بهاره مصدقیان در اولین روایت با استفاده از هشتگ تابو را بشکنیم، مینویسد: «.. میخوام سکوت هجدهساله را بشکنم. تو و آدمهایت نمیتوانید من را خفه کنید، چون مرد هستید....» او میگوید در بهمن سال ۱۳۸۴ متوجه علاقه پارسا پیروزفر به خود شدهاست، اما از ابتدا قول و قراری بین آنها مبنی بر پنهان ماندن رابطه برای حفظ حریم شخصی و دوری از خیانت منعقد شدهاست. اما بعد از چهار سال او متوجه میشود که از جانب پارسا پیروزفر خیانتی شکل گرفتهاست، اما سکوت میکند و آزارهای پنهانی را متحمل میشود. او در روایت خود میگوید بارها خیانت را تحمل و سکوت کرده و بعد از ۱۸ سال تصمیم به پایان دادن به رابطه خود گرفتهاست و علت سکوت خود را ترس از پارسا پیروزفر میداند. او روایت خود را اینگونه تمام میکند: «رسالتی بر دوشم است که انجامش میدهم. رسالت هجده سال ظلم به خودم بابت خوشبین بودن و باور و اعتمادم به تو. رسالت شنیدن صدای دهها و بلکه صدها دختر آسیبدیده. خط قرمزی میکشم روی شهرت و قدرتات و اگر صدایم شنیده شد، آنهایی که نمیخواهند آسیب بخورند، آگاه شوند. پایان بخش کوچکی از هجده سال عشق، همکاری، رفاقت، خیانت و دروغ...» در روایت او نشانههایی از توهین به زنانی دیده میشود که ادعا دارد با پارسا پیروزفر در ارتباط بودهاند. صفحه اینستاگرام او در مدت انتشار روایتها ۱۲ هزار نفر عضو جدید پیدا کردهاست و امکان راستی آزمایی روایتها او برای فراز ممکن نیست.
واکنش کاربران در فضای مجازی نسبت به روایت منتشر شده از پارسا پیروزفر به قدری گسترده است که نام او یکی از هشتگهای اول است. عدهای بهار مصدقیان دفاع کرده و او را قربانی آزار میدانند و برخی انتشار چنین روایتی را پروژه زیر سوال بردن اعتبار چندین ساله یک هنرمند تعریف میکنند و بر این باور هستند که در روایتها ردی از آزار دیده نمیشود. برخی از کاربران نیز در اظهار نظرات خود به همزمانی اکران عید فطری کار مست عشق پارسا پیروزفر با انتشار چنین روایتهایی اشاره دارند.
از بهاره مصدقیان اطلاعات چندانی در دست نیست؛ او دانشآموخته و بازیگر تئاتر است و یکی از مدرسان دورههای آموزشی او پیروزفر بودهاست. این دو در چندین تئاتر به عنوان بازیگر یا دستیار صحنه همکاری داشتهاند. برای مثال در تئاتر «ماتریوشکا» که پیروزفر کارگردان، نویسنده و تنها بازیگر آن بوده، و بهار مصدقیان وظیفه دستیاری طراح صحنه و لباس را بر عهده داشت. همچنین این دو در تئاترهای «ملاقات» و «یک روز تابستانی»، هر دو به کارگردانی پارسا پیروزفر، نیز همکاری داشتهاند.
دایانا شاهدخت ولز در پی تصادف مرگبار اتومبیل در پاریس در تاریخ ۳۱ اوت ۱۹۹۷ جان باخت. در سال ۲۰۰۸ پس از بررسی شواهد در بریتانیا، هیئت منصفه رای بر «قتل غیرقانونی» توسط راننده خودرو و آن پاپاراتزی که خودرو را تعقیب میکرد، داد. پاپاراتْزی یا به اصطلاح خبرنگار زرد به عکاسانی گفته میشود که به صورت جدی به دنبال تهیه عکسهای جنجالی از چهرههای سرشناس هستند. این گروه از خبرنگاران عکسهای موردنظر خود را در مکانهای عمومی میگیرند. به دلیل فعالیت گسترده این دسته از خبرنگاران در جوامع دیگر، زندگی خصوصی چهرههای معروف پنهان نمیماند و لذا آنها نمیتوانند به راحتی از شهرت خود سوءاستفاده کنند، چون از چشمان تیزبین پاپاراتزیها نکتهای از زندگی افراد مشهور پنهان نمیماند. اما در کشور ما نه تنها مطبوعات آزاد از نظر سیاسی فعالیت ندارند بلکه به نظر میرسد پاپاراتزیها یا همان خبرنگاران زرد نیز فعالیتی ندارند. در همین فضا است که میتوان ادعا کرد بازیگر مشهوری رابطه پنهانی ۱۸ ساله داشتهاست.
در شرایطی که رسانهها مرجعیت خود را در حوزههای مختلف از دست دادهاند، سیل روایت افراد به فضای مجازی روانه میشود و امکان راستیآزمایی روایتها نیز وجود ندارد؛ لذا در فضای مجازی دادگاههای صحرایی بدون هیئت منصفه تشکیل میشود و صدای افراد شنیده نشده، خفه میشود. در جوامع دیگر پاپاراتزیها امکان سوء استفاده افراد مشهور از معروفیت و شهرت خود را از بین میبرند و فرد مشهور میداند که استفاده از شهرت برای او هزینه دارد. در این بستر نه تنها ممکن است، افراد مشهور متضرر شوند و به واسطه روایتهای دروغین، اعتبارشان از بین برود بلکه کسانی که مورد سوء استفاده از شهرت دیگران قرار میگیرند نیز بالاجبار هزینه میدهند.
اینفوگرافیک
اینفوگرافیک
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک