حتی انتقادهای رئیس دولت سیزدهم از دولتهای قبلی و تبلیغ خدمات دولت کنونی کوچکترین اثری در بازگرداندن اعتبار دولت ندارد و بهجرئت میتوان گفت ارتباط وثیقی بین دولت و ملت وجود ندارد. هرکدام ساز خود را کوک میکنند و بیاعتنا به هم ساز خود را مینوازند؛ دو ارکستر مجزا از هم که صرفا به دلیل اقتصادی و آینده مبهم سیاسی از یکدیگر اطاعت میکنند، اطاعتی شکننده و وابسته به شرایط.
آیا ما داریم بهسوی دولت بدون ملت و ملت بدون دولت گام برمیداریم؟ وضعیت موجود بیش از آنکه به عملکرد ابراهیم رئیسی بازگردد، از شیوه انتخاب او نشئت میگیرد؛ انتخابی در غیاب کثیر مردم. اینک این نکته وضوح بیشتری یافته است که غیاب مردم تا چه میزان هولناک خواهد بود و هولناکتر از آن حضور خودخوانده مردم در خیابان است.
البته نکته مهم این است که پیش از انتخاب دولت سیزدهم این شیوه بازتولید قدرت به پایان خود رسیده بود و شاید هر شخص دیگری نیز جای ابراهیم رئیسی مینشست، معلوم نبود وضعیت موجود متفاوت میشد یا نه! به هر تقدیر در وضعیت کنونی مردم نسبت خود را با دولت از دست دادهاند و در فقدان این نسبت در جستوجوی «دیگری» هستند.
اگرچه، اگرهای معطوف به گذشته کارکرد چندانی ندارند اما اگرهای رو به آینده میتوانند اثری جدی در سیاست داشته باشند. در تمام ادوار گذشته سنت بر این بوده که رؤسای جمهور فارغ از عملکرد و میزان محبوبیت خود، دو دوره چهارساله را به اتمام برسانند. تأکید بر این موضوع در این سالها به نوعی استراتژی انتخاباتی تبدیل و موجب آسودگی خیال رؤسای جمهور شده است. این شیوه معایب و فواید خود را دارد، اما نکته قابلبحث شرایط موجود است. آیا در این شرایط اگر رقیبی جدی از جنس و جنمی دیگر پا به عرصه انتخابات بگذارد و ابراهیم رئیسی اولین رئیسجمهور یکدورهای ایران باشد، این اتفاق به سود یا زیان دولت و ملت است؟ آنچه بدیهی به نظر میرسد، نگاه کلان به سیاست ایران است، نگاهی که تغییر ریل در سیاستورزی را اجتنابناپذیر کرده است، چنانکه به زبان عامه باید گفت دیگر در بر این پاشنه نمیگردد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟