تنشهای اخیر بین نیروهای طالبان و سربازان مرزبانی ایران در مرزهای سیستان و بلوچستان، بحثها پیرامون این مساله را دوباره بر سر زبانها انداخته است. این تنشها با تخلف حکومت طالبان در دادن حقآبه هیرمند به ایران آغاز شد و کار را به کریخوانیهای سیاستمداران و درگیریهای محدود نظامی در مرز جغرافیایی بین ایران و افغانستان کشید. کارشناسان و نظریهپردازان اما در ارایه راهکارها و ابزارهای مقابله با طالبان اختلاف نظر دارند.
عده از پاسخ قاطع نظامی سخن میگویند. عدهای دیگر، راه نظامی را مطلوب ندانسته و بیشتر به ابزارهای سیاسی و اقتصادی میاندیشند. علاه بر این، در مورد اخراج مهاجران غیرقانونی نیز صحبتهایی شده است. اما کدامیک از این مسیرها، پاسخ مناسبتری به اقدامات طالبان است؟ توجه به پیوندهای قومی، تاریخی و جغرافیایی چقدر میتواند در اتحاذ سیاستهای تقابل یا تعامل با پیده این روزهای افغانستان موثر باشد؟
روزنامه اینترنتی فراز، در این مورد با محمدعلی بهمنی قاجار گفتوگو کرده است. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
طالبان از دفعه پیش خطرناکتر شده است. دفعه پیش، سادهتر بود و خشونت عریان خودش را زود نشان داد. الان خیلی پیچیدهتر عمل میکند اما ماهیتش تغییر نکرده است. ماهیتش همچنان زنستیز، انسانستیز، ضد ایران، ضد زبان فارسی و ضد شیعه است. طالبان ترکیبی از پشتونگرایی و دیوبَندی(نام یک جنبش اهل سنت مبتنی بر فقه حنفی) و روحیه جهادگرایی دوران اواخر جنگ سرد تحت تاثیر القاعده و سازمانهای سلفی و جهادی است. پشتونگراییاش مبنی بر این است که سلطه قوم پشتون را در افغانستان حفظ کرده و به طرز خشونتآمیزی این سلطه را اعمال کند. دوم، متاثر از مکتب دیوبندی است که از دل این مکتب، نیروهای ضدشیعه و تکفیری متعددی برخاستند. در نهایت، با توجه به اینکه طالبان در ۴۰ سال اخیر با سازمانهای جهادی جهانی همکاری داشته و در اوج این همکاری به القاعده نیز پناه داده بود، میتوان گفت سومین ویژگیاش همکاری و تعامل با آنها است. ترکیبی از این سه ویژگی، برای ایران و غیرپشتونهای افغانستان خطرناک است.
هدف از ساخت و ایجاد افغانستان از ابتدا برای مهار ایران بود. ساخت یک حکومت تکقومی تحت سلطهی افغانها یا همان پشتونها که بتواند ایران را مهارکرده و از افغانستان ایرانیزدایی کند.
در نامهای که امیر دوست محمدخان به ناصرالدینشاه نوشت، گفته بود که دوست داشتیم به سمت ایران حرکت کنیم اما گویا انگلیسها دشمن ذاتی ایرانند و اجاره این کار را نمیدهند. این دشمنی ذاتی، ناشی از این است که استعمار این موجودیت را ایجاد کرده تا ایران را در مرزهای شرقیاش محدود کند. بنابراین اساس ایجاد کشور افغانستان مبتنی بر یک هویت تکقومی پشتون بوده است. بزرگان افغانستان در تاریخ مثل عبدالرحمان خان، سعی کردند دولت-ملتسازی در افغانستان را با حل کردن هویت دیگر قومیتها در هویت قوم پشتون انجام دهند. یعنی قومیت پشتون اساس ملیت افغانستان باشد و سایر اقوام در هویت قوم پشتون حل شود. این ایده در کودتای کمونیستی شکست خورد و در نتیجه انرژی سایر اقوام را آزاد کرد. در سال ۲۰۰۱ با سقوط طالبان، ایده دولت-ملت بر اساس دموکراسی، تکثرگرایی و ارزشهای غربی در افغانستان پایهریزی میشود. اما دوباره پشتونها با توجه به سابقه تاریخی و با مدد روابط جهانی خوبی که داشتند اجازه از بین رفتن سلطه تکقومیشان را ندادند.
بله اما در نظر داشته باشید که رفتار طالبان با پاکستان نیز خشن بوده است. یعنی بخشهایی از طالبان همچنان به پاکستان وابستگی دارد اما از طرف دیگر، همچنان با طالبان پاکستان تعامل دارد و نتوانسته منافع این کشور را تامین کند. طالبان پاکستان اخیرا در علمیاتهای تروریستی به ارتش پاکستان حمله کرده و تلفات سنگینی وارد کردهاند. در واقع پیش از بحران اخیر با ایران، تنشها با پاکستان نیز بالا گرفته بود. با این که طالبان از اساس ساخته و پرداخته پاکستان بوده اما به نظر میرسد که اوضاع از کنترل پاکستان نیز خارج شده است. در کل، طالبان موجود خطرناکی است. حتی کشورهایی مثل آمریکا و دیگر ابرقدرتها که دارند با طالبان بازی میکنند ممکن است متضرر شوند. به نظرم، رو کار آوردن دوباره طالبان یک اشتباه جمعی بود.
پیش از پاسخ به این سوال، باید به نکتهای اشاره کنم. وینستون چرچیل در جایی گفته بود: در دنیای سیاست نه دوست دائمی وجود دارد و نه دشمن دائمی؛ تنها چیز دائمی، منافع است. این جمله درستی است. یک نکته را نباید فراموش کنیم. این که هویت و تاریخ، یک سری پیوندها و یک سری خصومتهای دایمی ایجاد میکند. ما امروز میبینیم که اردوغان در انتخابات ترکیه پیروز میشود و عدهای در غزه و قطر و پاکستان برای او شادی میکنند. این یعنی یک سری پیوندهای تاریخی در مفهوم عثمانیگرایی بین این کشورها وجود دارد که هنوز گسسته نشده است. همین در مورد ایران و دوستان و دشمنان تاریخیاش نیز صادق است. رابطه ما با افغانستان پیچیده است. افغانستان از منظر جغرافیا و تاریخش، بخشی از خراسان بزرگ است. خاستگاه زبان فارسی دری و ادب فارسی است. در دیدن عقبه فرهنگیمان، چارهای جز نگاه به افغانستان نداریم. پس جغرافیای افغانستان امروز، برای ما منبع الهامبخش هویتی است. از سویی دیگر، درصد عمده جمعیت افغانستان، یعنی هزارهها و تاجیکها و حتی ازبکها، همچنان پیوندهای تاریخی و فرهنگیشان با هویت ایرانی را حفظ کردهاند. بنابراین ما به اکثر مردم افغانستان یک حس پیوند هویتی بسیار نیرومند داریم.
از طرف دیگر، با مفهوم کشور افغانستان روبهرو هستیم. مفهومی که شالوده اولیهاش با شورش علیه شاهسلطانحسین ریخته شد. سپس در چارچوب تقابل سنی و شیعه بارورتر شد و بعدها با طراحی انگلیسها، تحت عنوان موجودیت افغانستان مستحکم شد. عثمانیگرایی و علاقه به ایده خلافت اسلامی همچنان در افغانستان موجود است. همه اینها نشان میدهد که این ساختاری که به عنوان افغانستان ایجاد شده، به نوعی در تقابل دایمی با ایران بوده است.
با این پیشزمینهها، اگر ما دچار یک شیدایی بشویم و بگوییم طالبان تغییر کرده و با ما دوست میشود و به ما در مقابله با امپریالیسم کمک میکند، سادهلوحانه است و با منطقهای تاریخی همخوانی ندارد. شاید عدهای منافع شخصی و جناحیشان اقتضا میکند که از طالبان دفاع کنند. این در راستای منافع شخصیشان است و نه در راستای منافع ملی ایران.
در رابطه با ابزارهای مقابله ایران با طالبان، به نظر من نیز ایران به هیچوجه نباید در دام جنگ با حکومت طالبان بیفتد. افغانستان یک باتلاق است و بحث جنگ باید از هر نوع سناریو کنار گذاشته شود. مگر اینکه جنگ به ما تحمیل شود. در آن صورت باید دفاع کنیم. اما اتخاذ هرنوع سیاست برای اخراج مهاجران افغان، حتی مهاجران پشتون، نادرست است. چرا که ما با پشتونها همسایهایم و باید با آنها تنشزدایی کنیم. بنابراین مهاجران را نباید وارد این بدهبستانها کنیم. به خصوص اینکه طرف ما طالبان است. هیچکس برای طالبان از لحاظ انسانی مهم نیست. اگر این مساله برای طالبان اهمیت داشت، زنان را که نصف جمعیت افغانستان هستند، از حق زندگی و مشارکتهای اجتماعی و اقتصادی محروم نمیکرد. اخراج مهاجران، نه عملی است و نه انسانی؛ نفرت ایجاد میکند و تاثیری نیز ندارد.
در مرحله اول میتوانیم با تقویت مرزبانی، ایجاد موانع وصدور ضابطهمند ویزا، از پذیرش مهاجرتهای بیشتر جلوگیری کنیم. دوم اینکه مهاجران موجود را سرشماری دقیق و کامل کنیم. سوم آن گروه از مهاجرانی که حاضر به سرشماری نشده و تمایل به حضور قاچاقی در ایران دارند را رد مرز کنیم. چهارم، آن دسته از مهاجران تاجیک، هزاره و حتی پشتون که میانه خوبی با طالبان ندارند را ساماندهی و جذب کنیم. یک لابی گسترده از افغانستانیها برای خودمان ایجاد کنیم تا در زمان مناسب، نیروی دوست و متحد ما در افغانستان باشند.
اما فشارهای اقتصادی میتواند کارساز باشد. ما میتوانیم محدودیتهایی در ترانزیت ایجاد کنیم. یا فروش کالا و سوخت را محدود کنیم. نوعی تحریم اقتصادی طالبان حتما میتواند کارساز باشد.از لحاظ سیاسی نیز، راه حل پایان دادن به تطهیر طالبان است.
ما جریانی داریم به نام جریان تطهیر طالبان در ایران؛ اینها به مراتب از طالبان خطرناکترند. خود طالبان، خودش را در حد اینها تبرئه نمیکند. طالبان به اندازه اینها دروغ نمیگوید، به اندازه اینها ماسک و نقاب نمیزند. طالبان، علیرغم همه پیچیدگیهایی که دارد، روراستتر و صادقتر از اینهاست. این جریان تطهیر طالبان باید کنار گذاشته شود.
این جریان، در همین چند روز اخیر پس از فاجعهی مرزبانها دوباره فعالیتش را آغاز کرد. جریانی که یک سرش امثال آقای مهاجرانی است و یک سرش امثال آقای علی علیزاده است. اینها به مراتب از طالبان خطرناکترند. اینها چشم ایران را نسبت به مساله کور کردهاند. اگر اینها و ادبیاتشان کنار بروند، میتوانیم در داخل کشور به یک اجماع در مورد طالبان برسیم.
در نهایت ما اگر بخواهیم هرکاری در مورد طالبان کنیم، بهتر است آن را از رهگذر یک اجماع منطقهای و بینالمللی باشد. مگر ما نمیگوییم با چین و روسیه دوست هستیم؟ خب این دوستی باید اینجا یک نتیجه داشته باشد. افغانستان از هرمنظری که نگاه کنیم، به ما نزدیک است و باید در حوزه نفوذ ایران باشد. بنابراین چین و روسیه نیز باید سیاستهایشان در مقابل افغانستان را با ایران هماهنگ کنند. ما از چین و روسیه بخواهیم بازوی ما در مقابل افغانستان باشد. فکر میکنم میتوانیم با پاکستان نیز به یک راهبرد مشترک در مورد طالبان برسیم و دراین صورت، طالبان قطعا قابل مهار خواهد بود. مقدمه همه اینها اما این است که مانعی که در مقابل ورود هوشمندانه به مساله افغانستان قرار گرفته، کنار برود. این مانع همان جریان تطهیر طالبان در ایران است.
ما باید طالبان را مدیریت کنیم. یعنی اول طالبان را به عنوان شر موجود بپذیریم و برای مدیریت این شر خردمندانه عمل کنیم. اما تا زمانی که کسانی در ایران هستند که طالبان را افغانستان آزاد میدانند، مدیریت مساله نیز ممکن نیست. هرنوع تطهیر و حمایت از طالبان باید در کشور جرمانگاری شود. در بین مهاجران نیز، باید تبلیغ طالبان را جرمانگاری کنند. مهاجری که از طالبان خوشش میآید دیگر پناهجو نیست و دلیلی برای آمدن به ایران ندارد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟