سام گیوراد
سفیر چنان که افتد و دانی، پیکی است از راهی دور آمده از برای آوردن پیامی، و من راهی درازتر چنانکه پیامی شیواتر از تاریخ نمیشناسم که بتوان او را چونان سفیری عزیز در خیابان سفرا بر تختِ جاه نشاند.
اگر این سفیر عالیمقام «جواهرات ملی ایران» باشد، خیابان سفرا کجاست؟
در سال ۱۲۸۴ قمری بوهلر فرانسوی با همراهی گروهی از دبیران دارالفنون و معماران ایرانی، طرح نقشهای را درانداختند که بر اساس آن حصار جدیدی برای دارالخلافه و تهران گسترشیافته به جای حصار کهنه شاهطهماسبی ساخته شد. این حصار به نام حصار ناصری در تاریخ تطور شهرسازی شهر تهران شناخته میشود. حصار ناصری دوازده دروازه داشت که هماکنون از آنها جز نام و شبحی بر سر این شهر نمانده است.
به قرار نقشههای تاریخی آن دوره، یکی از خیابانهای تهران که به منتهای شمالی حصار میرسید خیابانی است که نامهای بسیار دیده، از امینالدوله تا علاالدوله و از باغ ایلخانی تا فردوسی و در این میان در افواه مردمان پایتخت هم گاهی شهره به خیابان سفرا بود به دلیل قرارگیری باغها و عمارت سفارتخانههای اروپایی و البته عثمانی در آن، سفارتخانههایی که از مداری پایینتر با گسترش شهر روی به شمال آوردند.
خیابان علاالدوله در دههی نخست قرن گذشته خورشیدی (در سال ۱۳۰۶ خورشیدی) شاهد ساختهشدن عمارتی باشکوه با طرح هاینریش، معمار آلمانی، بود که ملهم از المانهای معماری هخامنشی به شکلی اروپایی در بیستم شهریور ۱۳۰۷ به عنوان نخستین شعبه بانک ملی ایران در تهران، افتتاح گردید. بانکی که اساسنامهی آن در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۶ تصویب شده بود.
دکتر کورت لیندن بلات به همراه معاونش فوگل و هیئتی هفتاد نفره برای پیریزی و گسترش بانک ملی از آلمان به ایران میآیند و گفته میشود که ایجاد اتاقی برای نگهداری از یادگارهای بانک از ابتکارهای بلات بوده است.
چندی بعد در بیست و دوم اسفند ۱۳۱۰ مجلس شورای ملی حق انتشار و چاپ اسکناس را به مدت ده سال به بانک ملی ایران واگذار میکند و این امر نقطه عطفی در تاریخ پر فراز و نشیب این بانک است.
اما داستان ما از سال ۱۳۱۶ خورشیدی آغاز میشود که نخستین موزهی جواهرات ایران در عمارت بانک ملی خیابان فردوسی تهران برپا گردید، خیابانی که به میمنت و مناسبت کنگره جهانی هزاره فردوسی در سال۱۳۱۳ خورشیدی و ساخت آرامجای این شاعر بزرگ ایرانزمین در توس خراسان، نام فردوسی را بر آن نهادند.
آنچه به مرور زمانی مرارتبار از «جواهرات ملی ایران» باز مانده بود و با آغاز سلطنت رضاشاه از کاخ گلستان به کاخ مرمر منتقل شده بود در سال ۱۳۱۶ خورشیدی به بخشی مطمئن از ساختمان نوساز بانک ملی منتقل شد و به عنوان پشتوانهی پول ملی و چاپ اسکناس تعیین گردید.
این گنجینهای درخشان ملی تا کمی پس از مرداد ۱۳۳۹ خورشیدی که وفق مصوبه مجلس شورای ملی، بانک مرکزی ایران تأسیس گردید در اختیار بانک ملی ایران بود.
بازگردیم به خیابان سفرا یا علاالدوله و یا فردوسی و سه سده پیشتر از آن، هنگامی که ایرانیان هنر فراموششده نیاکان ساسانی خویش در جمعآوری گنجینههای ملی را به شکلی روزآمدتر در عهد صفوی احیاء کردند. (داستان گنجهای افسانهای شهر گنجک، گنجه،گنزکا، شیز یا تخت سلیمان کنونی را در اوج رونقش در دوران ساسانی به یاد بیاورید)
آنچه در تاراج افغانها، لشکرکشی نادرشاه به هند، پیشنهاد واگذاری بخشی از این گنجینه به ثمن بخس به انگلیسیها توسط لطفعلیخان زند، از کف رفتن الماس افسانهای کوه نور (زوج الماس بهاناپذیر الماس دریای نور که در خزانه است)، معدومشدن تختطاووس نادری و غارت نگینهای آن و بسیاری از داستانهای پر از آب چشم که بر سرمایهی ملی ایرانیان رفته داستان این وجیزه نیست اما سخن از برماندهای آن گنجینه و افزونههایی است که همچون «تاج کیانی» و تختطاووس فتحعلیشاهی تا کره جواهرنشانی که به فرمان ناصرالدینشاه و به دستان استاد زورونی ماسحیان (ابراهیمخان زرگرباشی) از جواهرات پراکنده خزانه در سال ۱۲۹۱ قمری ساخته شد، و از «تاج پهلوی» تا تاج «فرح پهلوی» و شمشیرها و عصاهای مرصع و جواهرنشان ارزندهای است که سالها همچون سفیری از سویدای تاریخ در خیابان سفرای تهران جاخوش کردهاند.
لَختی بر این نکته درنگ کنید که سنگ و دُری که امروزه ما آنها را مسکون و مرده میپنداریم در نزد مردمان باستان درونزا autogenie بودند و به مانند انسان یک جوهر ممتد res extensa را به شیوهی خویش به نمایش میگذاشتند.
سنگها و نگینهای «موزهی جواهرات ملی ایران» تداوم گویا و پویای تاریخ این فلات باستانی هستند با تمام مرارتها و حلاوتهایی که در کام کشیده است.