نمیدانم تعبیر پدر عکاسی مطبوعاتی درست است یا نه. احتمالاً بعد از این نوشته عدهای خرده میگیرند. اما از خودم نمیگویم. من هم از تعداد زیادی از پیشکسوتان عکاسی شنیدهام که شاهرخ حاتمی پدر عکاسی مطبوعاتی ایران است. او همان کسی است که کودتای ۲۸ مرداد را برای مجله لایف عکاسی کرد. بعد از آن در زمان انقلاب به نوفللوشاتو رفت و از امام خمینی عکاسی کرد و توانست رابطه خوبی با احمدآقا برقرار کند. دستاورد این ارتباط میشود آن عکسی که رهبر انقلاب در برگشت از فرانسه از پنجره هواپیما به زمین نگاه میکند.
حاتمی از آن عکاسهایی بود که برای رسیدن به عکس به هر کاری که تصور کنید دست میزد. شاید بشود گفت یکجورهایی عکاسی تمامیتخواه بود. از شاهکارهایی که در عکاسی انجام داده قصههای فراوانی شنیدهام و روزی برایتان مینویسم. اما نقداً ماجرای عکاسی از گروگانهای آمریکایی در شب کریسمس. ۱۳ آبان ۱۳۵۸ دانشجویان خط امام سفارت آمریکا را اشغال میکنند.
یکی دو ماهی از این ماجرا میگذرد و ایران از طرف جامعه جهانی زیر فشار افکار عمومی است. کریسمس از راه میرسد و عدهای تصمیم میگیرند از جشن کریسمس گروگانها عکسی منتشر کنند.
ظاهراً چند عکاس به سفارت آفیش میشوند. ساعتها در انتظار میایستند تا اجازه عکاسی داده شود. عکاسی از آن موقعیت یعنی در یک شب تبدیل شدن به مشهورترین عکاس جهان. بالاخره شاهرخ حاتمی به لطایفالحیلی موفق میشود که مسئولان را راضی کند که تنها کسی باشد که اجازه عکاسی از جشن کریسمس گروگانها دارد. قرار بر این میشود که با یک دوربین و یک حلقه فیلم برود داخل و بعد عکسها را «پول»* کند. شاهرخ اورکت به تن، دوربین روی دوش، پشت در ایستاده و منتظر است در باز شود. عکاسها شاکی و ناخوش از موقعیتی که در آن بودند، چشم دیدار شاهرخ را نداشتند.
یکی از عکاسهایی که به صداقت حاتمی شک داشته رو به ماموران میگوید پشت یقه اورکت شاهرخ را بازرسی نکردید. شاهرخ کمی سروصدا میکند و یک لحظه بعد دو حلقه فیلم از پشت گردنش پیدا میشود... حلقهها را تحویل میدهد و با همان یک حلقه فیلم از جشن کریسمسی عکس میگیرد که شبیه هیچ جشن کریسمسی نیست. روزی که این خاطره را شنیدم با خودم گفتم ایکاش به خاطر عکاسی هم که بود کسی به روی خودش نمیآورد و میگذاشت شاهرخ آن دو حلقه را برای خودش عکاسی کند.
* پول کردن یعنی یک عکاس به نیابت از باقی عکاسها از موقعیتی عکاسی کند و عکس را برای انتشار به باقی نشریات بدهد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟