یک هفته بعد از پیروزی مسعود پزشکیان و ناکام ماندن اصولگرایی رادیکال برخی میپرسند میتوان امیدوار بود؟ آیا اتفاقی میافتد؟ آیا ازعهده برمیآید؟
این پرسشها در حالی است که رییس جمهوری جدید هنوز مستقر نشده و از هشتم مرداد در این جایگاه مینشیند و معرفی و تأیید کابینه هم پروسهٔ زمانبری است. انگلستان نیست که تا حزبی اکثریت کرسیها را به دست میآورد (مستقلا یا با ائتلاف) رییس حزب مأمور تشکیل دولت میشود و نیاز به اخذ رأی اعتماد هم نیست چون نمایندگان برگزیدهٔ مردم وارد کابینه میشوند.
ساختار سیاسی آنها البته پارلمانی است و ما مثلا ریاستی کردهایم اگرچه در ریاستیها دست رییس جمهور باز است و اینجا آن هم نیست و باید با چند جا هماهنگ کند.
همچنین قرار نیست برای دکتر پزشکیان مدح و ستایش بنویسیم اما در پاسخ به آنها که میگویند اتفاقی میافتد میتوان گفت: بله. افتاده! نگاه کنید که مداحان سیاسی افراطی امسال چه ساکتاند. نگاه کنید که برخی از سخنرانان زن متمایل به پایداری مثل همین منصوره خانم معصومی اصل چه شاکی شده و به زمین و زمان بد و بیراه میگوید. یا آن یکی میگوید تقصیر شورای نگهبان بود. اگر پزشکیان را تایید نمیکرد ما برنده میشدیم!
اینها عادت کردهاند سهمیهای درس بخوانند و با رد صلاحیت دیگران نماینده شوند و شغل دولتی بگیرند و خانه مصادرهای بنشینند و مثل بقیه مردم نمیتوانند روزگار بگذرانند.
هیچ فکر کردهاید چرا همه مناصب را اشغال میکنند ولی مربی فوتبال نمیشوند؟ چون باید در رقابت واقعی شرکت کنند و عملکردشان زیر ذره بین است.
اگر اتفاقی نیفتاده بود که این قدر سرخورده نمیشدند و جیغ و داد نمیکردند. در این طرف هم اتفاق افتاده و امیدی ایجاد شده است. ببینید جهانگیر کوثری تهیه کنندهٔ سینما درباره فعالیت خود و همسر و دخترش ( رخشان بنیاعتماد و باران کوثری) در حاشیهٔ ویژه برنامهٔ «یورو ۲۰۲۴» آپارات اسپورت چه گفته: «انتخاب دکتر پزشکیان به ریاستجمهوری میتواند منجر به یک انفجار امید در سینما و فرهنگ ما شود. همین امروز، این اتفاق بسیاری از حوزهها را زیر و رو کرده است. به این انتخاب و تحول بسیار خوشبین هستم و قطعا امثال ما هم به میدان خواهیم آمد. در همین مدت جلسهای هم با آقای پزشکیان داشتیم و خیلی از حرفهایی که در دلمان بود را به ایشان هم زدیم.
قطعا در دوران جدید، هم خودم و هم خانم بنیاعتماد حضور جدیتری در میدان خواهیم داشت. اینکه فیلم «رگهای آبی» هنوز اکران نشده هم دلیلش ممنوعالتصوری باران است. باران کوثری امروز علاوهبر ممنوعالتصویری، ممنوعالپوستر و ممنوعالخروج هم هست و به همین دلیل شخصا فیلم را به جشنواره تورنتو بردم و آنجا فیلم را اکران کردیم. با وجود همه این محدودیتها همین فیلم را هم در آینده اکران خواهیم کرد.» -[ممنوعالپوستر ( ال عربی + پ فارسی) را هم کیهان در زمره دستاوردهای نشان دهنده «اسب زین شده» میتواند احصا کند!]
البته که اصل ماجرا در اقتصاد و معیشت باید رخ دهد. ولی در آنجا هم اتفاق میافتد. وقتی تیم امام صادقیها که همه جا را قبضه کرده بودند بروند کنار و فضا را برای دیگران باز کنند.
سه سال گرفتار تفکری بودیم که جهان را محدود به خودشان می دید و خلاص شدن از دست اینها اتفاق کوچکی نیست.
در برخی زمینهها همین که مزاحمت ایجاد نکنند اتفاق مثبتی است. یعنی همین که کاری نکنند.
قابل حدس است که دوباره برخی امامان جمعه سخنان تکراری و هزاربار گفته شده و واقعا ملال آور دربارهٔ پوشش زنان را باز بر زبان بیاورند ولی خودشان میدانند که تفکری که تبلیغ می کردند در جامعه پایگاه ندارد و مورد قبول اکثریت نیست. هم رای نداده ها و هم پزشکیانی ها مجموعا ۸۰ درصد مردم ایران و اینها نباید خیال کنند آن چند صد نفر حاضر در مراسم مردم ایران اند. نصف مردم دعوت آنها را به هیچ انگاشتند و اصلا نیامدند و از نصف دیگر بیش از نصف به نامزدی رای دادند که او را ازجبهه انقلاب بیرون میدانستند. تازه خود آن یکی نامزد هم خیلی به این جماعت اظهار ارادت نکرد!
بله. اتفاق افتاده و البته اتفاقات بهتر هم باید رخ دهد. منتها از تنش و تقابل باید پرهیز کرد چون این موفقیت به آسانی به دست نیامده است.
این وسط صدا وسیما هم دست و پایی میزند ولی آن قدر وسایل ارتباطی گسترده شده که فوتبال یورو که تمام شود باز میتوانیم به آن نگاه نکنیم و از این سم دور باشیم. (مختارنامه را البته زیاده دوست دارم و برای چندمین بار شبها پای آن مینشینم. بیشتر مفتون نقش آفرینی بازیگران آنم و نه خط داستان که میدانیم امام چهارم حرکت مختار ثقفی را تایید نمیکرد و به دنبال محمد حنفیه بودند. آخر این چه بازی درخشانی است که داوود رشیدی و فرهاد اصلانی ارایه دادند. در نقش حاکم کوفه و ابن زیاد!)
اتفاق افتاده ولی نباید قانع بود و باید مطالبه کرد. فراوان هم تا به دولت ملی برسیم. تا صدای امثال منصوره خانم به آسمان برسد. تا از شدت خشم و غیظ و غضب دروغهای بزرگتری به این و آن نسبت دهد. تا استناد به نهج البلاغه را هم برنتابند.
قابلیت آرای مسعود پزشکیان بسیار بیش از رأی او در نیمه تیر است و در ادامه هم تحریمیها را میتواند جذب کند و هم بخش معیشتی و غیرایدیولوژیک و احیانا سازماندهی شده آرای سعید جلیلی را. چون پایگاه رأی واقعی آنان ۱۰ تا ۱۲ و نهایتا ۱۲ و نیم درصد است.
خوش بختانه در مناظرهها بین رییس جمهور و رییس مجلس تنشی پیش نیامد و به جز اعلامیه عجولانه بعد از شکست چند باره و در حمایت از جلیلی خطای خاصی از او سر نزد و سودای ریاست جمهوری هم از سر او افتاده و قاعدتا باید با دولت همکاری کند.
اتفاق این است که اولین ماه تابستان رو به اتمام است و پاسبان ها دنبال زنان و دختران راه نمیافتند.
اتفاق این است که هر وزیری که پزشکیان برای آموزش و پرورش انتخاب کند از وزیر فعلی که از ریاست حراست دانشگاه فرهنگیان به وزارت رسید قاعدتا کارآمدتر است و فرهنگیان متقاضی استخدام در دانشگاه فرهنگیان با مدرک دکتری به «تراز» و «ناتراز» تقسیم نخواهند شد.
همین که آقای مراد صحرایی دیگر وزیر نباشد اتفاق خوبی است. ندید میتوان گفت هر که جای او بیاید بهتر از اوست و این قاعده شاید برای برخی دیگر از همکاران مرحوم رییسی در دولت فعلی هم صدق کند.
رفتارهایی مانند این که بگردند و دو کلمه در یک نشریه چاپی پیدا کنند و تذکر بدهند در حالی که سر مردم در کانالهایی با چند ده هزار عضو است هم قاعدتا نباید ادامه پیدا کند.
اینها حدس و گمان است ولی اگر هم کار مثبتی نشود همین که آزاری نرسد مغتنم است. سقف آرزوهامان پایین آمده؟ بله! بس که آدمهای کوچک را در کارهای بزرگ گماردند.
اتفاق اصلی در دولت آتی استفاده از نیروهای جدید است. یکی از فریبکاریها این بود که پسرخالهها و پسرداییهاشان و داماد و برادر دامادشان یا برادر زن با مدرک سهمیه ای را به اسم جوان گرایی سر کار آوردند حال آن که منظور از جوان گرایی این نبود.
دیر می جنبیدیم اموال دولت را به اسم مولد سازی میفروختند و خرج افزایش هزینه های دولت میکردند. اگر این اتفاق نیفتد هم خود یک اتفاق است و البته به تعبیر بهرام بیضایی اتفاق، خودش نمیافتد. اتفاق اصلی را مردم رقم زدند با بی اعتنایی به موج تحریمیهای دلخوش به کاهش مشارکت با هدف سلب مشروعیت و با حضورآگاهانه و مسوولانه درصحنه و راندن رقیب به عمق راهبردی توهّمات خود. این هم کم اتفاقی نبود.
منبع:عصرایران
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟