بین سالهای 1963 و 1975، سلطاننشین عمان صحنه یکی از برجستهترین و فراموششدهترین درگیریهای جنگ سرد بود. نیروهای مسلح سلطان به رهبری بریتانیا (SAF) با یک جنبش چریکی مارکسیست مستقر در استان جنوبی ظفار مبارزه کرده و آنان را شکست داد. شورش ظفار توسط اتحاد جماهیر شوروی حمایت میشد و جمهوری سوسیالیستی یمن جنوبی نیز در همسایگی جنوب عمان از این جنبش حمایت میکرد. در واقع این جنبش مارکسیستی بخشی از جنگ سرد میان غرب و شرق بود که میرفت تا عمان را نیز به عمان جنوبی و عمان شمالی تقسیم کند.
شورش ظفار در سال 1963 آغاز شد. در ابتدا بهعنوان یک شورش قبیلهای در مقیاس کوچک توسط جنبش آزادیبخش ظفار علیه سلطان عمان، سعید بنتیمور که حکومت قهقرایی او را میتوان قرون وسطایی توصیف کرد، تحت حکومت او طب مدرن، عینک و رادیو ممنوع شد. این عقبماندگی بهویژه در استان جنوبی ظفار، که از نظر فرهنگی و قومی متمایز از بقیه عمان بود، مشهود بود.
پنج سال قبل از اینکه قابوس بنسعید پدرش سلطان سعید بنتیمور را در یک کودتا در سال 1970 سرنگون کند، رهبران قبایل ناراضی در ظفار که هممرز با یمن است، به شورش مسلحانه علیه دولت مرکزی برخاستند و جبهه آزادیبخش ظفار را راهاندازی کردند. هنگامی که یمن جنوبی در نوامبر 1967 استقلال خود را بهعنوان «جمهوری دموکراتیک خلق یمن» برای نشان دادن تمایلات کمونیستی خود اعلام کرد، شورشیان در ظفار نام خود را به جبهه مردمی برای آزادی خلیجفارس اشغالی تغییر دادند.
جنبش ظفار در ابتدا فقط میتوانست نیروهای مسلح سلطان را آزار دهد. افسران مستعفی و قراردادی بریتانیایی رهبری عالی دو هزار نیروی قوی را فراهم کرده بودند. این گروه از اعراب و بلوچها تشکیل شده بود که دومی میراث مستعمره خارج از کشور عمان در گوادر پاکستان است. بریتانیاییها پس از برقراری روابط با سلطنت در سال 1646، مشتاق حفظ حکومت سلطان بودند. اهمیت مستمر عمان هم در ذخایر انرژی و هم موقعیت ژئواستراتژیک آن است که کنترل ساحل جنوبی تنگه هرمز را دارد. به دلیل محدودیتهای اقتصادی و حساسیتهای سیاسی، دخالت بریتانیا در عمان محدود باقی ماند.
وقایع در یمنِ همسایه بهطور اساسی ماهیت درگیری را تغییر داد. دولت جدید کمونیستی عربی جمهوری دموکراتیک خلق یمن مایل بود از شورشیان ظفار حمایت کند و برای آنها تسلیحات، منابع مالی، نیروی انسانی و پایگاهی در خارج از کشور فراهم کند. علاوه بر این، جمهوری خلق چین به حمایت از جنبشهای کمونیستی کمک کرد. چینیها رهبران چریکهای ظفار را آموزش میدادند، درحالیکه مشاوران چینی ظفار را در عملیات نظامی همراهی میکردند کرهشمالی ظفاریها را در ترور و خرابکاری آموزش داد و اتحاد جماهیر شوروی و کوبا نیز تسلیحات و آموزش ارائه کردند.
تأسیس جمهوری سوسیالیستی یمن جنوبی، ماهیت ایدئولوژیک جنبش چریکی ظفاری را اساساً تغییر داد. این تغییر را میتوان به وضوح در سال 1968 مشاهده کرد؛ زمانی که ظفار عنوان خود را به جبهه مردمی برای آزادی خلیجفارس اشغالی تغییر داد و دیگر صرفاً به آزادی ظفار راضی نبود، قصد داشت مارکسیسم را در سراسر خلیجفارس گسترش دهد. در کنار تسلیحات مدرن، تعداد آنها حدود 6000 نفر بود. درگیریها بین نیروهای دولتی و شورشیان از یک یا دو در هفته در سال 1967 به دو یا سه بار در روز در سال 1969 افزایش یافت. در سال 1970، جنبش ظفار حدود 80 درصد از ظفار را تحت کنترل داشت و انگلیسیها تردید داشتند که سلطان بتواند استان را برای مدت طولانی نگه دارد. بریتانیا میترسید که پیروزی کمونیستها در ظفار تأثیر دومینویی بر بقیه کشورهای عرب خلیجفارس داشته باشد و دیگر جنبشهای رادیکال منطقهای را برای قیام علیه دولتهایشان جسور کند. آنچه که بهعنوان یک شورش قبیلهای کوچک آغاز شد، بهزودی به یک لباس چریکی برجسته با حمایت خارجی قابل توجه و پیامدهای ژئواستراتژیک جدی تبدیل شد.
زمانی که سلطان از اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی امتناع کرد، بریتانیاییها او را در ژوئیه 1970 سرنگون کردند و پسرش قابوس بنسعید تحصیلکرده و اصلاحطلب را جایگزین او کردند. سلطان جدید با توسعه و نوسازی عمان موافقت کرد و در عین حال پروژههای توسعه مورد نیاز را اجرا کرد. این پروژهها توسط تیمهایی که توسط دولت بریتانیا فرستاده شده بودند اجرا شدند و وظایف آنها از ساخت مدارس، بیمارستانها و چاهها تا ارائه خدمات دامپزشکی را شامل میشد. عمان امیدوار بود که این سیاست مدرنیزاسیون تعهد سلطان جدید را به جامعه فقیر و مستضعف خود ثابت کند و در نتیجه روایت اصلی ظفار را تضعیف کند.
یکی از تصمیمات مهم سلطان، اعطای عفو به چریکهای تسلیمشده بود، که سپس در یک نیروی نامنظم جدید به نام فرقات ادغام شدند.
یکی از جنبههای جالب این درگیری، ماهیت چندزبانی نیروهای درگیر است، با نیروهای نامنظم بریتانیایی، پاکستانی، عرب، ایرانی و ظفاری که در نهایت در نبرد با شورشیان شرکت داشتند.
در آن سوی تنگه هرمز، محمدرضاشاه پهلوی، با نگرانی فزایندهای اوضاع عمان را تماشا میکرد. شاه با جاهطلبی برای بازیابی جایگاه خود بهعنوان یک قدرت منطقهای خاورمیانه، از گسترش کمونیسم در خلیجفارس واهمه داشت. شاه مایل بود از دوست خود، سلطان، حمایت کند و همچنین ارتش مجهز خود را در نبرد آزمایش کند.
جنگ در ظفار، بزرگترین استان عمان، تنها جنگ واقعی بود که نیروهای مسلح شاهنشاهی در آن جنگیدند. در تابستان 1972 سلطان قابوس از ایران خواست تا به او کمک کند تا شورشیان طرفدار شوروی در استان را که در قسمت جنوبی کشور پیشروی میکردند، شکست دهد. با توجه به اینکه عمان در جنوب تنگه استراتژیک هرمز، دروازه بخش عمدهای از نفت خام دریایی جهان بود، درخواست سلطان نیاز به پاسخ فوری داشت. محمدرضاشاه پهلوی گفته است: «مشکلات تنگه هرمز به زندگی ما پایان میدهد».
در دسامبر همان سال، پنج ماه پس از ابلاغ خواهش سلطان به تهران، گردانهایی از سپاه 77 خراسان به ظفار اعزام شدند. پس از سه سال درگیری خونین، ارتش ایران تاج و تخت سلطان قابوس و تمامیت ارضی عمان را نجات داد.
تخمین زده میشود که 15000 سرباز ایرانی در ظفار جنگیدند. تعداد تلفات ایرانیان هرگز بهطور رسمی فاش نشد، اما منابع مختلف این آمار را حدود 700 کشته و 1400 زخمی اعلام کردند. ایران در اواخر سال 1976 اعلام پیروزی کرد و یک ماه بعد سلطان قابوس اعلام کرد که جنگ پایان یافته است.
در پاییز 1972 شاه 150 سرباز نیروی ویژه را از نیروهای مسلح خود به عمان فرستاد و مداخلهای را آغاز کرد که با اعزام یک گروه تیپ برای کمک به نیروهای مسلح سلطان به رهبری بریتانیا به اوج رسید. حداقل 15000 سرباز، ملوان و نیروی هوایی ایرانی بین سالهای 1972 تا 1979 به عمان اعزام شدند که طبق گزارشها، بیش از 700 نفر در نبرد کشته شدند. در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970، شاه بر گسترش گسترده قدرت نظامی ایران نظارت داشت، قصد او این بود که قلمرو خود را به یک قدرت منطقهای تبدیل کند و خلأ قدرتی را که در خلیجفارس به دلیل عقبنشینی بریتانیا از شرق سوئز بین سالهای 1968 تا 1971 در خلیجفارس ایجاد شده بود، پر کند. شاه خود را سنگری در برابر انقلابهای کمونیستی در منطقه میدید و به اندازه دولتهای ادوارد هیث و هارولد ویلسون در لندن مصمم بود که سلطان قابوس بنسعید را از سرنگونی توسط ظفار مارکسیست-لنینیست نجات دهد.
اما عوامل خاصی نیز وجود داشت که ایرانیان را در ظفار شریک ناجور میکرد. خصومتهای اعراب و ایرانیان و ادعاهای ارضی اعراب در خلیجفارس به این معنا بود که حضور ارتش ایران در یک کشور عربی از نظر سیاسی بحثبرانگیز بود. در 15 و 16 فوریه 1973، شاه شش هلیکوپتر ایرانی را برای پشتیبانی پادگانی در منطقهای دورافتاده که با احتمال تصرف توسط شورشیان مواجه شده بود، فرستاد. این اقدام نشانه شروع مداخله گسترده ایرانیان بود. تا سال 1974، بیش از 3000 نیروی ایرانی از جمله یک گروه رزمی تیپ ایرانی و شانزده جنگنده جت در عمان خدمت کردند. قابلیتهای حملونقل هوایی که ارتش ایران از طریق هواپیماهای C130 و بالگردهای شینوک ارائه میکردند، برجستهترین کمک آنها بود، زیرا قبل از دخالت ایران، هلیکوپترهای خود سلطان تا حد خود در حال گسترش بودند. نیروی دریایی شاهنشاهی ایران در کنار نیروی دریایی عمان برای جلوگیری از خطوط تدارکاتی شورشیان در امتداد خط ساحلی و همچنین پشتیبانی تیراندازی دریایی برای سربازان در ساحل نقش مهمی داشت. انگلیسیها در مورد کیفیت نیروهای ایرانی احساسات متفاوتی داشتند. ارتش بیش از حد متمرکز بود و هر تصمیم مهمی باید به ستاد کل ایران و اغلب به شخص شاه ارجاع میشد.
در دسامبر 1973، ایران یک گردان از چتربازان را برای باز کردن جاده میدوی که ظفار را به بقیه عمان پیوند میداد، فرستاد. جاده به سرعت ایمن شد، درحالیکه فرمانده نیروهای ایران، ارتشبد ازهاری، میخواست نیروهای خود را به ظفار شرقی محدود کند، نیروهای بریتانیایی تلاش داشتند ایرانیها در غرب کمجمعیت مستقر شوند. حضور نیروهای ایرانی در غرب به نفع آنها بود. ارتش توسط مستشاران آمریکایی خود برای مبارزه با «جنگ متعارف» آموزش دیده بود، و سال آخر جنگ علیه ظفار جنگی «متعارف» بود. حمله نهایی در اکتبر تا دسامبر 1975 شامل دو تیپ از نیروهای ایران و عمان بود که در نبردهای سخت علیه شورشیان شرکت کردند و برای ادامه کار، به توپخانه، پشتیبانی تیراندازی دریایی و مانور جنگندهها نیاز داشتند .
ژنرال کن پرکینز، فرمانده نیروهای بریتانیایی، در دسامبر 1976 اشاره کرد که «بدون کمک ایران، ما در جنگ پیروز نمیشدیم». هلیکوپترهای ایران نیروی هوایی سلطان عمان را تکمیل کرد که دائماً با کمبود ماشینآلات و خلبان مواجه بود. نیروی دریایی ایران به محاصره ظفار کمک کرد و یگانهای پدافند هوایی که ایران به ظفار فرستاد هم بازدارندگی برای هرگونه مداخله توسط یمن جنوبی را فراهم کرد .
کمک همسایگان عرب عمان پیچیدهتر بود. زمانی که قابوس به سلطنت رسید عمان از نظر دیپلماتیک منزوی شده بود، زیرا بسیاری از کشورهای عربی سلطان را دستنشانده بریتانیا میدانستند. دیپلماتهای انگلیسی و عمانی توانستند از دیپلماسی صبر برای آشتی دادن سلطنت با سعودیها که روابط قبلی با آنها سرد بود، استفاده کنند. با حمایت جدید عربستان سعودی، سلطاننشین توانست در سپتامبر 1971 وارد اتحادیه عرب شود و سپس به سازمان ملل متحد پیوست. پذیرش عمان در این نهادهای بینالمللی تأثیر سیاسی مهمی بر روند جنگ داشت، زیرا مشروعیت ظفار را بهعنوان یک جنبش مقاومت ضداستعماری همطراز با جبهه آزادی ملی الجزایر یا سازمان آزادیبخش فلسطین از بین برد.
بنابراین حمایت مستقیم اعراب در راه بود. ملک حسین پادشاه اردن بهطور خاص به کمک علاقه داشت و در نهایت مهندسان رزمی، نیروهای ویژه و جنگندههای جت را فرستاد. ابوظبی پیادهنظام را برای انجام امنیت داخلی در شمال عمان فرستاد و پرسنل امنیتی عمانی بیشتری را برای خدمت در ظفار آزاد کرد. همه کشورهای عربی مداخلهگر نیز کمک مالی کردند. بسیاری از پادشاهیهای محافظهکار خلیجفارس دریافتند که پیروزی کمونیستی در عمان احتمالاً میتواند الهامبخش جنبشهای رادیکال آنها باشد؛ بهویژه که ظفار هدف خود را برای آزادسازی کل خلیجفارس «اشغالشده» پنهان نکرده بود.
این هجوم حمایت خارجی به قابوس اجازه داد تا در نهایت جریان را علیه شورشیان تغییر دهد. تا سال 1975 سلطان 11000 سرباز تحت فرمان خود داشت که شامل 5000 عمانی، 3000 ایرانی، 1200 مزدور پراکنده، 1000 انگلیسی و 800 اردنی بود. این گسترش عظیم نیروی انسانی و منابع به عمان اجازه داد تا با موفقیت سیاست کنترل را اجرا کند. یک خط دفاعی بین دسامبر 1973 تا ژوئن 1974 با کمک مهندسان اردنی و نیروهای ویژه ایرانی ساخته شد. این خط متشکل از 8 موقعیت جوخه و گروه بود که به طول 60 کیلومتر از دریا تا صحرای داخلی امتداد داشتند و در ضربه زدن جدی به پایداری ظفار موفق بودند. شورشیان مجبور شدند بهجای استفاده از کاروانهای شتر برای تدارکات به حمل اسلحه و مهمات با پای پیاده روی آورند. با تکیه بر موفقیت این خط دفاعی، در سال 1974، ایرانیان دومین خط دفاعی را به سمت غرب به نام دماوند ساختند.
در دسامبر 1973 چتربازان ایرانی توانستند جادهای را باز کنند که ظفار را به بقیه سلطاننشین متصل میکرد و نیروهای ویژه اردن متعاقباً به باز نگه داشتن آن کمک کردند. بریتانیاییها بعد از اینکه متوجه شدند ایرانیها بین بومیان محبوب هستند، قابوس را متقاعد کردند که ارتش را در مناطق کمجمعیت غربی مستقر کند. بدین ترتیب، ایرانیها در کنار نیروهای عمانی، یکسری حملات بیوقفه انجام دادند که در نبردهای ضربتی در پایان سال 1975 انجام شد. سرانجام ظفار غربی را از وجود شورشیان خلاص کردند. از آنجایی که ایرانیان ترجیح میدادند با قدرت آتش زیاد بجنگند، منطقی بود که آنها را در مناطق کمتر پرجمعیت غربی مستقر کنند. در آنجا، ایرانیان در موقعیت بهتری برای مبارزه با ظفار در نبردهای متعارفتر و تن به تن بودند. تعداد و منابع ایرانی به ساخت و راهاندازی خطوط دفاعی در ظفار غربی و همچنین بازگشایی جاده میدوی کمک کردند. حضور تجهیزات دفاع هوایی و هوایی ایران بهعنوان یک عامل بازدارنده در برابر هرگونه حمایت احتمالی از سوی یمن جنوبی عمل کرد. این موقعیت را میتوان با نقش فعلی روسیه در تقویت رژیم اسد در جنگ داخلی سوریه مقایسه کرد که هم قدرت آتش و هم بازدارندگی در برابر مداخله خارجی را فراهم میکند.
با افزایش حمایت خارجی از عمان، عکس آن برای جنبش ظفار رخ داد. این پویایی نیز تا حد زیادی به دلیل اتحادهای خارجی جدید عمان بود. درحالیکه قاهره به دنبال روابط بهتر با کشورهای عربی خلیجفارس بود، مصر در زمان سادات حمایت خود از آرمان ظفاری را کنار گذاشت. عراق همچنین پس از امضای قرارداد الجزایر با ایران در مارس 1975، حمایت خود از ظفار را کنار گذاشت. چین نیز به دلیل اینکه به دنبال روابط بهتر با شاه بود، به حمایت از شورشیان پایان داد. وقتی عمان شروع به تثبیت خود در صحنه دیپلماسی جهانی کرد، جنبش ظفار بهطور فزایندهای منزوی شد.
شاه در اوج قدرت برای حفاظت از تاج و تخت سلطان قابوس و تمامیت ارضی عمان وارد درگیری ظفار شد. اما تنها دو سال پس از پایان جنگ، او تاج و تخت خود را از دست داد. برخی از نیروهای ایرانی برای پاسداری از مناطق آزادشده در عمان ماندند اما با انقلاب اسلامی 1979، نیروهای باقیمانده عمان را ترک کردند و به ایران بازگشتند. ارتش شاهنشاهی چیزی بیش از نامی نبود که تعداد زیادی از فرماندهان ارشد آن یا توسط حکومت انقلابی اعدام شدند یا از کشور فرار کردند.
با وجود اینکه تصور میشد مداخله ایران در عمان پس از سرنگونی رژیم شاهنشاهی و وقوع انقلاب اسلامی تبدیل به یک جنگ فراموششده شود اما سلطاننشین عمان همچنان خود را مدیون ایرانیان میداند. عمان برخلاف سایر کشورهای عربی، در طول 40 سال پرتلاطم جمهوری اسلامی، ثابتقدم در کنار جمهوری اسلامی ایستاده است. شاید هیچچیز بهتر از سخنان خود سلطان قابوس عمان این نکته را توضیح ندهد: «من پادشاهی خود را مدیون شهدای ایرانی هستم که خون خود را بر خاک عمان ریختند.»
عمان تنها کشوری است که همواره روابط دوستانه با ایران را حفظ میکند که نشاندهنده یک استثنا است. عمان سعی میکند از سه حوزه متقاطع استفاده کند: جهان عربی-اسلامی، اقیانوس هند و بینالمللی. عمان خود را پلی بین شبهجزیره عربستان و غرب آسیا و همچنین بین اقیانوس هند و خلیجفارس میداند. تنگه هرمز بهعنوان دروازه اصلی انتقال نفت و گاز جهان با ایران مشترک است. هر دو کشور در حال کار بر روی خط لوله گاز طبیعی از ایران به بندر صفار عمان هستند. عمان میخواهد منافع موقعیت ژئواستراتژیک را در تجارت و میانجیگری میان طرفهای مختلف از بین ببرد. روابط عمان با ایران از نظر تاریخی در زمینه منطقهای متفاوت بوده است. عمان با وجود اینکه از نظر جغرافیا و رژیم یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس است، دارای ویژگیهای تاریخی و هویتی منحصربهفردی است. امپراطوری عمان در طول قرون هفدهم و هجدهم بر قلمروهای کنونی خود، بلوچستان و شرق آفریقا مسلط بود. پس از استقلال خود از بریتانیا، این کشور در نیمه دوم قرن بیستم به روابط قوی با ایالات متحده و بریتانیا ادامه داد. این میراث امپراطوری به عمان در روابط خارجی خود اعتمادبهنفس میبخشد. پس از استقلال عمان با سه چالش گسترش وهابی از عربستانسعودی، جنبش چپ مسلحانه در داخل کشور و پروژه امامی زیدیها در جنوب مواجه شد و توانست با کمک ایران و غرب بر این چالشها فائق آید. پس از به قدرت رسیدن سلطان قابوس در سال 1970، ایران پس از آمریکا و انگلیس سومین کشوری بود که او را به رسمیت شناخت. به گفته محمدحسن قاسم، ستوننویس روزنامه وقت، عمان نزدیکترین کشور به مواضع ایران در خلیجفارس است و نقش سازندهای در میانجیگری بسیاری از پروندههای مربوط به جمهوری اسلامی ایران ایفا کرد. روابط خوب عمان با ایران پس از آمدن جمهوری اسلامی برخلاف سایر کشورهای حاشیه خلیجفارس که از رژیم اسلامی میترسیدند و از رژیم صدام حمایت میکردند، تغییری نکرد. دولت عمان نگران نبود و در جنگ ایران و عراق بیطرف ماند. از سوی دیگر، میانجیگری کرد تا پس از آن یک توافق صلح بین دو طرف به پایان برسد. دو کشور روابط خوب خود را با وجود تنشهای بالا در منطقه پنهان نکردند. بهعنوان مثال، حسن روحانی، رئیسجمهور پیشین ایران در سال 2013 برای اولینبار به عمان سفر کرد که نشاندهنده روابط صمیمانه دو کشور بود. به همین ترتیب، سلطان قابوس اولین رهبر عرب بود که پس از انتخاب روحانی در سال 2014 به ایران سفر کرد.
عمان نزدیکترین کشور به مواضع ایران در خلیجفارس است و نقش سازندهای در میانجیگری بسیاری از پروندههای مربوط به جمهوری اسلامی ایران ایفا کرد.
مشخصه سیاست خارجی عمان عدم مداخله در امور دیگران و بیطرفی است. در این راستا، رویکرد عملگرایانه آن از دخالت در درگیریهای منطقهای و بینالمللی اجتناب میکند و سعی میکند راهحلهای گفتوگومحور و صلحآمیز را به کار گیرد. برخلاف اکثر کشورهای عربی، عمان در سال 1979 معاهده کمپ دیوید را تحریم نکرد. همانطور که در بالا گفته شد، عمان در بسیاری از مناقشات منطقهای در مورد ایران از جمله توافق پایان دادن به جنگ ایران و عراق در سال 1988، بین انگلیس و ایران در سال 2007 و بین مصر و ایران در سال 1991 نقش برجستهای را به عهده گرفت. همانطور که جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده اعتراف کرد، عمان بهویژه نقش آغازین مذاکرات هستهای بین ایران و ایالات متحده را ایفا کرد .
عمان بهعنوان نشانهای از منحصربهفرد بودن خود اعلام کرد که بخشی از پروژه اتحادیه خلیجفارس نخواهد بود، اما مانع تلاش برای اتحاد سایر کشورهای حوزه خلیجفارس نخواهد شد. بیمیلی عمان ناشی از اختلاف فرقهای، نگرانی برای از دست دادن حاکمیت و همچنین سنت سیاست خارجی است. عمان بهجای خصومت، روابط خوب خود را با سایر کشورهای خلیجفارس و ایران حفظ میکند. روابط عمان با ایران پس از بهار عربی پیچیدهتر شد. در بحران یمن از پیوستن به ائتلاف علیه کودتای حوثی در یمن خودداری کرد. این احتمالاً به دلیل روابط خوبش با ایران بود. علاوه بر این، عمان به دلیل نزدیکی جغرافیایی و روابط قبیلهای با یمن و ترس از سرریز درگیریها و بیثباتی به سرزمینهای خود، از چنین درگیریهایی اجتناب میکند. در عین حال، به تلاش برای میانجیگری بین طرفهای درگیر در یمن ادامه میدهد. عمان برخلاف دیگر کشورهای حوزه خلیجفارس، سفیر خود را در اعتراض به حمله به سفارت عربستان در تهران و در عین حال محکوم کردن حمله به سفارتخانهها بهعنوان نقض توافقهای بینالمللی، از ایران خارج نکرد.
عمان و ایران روابط نظامی و همکاری امنیتی خوبی دارند چراکه بهطور مکرر تمرینات نظامی مشترکی را انجام میدهند. دو کشور همچنین توافقنامهای برای جلوگیری از قاچاق در دریای عمان امضا کردند. عمان برخلاف دیگران با برنامه هستهای ایران مخالفت نکرد و در عوض میانجی مذاکرات ایران و آمریکا بود. عمان مخالف توافق هستهای با ایران نبود، درحالیکه دیگران نگرانند این توافق اهرمهای بیشتری را برای ایجاد مشکلات در خاورمیانه به ایران بدهد. عمان از نظر فرهنگی تعداد زیادی از پیروان فرقه نادر اباضیه یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت را دارد. فرقه اباضیه را عموماً بقایای مکتب خوارج میدانند، اما این دیدگاه را انکار میکنند و خود را به مکتب اهل سنت نزدیک میکنند. پادشاه قابوس نیز از فرقه اباضیه است و این کشور روابط خوبی با سایر جوامع اباضی در زنگبار، الجزایر، تونس و لیبی دارد. رژیم عمان نیز از گسترش تفسیر وهابی-سلفی از اسلام در سرزمینهای خود نگران است درحالیکه به نظر نمیرسد که نگران گسترش مذهب شیعه در سرزمینهای خود باشد. تفاوت فرهنگی در منطقه عمدتاً سنینشین، عاملی مساعد برای نزدیکی آن با ایران در نظر گرفته میشود.
علیاکبر صالحی که در جریان مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا در دوران وزارت خارجه ایران در فاصله سالهای 2011 تا 2013، دیدارهای گستردهای با سلطان قابوس داشته است، این جمله را در خاطرات خود آورده است. این نقل قول به نقش حیاتی محمدرضاشاه پهلوی در شکست شورش ظفار و حفاظت از تمامیت عمان در دهه 1970 اشاره دارد. صالحی مینویسد: «با وجود گذشت سالها، سلطان همیشه از کمکهای ایران در آن زمان بسیار سپاسگزار بود.»
سلطان قابوس در طول سالیان متمادی همواره از جانشینان شاه بهخاطر کارهایی که شاه برای نجات تاج و تخت او انجام داد، تشکر کرده است. به عنوان مثال، محمد صدر، معاون عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه ایران در کتاب خاطرات خود نقل میکند در سال 1377، زمانی که علیاکبر ناطقنوری بهعنوان رئیس مجلس ایران به عمان سفر کرد، سلطان به او گفت: «در زمان مشکلاتی که داشتیم، به ما کمک کردید و دفاع از شما را وظیفه خود میدانیم».
اسنادی که اخیراً در آمریکا منتشر شده نشان میدهد که با شروع جنگ ایران و عراق در سپتامبر 1980، صدامحسین میخواست جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را در نزدیکی تنگه تصرف کند. قبل از اینکه صدام بتواند حملهای به جزایر انجام دهد و پس از هشدار مکرر ایالات متحده مبنی بر اینکه اقدامات تلافیجویانه ایران میتواند کشتیرانی از طریق تنگه هرمز را به خطر بیندازد، سلطان قابوس به صدام اجازه نداد تا نقشه خود را عملی کند و در ماههای آینده، عمان به تدریج به واسطه ایران تبدیل شد.
در سالهای بعد، عمان نقش فعالتری در کاهش تنشها بین ایران و غرب ایفا کرد؛ از جمله تلاش مداوم برای کاهش تنش در روابط آمریکا و ایران و کمک به آزادی زندانیان آمریکایی، انگلیسی، کانادایی و دوتابعیتی در ایران. در سال 2011 سلطان قابوس شخصاً توانست آزادی دو کوهنورد آمریکایی را که بیش از دو سال در ایران زندان بودند، تضمین کند. آنها با هواپیمای سلطنتی قابوس به بندر مسقط عمان منتقل شدند و به خانوادههایشان پیوستند. سلطان حتی وثیقه 500000 دلاری آنها را که توسط قوه قضائیه ایران تعیین شده بود، پرداخت کرد.
در همان زمان، سلطان قابوس همچنین موفق شد در چارچوب «مبادله زندانیان» تعدادی از زندانیان ایرانی را در آمریکا آزاد کند، هرچند برخی از بازگشت به ایران خودداری کردند. نصرتالله تاجیک، سفیر سابق ایران در اردن نیز که نزدیک به شش سال حبس خانگی در بریتانیا بود، آزاد شد که ایالات متحده او را متهم به توطئه برای صادرات عینک دید در شب ساخت آمریکا به ایران کرده بود. او پس از آزادی از عمان تشکر کرد.
با این حال، سلطان در سال 2011 موفق نشد تا با آیتالله خامنهای تلفنی صحبت کند و به او بگوید که پرزیدنت اوباما با تعلیق تحریمها در صورت کاهش سرعت برنامه هستهای ایران موافقت کرده است. مقامات ایرانی میگویند دلیل آن این است که رهبری عادت ندارد با رهبران جهان تلفنی صحبت کند. با این حال، رهبری از سلطان قابوس بهعنوان یکی از افراد «محترم» منطقه یاد کرده است و این نیز عادتی نیست که مقام معظم رهبری انجام دهند.
اما علاوه بر هر چیز دیگری، مهمترین دستاورد سلطان قابوس میانجیگری موفقیتآمیز او بین آمریکا و ایران در خصوص توافق هستهای 2015 بود که رسماً بهعنوان برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شناخته میشود. این ابتکار او بود که در نهایت منجر به نزدیک به دو سال مذاکرات پشت پرده بین چندین طرف از جمله گفتوگوهای مستقیم بین محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران و جان کری وزیر امور خارجه آمریکا شد.
با چنین سابقهای، جای تعجب نیست که بسیاری از مردم، بهویژه در ایران، هر اقدامی از سوی عمان را نشانهای از مذاکرات محرمانه احتمالی ایران و آمریکا از طریق عمان میدانند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟