وقتی به عنوان دبیرکل مجمع روحانیت مبارز- حزب سیاسی با ۴۷ سال سابقه- از تماشای فیلم اوپنهایمر سخن به میان آورد و زبان به ستایش از کوروش گشود، بسیاری را متعجب کرد. شخص پورمحمدی نیز جدای از دبیرکلی یک نهاد محافظهکار و عضویت در هیئت امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی و نیز تجربه ریاست بر سازمان بازرسی وزارت کشور و وزارت دادگستری، سابقه عضویت در کمیته رسیدگی به زندانیان نفاق بر اساس دستور امام خمینی (ره) را داشته که دستمایه تبلیغات سوء این سازمان نیز قرار گرفته است.
اما تمایزات او با دیگر کاندیداها محدود به این مسائل نیست. او تنها نامزد این انتخابات است که سمت حزبی رسمی، و در نتیجه تشکیلات، عقیده و سابقه مشخص دارد. البته او دبیرکل حزبی است که حزبش از او حمایت نمیکند؛ غلامحسین مصباحیمقدم، سخنگو و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز گفته که از کاندیدای مورد حمایت جبهه انقلاب، پشتیبانی خواهند کرد.
جامعه روحانیت مبارز کشور، که تا قبل از سال ۱۳۹۷، جامعه روحانیت مبارز تهران خوانده میشد، در سال ۱۳۵۶ با توصیه امام خمینی (ره) و با حضور چهرههایی، چون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، شهید مفتح، رفسنجانی، مشکینی و موسوی اردبیلی تأسیس شد.
این تشکل سیاسی بعد از پیروزی انقلاب و درگیریهای سال ۱۳۶۰، بدل به سه تشکیلات سیاسیِ جریان مکتبی شد؛ در کنار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی. اگرچه اتحاد در این سه تشکل با توصیه امام (ره) تا سال ۱۳۶۴ حداقل در ظاهر اختلافها را حفظ کردند. اما در انتخابات سال ۱۳۶۴، حبیبالله عسگراولادی، از چهرههای بازاری و عضو حزب مؤتلفه، در تبلیغات خود علیه دولت موسوی و سیاستهای اقتصادی چپگرایانه آن موضع گرفت. در ادامه بر سر انتخاب مجدد موسوی به عنوان نخستوزیر میان آیتالله خامنهای و امام (ره) اختلاف به وجود آمد که در نهایت به تشکیل جمع ۹۹ نفر در مجلس منجر شد؛ تعداد نمایندگانی که با نخستوزیری مجدد موسوی مخالفت داشتند و توصیه امام (ره) را «ارشادی» خواندند نه «مولوی»؛ به سخن ساده یعنی ملزم به تبعیت نیستند. پس از این، بر سر لایحه قانون کار، این ۹۹نفر به همراه چهرههای خارج از مجلس، فعالیت هماهنگ خود علیه دولت موسوی را آغاز کردند. روزنامه «رسالت» به پایگاه مخالفان دولت بدل شد و با استفاده از ادبیات فقهی، به دنبال دفاع از مناسبات سنتی دولت و بازار بودند.
انتخابات مجلس سوم در فروردین ۱۳۶۷ اتحاد تشکیلاتی مکتبیها به طور رسمی شکسته شد. اگرچه پیشتر اختلافات در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی بالا گرفته بود و به ترتیب در سالهای ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ به دستور امام (ره) منحل شده بودند. با اینحال، این تأسیس «مجمع روحانیون مبارز تهران» بود که سبب تولد «چپ سنتی» و «راست سنتی» شد. چپها متشکل از مجمع روحانیون (کروبی، موسوی خوئینیها، خاتمی)، جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (بهزاد نبوی، محمد سلامتی، محسن میردامادی) و دفتر تحکیم وحدت بودند. در جناح راست سنتی، تشکلهایی مانند جامعه روحانیت مبارز تهران (مهدوی کنی، رفسنجانی، ناطق نوری)، جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (محسن رضایی، ذوالقدر، احمد توکلی) و جامعه اسلامی دانشجویان حضور داشتند.
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در تیر سال ۱۳۶۷، بحث سازندگی و نیاز به ایجاد تغییر در سیاستهای اقتصادی به مسئله مورد توافق اکثر نخبگان قرار گرفت؛ بهویژه که کشور در سال آخر جنگ، اوضاع اقتصادی چندان مناسبی نداشت و با بازگشت رزمندگان به زندگی عادی و نیاز به بازسازی مناطق جنگی، این اوضاع بدتر هم میشد. اگرچه مجمع روحانیون در انتخابات مجلس سوم توانست اکثریت کرسیها را به دست آورد، اما ضرورتهای جدید و بعد جانشینی آیتالله خامنهای، چرخش به راست را به وجود آورد.
دولت سازندگی با حضور نیروهای جدیدی به مجلس معرفی شد؛ مرحوم هاشمی در جلسه رأی اعتماد، خود را تنها «سیاستمدار هیئت دولت» خواند و بقیه را اهل کار معرفی کرد.
اتحاد راست سنتی و کارگزاران دولت سازندگی تنها تا پایان برنامه پنجساله اول توسعه دوام آورد. این برنامه تا حد زیادی مطابق توصیههای اجماع واشنگتن، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بود و تلاش داشت تا آزادسازی اقتصاد ایران را به سرانجام برساند. بیکاری، آزادسازی نرخ ارز و افزایش فاصله طبقاتی، رفتهرفته نیروهای راست سنتی را به مخالفین دولت سازندگی بدل کرد. این جناح با تعویق یکساله تصویب برنامه دوم و همچنین کاهش آرای مرحوم هاشمی در انتخابات سال ۱۳۷۲، هاشمی را تحت فشار قرار دادند.
اگرچه راست سنتی توانسته بود دولت سازندگی را وادار به عقبنشینی کند، اما با تصمیم خود در انتخابات مجلس پنجم سبب تولد جریان جدیدی در سیاست ایران شد؛ راست نو یا حزب کارگزاران سازندگی ایران. اعضای مجمع روحانیون با حضور اسامی حامیان دولت، از جمله فائزه هاشمی، در لیست ائتلاف مخالفت کردند و این جریان نیز حزب خود را تأسیس کردند؛ با حضور چهرههایی، چون محمد هاشمی، محسن هاشمی، حسین مرعشی، محسن نوربخش، فائزه هاشمی و غلامحسین کرباسچی.
پس از شکست در انتخابات دوم خرداد، مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰، و از سوی دیگر ناکامی پروژه اصلاحات و طرح عبور از خاتمی از سوی اصلاحطلبان ساختاری مانند عباس عبدی، فضا برای چرخش جدیدی در سیاست مهیا شد.
در انتخابات سال ۱۳۸۱ شوراهای اسلامی شهر تهران، ائتلافی با نام «جمعیت آبادگران ایران اسلامی» توانست ۱۴ کرسی از ۱۵ کرسی را نصیب خود کند. این ائتلاف که با محوریت محمود احمدی نژاد و حسین فدایی و حضور مهدی چمران، عباس شیبانی و محمود خسروی وفا تشکیل شده بود، با توانست محمود احمدینژاد را به شهرداری تهران و سپس ریاست جمهوری برساند. از دل پیروزی ۱۳۸۴، جریانی بیرون آمد که به «اصولگرایان» معروف بودند و با سیاستهای دولت اصلاحات و سازندگی مخالفت داشته و به دنبال بازگشت به ارزشهای دهه ابتدایی انقلاب شدند. پس از این، جامعه روحانیت و راست سنتی، به عنوان پرخواندهها، از سوی اصولگرایان جوان مورد هجوم قرار گرفتند و جامعه روحانیت، به انزوای کنونی دچار شد.
آنگونه که پیداست، اکثریت جریانهای سیاسی کنونی، تبار و گذشتهای در دل این تشکل دارد. ایدههایی که از سوی این تشکل طرح میشد هنوز در فضای کشور موجودند؛ تنشزدایی با غرب، کاهش مداخلات دولت در اقتصاد، برداشت سنتی از فقه و رعایت عدالت اجتماعی. از سوی دیگر، اگر به تحولات ابتدای دهه ۹۰ نگاه کنیم، ترکیب هاشمی، روحانی و ناطق نوری توانست بنبست سیاسی وقت را بشکند. اکنون پس از حسن روحانی، اینبار با ایدههای محوری راست سنتی، اما با گفتاری متناظر با شرایط جدید گام به انتخابات گذاشته است.
شباهتهای بسیاری میان کمپین انتخاباتی دو نامزد وجود دارد: بسیار خوب توانستند روی «موضوعات داغ» جامعه مسلط شوند و از آن طریق، قشر خاکستری را نسبت به مشارکت به تردید بیاندازند. نمونه بارز این مسئله، حمایت پورمحمدی از دغدغههای محیطزیستی و طرح آن به عنوان قرارهای خود با مردم، نشان داد که با برنامهای از پیش تعیینشده وارد این کارزار شده است. اگر به واکنشهای مردمی نسبت به ساخت مساجد در پارکها و حجم امضاهای لغو این ساختوسازها نگاه کرده و کارنامه نهچندان مطلوب چهرههای دیگر در این زمینه را مد نظر قرار دهیم، این مسئله هوشمندی کمپین او را نشان میدهد.
جدای از توجه به موضوعات داغ، پورمحمدی و گروه مشاورش در طراحی راهبرد تبلیغاتی برداشت بهروز و دقیقی از جامعه ایرانی دارد. کمپین او به درستی وضعیت فراطبقاتی و قبیلهای جامعه را شناخته که در آن، شکافهای متعدد بر اثر سرعت بالای تحولات، مطالبات و گروههای مختلفی پدید آورده و امکان اجماع بر سر یک سری اصول کلی را ناممکن کرده است. بنابراین، او چندین مطالبه را در کنار هم قرار داده که لزوماً با یکدیگر هماهنگ نیستند. درست مثل ترانه «برای» شروین حاجیپور، نمیتوان با خطکشهای انعطافناپذیر ایدئولوژیک به درک صحیحی از این مطالبات برسیم. تمامی وعدههایی که تحت عنوان «قرار» بیان شدهاند، در مجموع یک سبک زندگی خاصی ایجاد میکند که به جای سیاست ایجابی، سیاست سلبی و عدمی را در پی دارد. با رویکرد محافظهکار فقه سنتی به قدرت و اهمیت حریم شخصی، میتوان چنین رویکردی را به سیاست داشت. پورمحمدی برعکس بسیاری، هم میداند چه باید بکند و هم چه نباید بکند؛ درحالیکه کاندیداهای دیگر هرروز با راهبردهای جدید و تغییرات پیدرپی، نشان میدهند که پورمحمدی حداقل در زمینه کمپین، تاکنون پیشتاز است.
به نظر میرسد پورمحمدی را میتوان ادامهدهنده راه گفتمان اعتدال به حساب آورد. او شبیه روحانی، سابقه عضویت در جامعه روحانیت، فعالیت امنیتی و دیپلماتیک شاخص دارد و با احمدینژاد نیز دچار اختلافات شدید شد.
اما اینبار قرار نیست مثل روحانی به چپ گرایش پیدا و دوقطبی ایجاد کند؛ بلکه میخواهد مثل سال ۱۳۹۲ راهبرد «هم چپ و هم راست» روحانی را به طور گستردهتر اجرا کند تا از این رهگذر، جریان «میانه» تأسیس شود. دالهای گفتمانی مورد استفاده پورمحمدی با روحانی تفاوتی ندارد؛ اینترنت آزادتر، رواداری بیشتر در جامعه، تنشزدایی با قدرتها، توسعه اقتصادی با کمک سرمایهگذاری و سیاست توسعه صادرات. صرفاً نحوه بیان اینها دگرگون شده است؛ آن لحن تند و تیز روحانی، جای خود را به لحنی آرام، آشتیجویانه و پدرانه باشد تا روحیه محافظهکاریِ فقه سنتی در این فضای رادیکال احیاء شود. تا اینجای کار، پورمحمدی توانسته از ناشاسبودن بیرون بیاید و چه بسا در ادامه بتواند انتخابات را سهجریانه کند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟