور در سوریه میباید در قالب همین رویکرد باشد و نه چیز دیگر. آن یادداشت در مقام تخطئه چین نبود، که اتفاقاً میتوان اقدام چین را در راستای تأمین منافعشان درست یا نادرست دانست، این ربطی به ما به عنوان یک ایرانی ندارد، همچنان که خروج امریکا از برجام هم از منظر یک امریکایی میتواند درست یا نادرست باشد، مشروط بر اینکه در جهت تأمین منافع ملی آنان باشد و اگر باشد، کسی نمیتواند فقط و با اتکا به اخلاقیات آن را تخطئه کند.
هدف آن یادداشت تأکید بر این است که ما نیز باید رویکرد سیاست خارجی خود را بر همین پایه بسازیم. این رویکرد اخلاقی نیست، هر چند ضد اخلاقی هم نیست، ولی مهم این است که واقعگرا باشد. واقعگرایی در سیاست خارجی یک اصل است. دولتهای دیگر هیچ تعلق خاطر ذاتی و دایمی به سایر کشورها ندارند، مگر براساس منافع و قدرت. ما باید در جهت تأمین منافع خود و البته براساس قدرت خود حرکت کنیم، به همین علت است که معتقدم مهمترین مولفه قدرت هر کشور از جمله ایران حمایت مردم از حکومتشان است به همین علت بارها نوشتم که اولویت نه با برجام و سیاست خارجی بلکه با سیاست داخلی است که باید قوام پیدا کند.
این اشتباه مشترک دولت روحانی و ساختار قدرت در ایران بود که هر دو (شاید هم روحانی کمتر) گمان کردند و اکنون هم گمان میکنند که بدون تقویت پایههای اصلی نظام و قدرت کشور که مردم هستند، میتوانند هر گونه رویکرد خارجی را پیش ببرند، و این اشتباه است. چینیها هم گرچه در مسائل داخلی خود تفاوت جدی با کشورهای غربی دارند، ولی آنان هم به خوبی متوجه هستند که حمایتهای مردم یک امتیاز بسیار مهم و لازم برای ثبات هر حکومتی است، هر چند کافی نیست.
در مورد برجام هم همین نقد را داشتم. ما نباید تخممرغهای زندگی مردم را در سبد هیچ رابطه خارجی قرار دهیم. باید رابطهای متوازن برقرار کنیم. با فرض حمایت دیگران از ما، نمیتوانیم با اتکا به این حمایت به مقابله با یک قدرت دیگر برویم، و بعد اینچنین احساس کنیم که پشت ما خالی شده است.
اگر سیاست خارجی ما مبتنی بر منافع ملی باشد، معتقدم که بیشترین رابطه را با چین و سپس اتحادیه اروپا و بعد کشورهای همسایه خواهیم داشت. امریکا و روسیه در مراحل بعدی قرار خواهند گرفت. ولی هنگامی که سیاست خارجی را به گونهای پیش ببریم که بخواهیم در بلوکبندیهای جهانی وارد شویم و برای ورود به شانگهای یا قرارداد ۲۵ساله با چین جشن بگیریم، نتیجه همین خواهد شد که شاهد آن هستیم.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟