«با قدرت یافتن طبقه متوسط و ثروتمندشدن جامعه فرصت و علاقمندی برای مدنیت فردی یعنی پذیرش تفاوتها تحمل دیدگاه های مختلف فرصت فعالیت مدنی برای همگان یادگیری مهارت اجماع سازی و رعایت حقوق دیگران ایجاد میگردد. ثروت جامعه و مدنیت زمینه ها را برای فعالیت رقابت حزبی به وجود می آورند و جامعه متوجه میشود که برای تداوم کار اقتصادی و توسعه پایدار و متوازن محتاج رقابت سیاسی است و حکومت حاکمیت از سامان سیاسی به توسعه حرکت میکند. کره جنوبی نمونه بارز این سیر تکاملی است.»
وی یکی از مهمترین عوامل در این مسیر را نبود یک نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری پایدار متکی بر خرد نخبگانی می داند و معتقد است وجود این نظام تصمیم گیری مقدم بر هرگونه شکل سیاسی است.
«تجربیات کره جنوبی، ویتنام، چین، مالزی، اندونزی، ترکیه و برزیل نشان میدهد نظام تصمیمگیری و اندیشههای حاکم بر نظام تصمیمگیری مقدم بر ماهیت نظام سیاسی در مسیر توسعه یافتگی است.»
در اینجا به وضوح بیان میشود که یک سیستم و نظام تصمیم گیر کارآمد جدای از شکل نظام سیاسی پیش شرط هرگونه پیشرفت اقتصادی پایدار است. این نظام تصمیم گیر کارآمد میتواند در یک کشور با نظام سیاسی غیر دموکراتیک شکل گیرد و علی رغم عدم وجود ساختارهای دموکراتیک زمینه و بستر توسعه را فراهم آورد مفروض کتاب بر این است که پادشاهان پهلوی نتوانستند این نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری کارآمد را به وجود آورده و ضمن غلتیدن به دامن اقتدارگرایی زمینه های سقوط خود را به وجود آوردند.
«...این تحقیق ضمن بررسی نظام تصمیم گیری به علل سقوط هر دو پهلوی اشاره میکند و سقوط را در نهایت ناشی از اقتدارگرایی فردی تلقی میکند کشوری که میخواهد مدرن شود و پیشرفت کند نمیتواند همه امور خود را در ذهن، مصالح، دیدگاه ها و سلیقه های یک نفر خلاصه کند و این کانون نظریه بحرانهای هر دو پهلوی است.»
«با شاخص های علمی بسیار روشن است چرا پهلوی اول و پهلوی دوم سقوط کردند بنیادی ترین دلیل برای سقوط آنها فقدان و ناتوانی در به وجود آوردن سیستمهای حکمرانی است پادشاهیهای ایرانی حتی زمانی که امپراتوری بنا کردند عادت کرده بودند با محوریت پادشاه به امر حکمرانی بپردازند انتخابها منافع روحیات و مزج پادشاه ملاک های حکمرانی بودند در بهترین شرایط جمع کوچکی از درباریان و به اصطلاح معتمدین به شاه مشورت می دادند این نوع حکمرانی در شرایطی میسر بود که چندین عنصر در میان جامعه نبود جامعه آگاه تخصص دانش دانشگاه شهرنشینی بروکراسی و جهانی شدن این عناصر طبعاً در دوره پهلوی دوم بیشتر بروز و ظهور داشت اما جلوه هایی از آنها از اواخر قاجار در ایران آغاز شد نه پهلوی اول و نه پهلوی دوم نتوانستند و شاید نمیتوانستند سیستم حکمرانی بنا کنند در نهایت کلیه امور در مصالح و تشخیصها و رویت یک فرد متمرکز شد.» صفحه ۱۷
نویسنده در راستای همین بحث یعنی عدم ایجاد یک سیستم حکمرانی مطلوب به شکل نگرفتن دولت - ملت در ایران میپردازد و این مشکل را نیز از دیگر عوامل عدم توسعه یافتگی در دوران پهلوی میداند.
«...پیشرفت و ترقی و توسعه یافتگی محتاج حرکت در مسیر دولت - ملت شدن است. این به معنای حل و فصل دائمی موضوع هویت و بنیانهای نهان و آشکار مبانی فلسفی یک کشور است.»
اما عدم توافق بر سر اصول رسیدن به یک برنامه جامع توسعه از مهمترین ارکان موضوع پژوهش سریعالقلم میباشد. وی در مقاطع و بخشهای مختلف کتاب رسیدن به یک قرارداد اجتماعی جهت نیل به توسعه که مورد توافق نخبگان حاکمیت باشد را به بحث گذاشته و باور عمیق دارد که رسیدن به این توافق ستون فقرات توسعه در کشورهای مختلف بوده است.
«مادامی که نخبگان فکری و نخبگان سیاسی کشور درباره امر پیشرفت به اجماع فکری فلسفی و سیاسی نرسند و آن چهارچوب اجماع با گرایشها و روح یک جامعه سنخیت نداشته باشد پیشرفت و توسعه یافتگی تحقق پیدا نخواهد کرد.»
«اقتدارگرای ایرانی در عصر پهلوی مدرنیزاسیون را در کشور آغاز کرد و به تناسب زمان و شرایط داخلی و خارجی اقدامات مهمی را تحقق بخشید ولی نتوانست اجماع سازی نماید و قرارداد اجتماعی ایجاد کند و نهادسازی و تصمیم سازی های تخصصی را طراحی و اجرا کند پهلوی اول و پهلوی دوم با ایده های نوسازی حکمرانی را شروع کردند ولی استبداد فردی مانع از شکل گیری حکومت و دولت مدرن شد تا مقدمات دولت -ملت را فراهم آورد.»
«در تاریخ مدنی ایران قرارداد اجتماعی که از طریق اجماع سازی میان نخبگان فکری و سیاسی باشد هیچگاه شکل نگرفت. نظم و قراردادی که در جامعه جاری شد نتیجه سیاست زور با روشهای نظامی - امنیتی بود این روشها مخالفین خود را تولید میکنند و به تدریج به زوال و سقوط نظم رایج میانجامند.»
«...اگر وفاداری افراد به یک سیستم باشد به یک قرارداد اجتماعی باشد به مجموعه ای از قوانین باشد اشتباهات
آنها راحت تر اصلاح میشود تعهد به کشور سرزمین ، قانون اساسی و قرارداد اجتماعی پایدارتر است است تا تعهد به یک فرد.»
اما چرایی عدم شکل گیری یک قرارداد اجتماعی مورد توافق نخبگان فکری و سیاسی از دغدغه های نویسنده در این پژوهش است. او با توجه به اینکه مکاتب فلسفی متعدد و بسیار متناقض در فضای اجتماعی ایران حضور داشته اند عملاً اجماع بر یک قرارداد اجتماعی را در دوران پهلوی غیر عملی میدانست.
«آیا با توجه به حقایقی که نسبت به مکاتب فکری و فلسفی که در دوره پهلوی در ایران وجود داشت و طیفی شامل تفکر دینی اسلام سیاسی رهیافتهای متنوع مارکسیستی ملی ملی مذهبی و سلطنتی را در بر می گرفت ایجاد و شکل گیری قرارداد اجتماعی امکان پذیر بود؟ چارچوبی که بتوان این طیف را حول سندی فلسفی برای رشد و توسعه ایران گرد آورد وجود داشت؟ به نظر می رسد خیر نکته سخت این است که میان قراردادهای اجتماعی کشورهای در حال توسعه تفاوت چندانی در رهیافت ها اصول پایه و سیاستگذاریها وجود ندارد نزدیک ترین فرمول در خاورمیانه وضعیت کشور امارات است به طوری که صورتی از سنتهای بومی و محلی حفظ شده ولی در حکمرانی اقتصادی و مدنی کشور و جریانهای مسلط جهانی پیوسته است. این فرمول در عموم کشورهای آمریکای لاتین و آسیایی و هم اکنون آفریقایی قابل مشاهده است.»
«از منظر قرارداد اجتماعی ظهور کمونیسم در شوروی و سرازیر شدن اندیشه چپ در ایران اهتمام اجماع فکری و سیاسی ایرانیان را سخت تر کرد. اگر تقابل اندیشه میان دیدگاه مذهبی دیدگاه ملی و دیدگاه دموکراسی غربی بود حالا ضلع چهارمی نیز به این بحران فلسفی و فرایند پرسنگلاخ اجماع سازی اضافه گردید.»
سریع القلم با توجه به سنت پژوهشی خود در سالهای گذشته موضوع فرهنگ سیاسی را در دوران پهلوی از نزدیک مورد بررسی بیشتری قرار میدهد و گو اینکه مشکل عدم توسعه یافتگی ایران را به طور کل و در این دوران به طور خاص نبود رشد و پیشرفت اقتصادی کافی میداند لیکن این نقیصه یعنی نبود رشد کافی اقتصادی را معلول فرهنگ سیاسی مدنی و همینطور فردی جامعه ایرانی میداند در خصوص مشکل فرهنگی مدنی معتقد است:
«حذف و انحصار که از خصوصیات بارز فرهنگ سیاسی و روانشناسی اجتماعی ایرانیان است باعث میشود که فرد یا جریانی دوره ای حکومت کند بقیه را به حاشیه رانده یا زیر زمینی کند و بعد از مدتی با توانمندی سازماندهی و تشکیل گروههای به حاشیه رانده شده قدرت را از دست بدهد از منظر نظری برای تداوم این وضعیت میتوان سه متغیر به هم پیوسته را مطرح کرد: ۱- حل نشدن موضوع هویت میان ایرانیان که در دوره های مختلف میان ملی گرایی کمونیسم جهانی شدن اسلام سنتی و اسلام سیاسی در نوسان بوده و به متن مشترک میان این جریانات برای مدیریت اداری سیاسی و سیاستگذاری کشور منجر نشده است. ۲ ساز و کار حقوقی و سازمانی برای ایجاد نظام تصمیم گیری کلان و ملی که به نفع کشور و عامه مردم باشد طراحی نشده و ۳ خصلت بسیار قدرتمند حق به جانب پنداشتن خود زمینه ساز آن شده است که افراد و جریانها خود را صحیح حق و منطقی بپندارند و در خمیر مایه ذهنی و شخصیتهای خود دیگران را از هر نوع حقوقی محروم بدانند.»
«محمدرضا شاه در بهره برداری از قدرت نرم که کاربردهای فراوان در فرهنگ سیاسی جامعه ایران دارد مانند گریه، تواضع نمایشی، تمارض، شانه فرو بردن دست به سینه سلام دادن الفاظ تملق آمیز روی زمین نشستن چشمهای نیمه بسته هنگام صحبت با دیگران تعارف کردن دیگران را ۲۰ برابر جلوه دادن را متوجه نبود و زندگی مرفه و نظامی فرصت یادگیری این بخش از فرهنگ سنتی و رفتاری را به او نداد.»
«در دوره پهلوی برخی از خلقیات جامعه مانند همکاری محدود تخریب یکدیگر فرصت طلبی ورود به دولت و حکومت برای زندگی بهتر و فرصت کار تجاری قانون گریزی ضعف در رعایت حقوق دیگران ادامه پیدا کرد.» «محمدرضا شاه همانند بسیاری از هموطنان خود ملغمه ای از احساسات تلقیها حس قربانی بودن و در عین حال سرشار از انرژی برای جبران کردن و انتقام گرفتن بود.»
«شاه به یک ویژگی مهم روانشناسی ایرانیان نیز بی توجهی کرد و شاید به واسطه نوع زندگی که از ابتدا داشت به آن ناآگاه بود که دیگی که برای من نمیجوشد بهتر است برای دیگران هم نجوشد.»
«در ایران خلقیات جلوتر از فکت حرکت میکند اگر شخصی از دیگری خوشش نیاید فکتهای او را نیز قبول نمیکند شخصیتها و ویژگیهای خلقی آنها در نظام دائمی هستند هر کس که در مقابل خواست رضا شاه قرار می گرفت حذف میشد زمانی که قطار ملکه نازلی مصر در مسیر بندر شاهپور به تهران خراب شد مدیر کل راه آهن به دستور رضا شاه بلافاصله برکنار شد و دستگیر گردید.»
«مستقل از ماهیت نظامهای سیاسی در ایران شاید بتوان حتی در حد فرضیه مطرح کرد که فرهنگ سیاسی ایران مستعد همکاری هماهنگی توافق اجماع و و پایبند بودن به اجماع نیست تعدد آرا و تبعیت جمع کثیری از یک فرد و تفاسیر فردی او در فرایندهای حکمرانی دو قرن اخیر حاکم بوده است.»
همچون عدم رشد و پیشرفت اقتصادی که نویسنده آن را معلول فرهنگ مدنی و فردی مناسب میدانست در اینجا نیز وی خلقیات و روانشناسی فردی و اجتماعی ایرانیان را نیز معلول ساختارهای تاریخی دانسته و معتقد است وجود قرنها حکومت استبدادی و اقتدارگرا در ایران زمینه ساز به وجود آمدن چنین روحیاتی در مردمان این سرزمین شده است.
«ساختارهای قدیمی و استبدادی در تاریخ ایران دو خصلت نسبتا پایدار را در افراد شکل دادند حذف و انحصار چون افراد یکدیگر را رعایت نمیکنند حریم ها را می شکنند دو خصلت حذف دیگران و ایجاد انحصار جایگزین رفتار معقول و تعامل می شود.»
«این خلقیات عموماً معلول هستند و نتیجه طبیعی ساختارها که در عین حال علل توسعه نیافتگی ایران نیستند.»
جمع بندی
دکتر محمود سریع القلم در این اثر خود به مانند اثر قبلی یعنی اقتدارگرایی ایرانی در عصر قاجار با محور قرار دادن موضوع توسعه نیافتگی در ایران دوران مدرن بر آن است تا نشان دهد ساختارهای استبدادی و اقتدارگرا در طول تاریخ طولانی ایران خلقیات و روحیاتی را در ایرانیان به وجود آورده است که مانع از ایجاد یک اجماع فلسفی و نظری و عملی بر یک تفاهم و قرارداد جهت نیل به رشد و پیشرفت اقتصادی و در نتیجه توسعه یافتگی در سایر زمینه ها از جمله فرهنگی و سیاسی گردیده است. از دیدگاه وی علت توسعه نیافتگی در ایران عدم رشد و توسعه اقتصادی است اما اینکه چرا این رشد و توسعه اقتصادی رخ نمیدهد را میبایست در فرهنگ سیاسی ایرانیان جست که خود معلول ساختارهای تاریخی است.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟