در سیاق اخلاقی، این بهترین تعریف ممکن برای تروریسم این است که: «استفاده عمدی یا تهدید به استفاده عمدی از خشونت، علیه مردم بیگناه، با هدف وادار کردن برخی دیگر به کاری که در غیر این صورت انجامش نمی دهند».
در نظر داشته باشیم که ذیل این تعریف چند نکته را باید متذکر شد: اولین مورد این که تروریسم ساختار معینی دارد. افراد یا گروههایی که مورد هدف حملهی تروریستی قرار میگیرند، دو دسته هستند: اهداف اول و اهداف ثانی. اهداف ثانی همیشه مستقیم مورد حمله و آسیب قرار میگیرند، اما همیشه هدف اصلی دسته نخست است: تروریسم می خواهد دسته اول را وادار به انجام کاری کند که در غیر این صورت، آن کار را انجام نمیدهند.
مورد دوم این که اهداف ثانی که موردحملۀ مستقیم قرار می گیرند، مردم بی گناه هستند. مورد سوم، «تروریسم» همیشه با مفهوم «ترس» پیوند دارد. مورد دیگر این که تروریسم میتواند هم سیاسی باشد و هم غیر سیاسی؛ و نکتهی چهارم این که در این تعریف با تمرکز بر این نکته که قربانیان تروریسم افراد بیگناه و شاید غیرنظامی هستند، بین مباحث مربوط به اخلاق تروریسم با بحث سنّتی دربارۀ نظریۀ جنگ عادلانه، پیوند برقرار میکند، زیرا همیشه حمله به غیرنظامیان جایز نبوده است.
برخی تروریستها در مواجهه با پرسش از این که آیا این اعمال تروریستی شأن اخلاقی دارد یا نه، اعمال تروریستی خود را فراتر از قلمرو حکم اخلاقی معرفی میکنند. اما برخی دیگر، میکوشند توجیهی اخلاقی برای تروریسم تدارک ببینند. درواقع، سنّتی از دفاعیات اخلاقی دربارۀ تروریسم سیاسی وجود دارد که چپهای رادیکال از باکونین و نچوف در قرن نوزدهم تا تروتسکی و مارکوس در قرن بیستم آنها را به کار گرفته اند. همۀ این دفاعیات خصلت پیامدگرایانۀ غیرقابل تردیدی دارند. تروریسم اگر از منظر پیامدگرایی دیده شود، دقیقاً مانند هر عمل دیگری، به خودی خود، اخلاقاً نادرست یا ممنوع نیست؛ به عبارتی دیدگاه پیامدگرایی اخلاقی با نسبی گرایی اخلاقی پیوند دارد و همین مورد باعث می شود که در مذمت و نکوهش این فعل دچار مشکل شویم.
مادامی که فعل اخلاقی با دید نسبی گرایی و پیامد گرایی دیده شود، دادن حکم کلی و قطعی و مورد اتفاق همه با سختی ممکن می شود. اگر تروریسم را در حالت پیامد گرایی ببینیم، زمانی این عمل منفی خواهد بود که ثابت شود نتیجه و پیامد منفی دارد؛ و بالطبع اگر پیامد مثبتی داشته باشد، عمل موجه و بعضا شایسته مدح دیده می شود. حتی ممکن است چنین برداشت شود که دیدگاه پیامد گرایانه، فی نفسه با تروریسم مخالفتی ندارد. اما بسیاری دیگراین مساله را قابل توجیه نمی داند که عمل تروریستی و استفاده از تهدید یا خشونت، علیه مردم بی گناه و بی دفاع، با هدف وادار کردن برخی دیگر به انجام کاری حتی زمانی که پیامدهای نسبتاً مثبتی داشته باشد، کار درست و بجایی باشد.
این سخن معمولا مهمترین اشکال دیدگاه پیامدگرایانه محسوب می شود: دیدگاه پیامدگرایانه تمایل بسیار فراوانی به جایز دانستن و حتی توصیه کردن اعمالی دارد که به خودی خود (حتی اگر پیامدهای مثبتشان بیشتر باشد) نادرست هستند. نکته مهمتر این است که عده ی کمی از مدافعان پیامدگرایی حاضرند به صورت آشکار و منسجم، دیدگاهی پیامدگرایانه دربارۀ تروریسم اتخاذ کنند.
برخلاف آنچه اکثر تروریستها تصور می کنند، کافی نیست که تروریسم را روشی ممکن یا حتی مفید برای دستیابی به هدف مطلوب بدانیم. بلکه علاوه بر آن باید نشان دهیم که (الف) آن هدف از طریق تروریسم حتما حاصل می شود؛ (ب) و هدفی که درنهایت به دست می آید، آنقدر ارزشمند است که تمام اعمالی را که تروریستها برای دستیابی به آن هدف انجام دادهاند را بتواند توجیه کند؛ (ج) درنهایت و مهمتر از همه اینکه، ممکن نیست آن هدف از طریق روشهای دیگری که مشکلات کمتری دارند، حاصل شود.
ممکن است سوال ایجاد شود که آیا تروریست ها از طریق حمله به اهداف نظامی دشمن نمیتوانند به نتیجه برسند؟ باید جواب این سوال را در مفهوم ترس که در پیوند با مفهوم حمله ی تروریستی است جستجو کرد. معمولا حمله به پایگاه نظامی در حالت صلح، به منظور رسیدن به هدف مورد نظر تروریست ها، در حد حمله به افراد بی گناه وبی دفاع ایجاد رعب و وحشت نمیکند.
با این که تروریسم حقوق پایه ی قربانیانش را نقض و مخدوش می کند، اما تنها طریقی که تروریسم بر مبنای او انجام می شود، پیامد گرایی است و هنوز همان سوال باقی خواهد ماند، آیا غیر از خشونت و انجام این عمل مذموم، تروریست هیچ راهی برای رسیدن به مقصود ندارد؟ و آیا واقعا با این عمل به هدف خود خواهد رسید؟
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟