استیون ای. کوک.؛ فارین پالیسی-مترجم: مونس نظری
برای اسراییلیها و فلسطینیها، خشونت قومی، نه یک مشکل موقت، بلکه هویتی ماندگار است. در روزهای اخیر تصاویر و گزارشهای ناگواری از اورشلیم، مرکز اسرائیل و نوار غزه منتشر شده است. روایات، مقصرین اصلی را اینها میدانند: اولی نتانیاهو، کسی که دلش میخواهد از تنش و خشونتها برای استمرار نخستوزیریاش استفاده کند؛ دومی محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین (PA)، به دلیل ناتوانبودنش؛ و دست آخر رهبری حماس، که جهت پیشبرد منافع سیاسی خود، آتشبیار این معرکه شده است. این ارزیابیها دروغ نیستند. نتانیاهو و حماس، دستاوردهاشان از این خشونت هیچ کم نخواهد بود.
اما تشنجهایی که با اخراج خانوادههای فلسطینی در منطقهی شیخ جراح در بیتالمقدس آغاز شد، حکایت عمیقتری دارد: دو جامعه، درگیر انکار هویت یکدیگر بودند. البته که این داستان تازهای نیست اما از درگیری غزه در سال 2014 به این طرف، این حس میان اسرائیلیها و امریکاییان به وجود آمده که درگیری میان اسرائیل و فلسطین، پایانی نخواهد داشت؛ اما در عین حال تنشیست تحتِ کنترل و قابلِ مهار. این دیدگاه با توافقنامهی آبراهام در تابستان گذشته تقویت نیز شد. به نظر میرسید که اسرائیل میتواند با اهرم زور، و با توجه به کمبودهای بزرگ تشکیلات خودگردان فسلطین، و تلاقی منافع ژئواستراتژیک میان رهبران اسرائیل و همتایانشان در کشورهای عربی مختلف، فلسطین را به یک مسئلهی محلی تبدیل کند.
با این حال، هستهی اصلی درگیری میان اسرائیلیها و فلسطینیها، بر سر «هویت» است و قاعدتاً به تبع آن، انکار متقابل این هویت توسط مخالفان. مشکلی که با کمک دیپلماتهای خوشفکر، و لفاظیهای زیبایی چون اعتمادسازی و تضمینهای امنیتی و پشتیبانیهای توسعه، نه قابل برطرفشدن است و نه تسکین پیدا میکند. به همین خاطر، امید واهیست بیندیشیم که اسرائیل و فلسطین در بازههای درگیریشان، هر از چندی نیز نگاهی به قعر پرتگاه انداخته و سعی داشته باشند خود را از بدترین پیشامد ممکن رهایی دهند. آنها به عاقبت کارشان فکر نمیکنند. آنها در هیچیک از زمانهای پرتاب موشک و توپ، به این فکر نمیکنند که چطور کنار هم زندگی کنند. چون از بیخ، هویت و حضور قانونی یکدیگر را قبول ندارند.
یکی از تصاویر وحشتناکی که طی چند روز اخیر از اسرائیل فاش شد، فیلمی بود از یک دوربرگردان در شهر لود. جایی که یهودیان اسرائیلی داشتند اتومبیل همشهریهای خودشان را که فلسطینی بودند، سنگسار میکردند. این اتفاق پس از آن افتاد که یک فرد مسلح یهودی اسرائیلی، یک شهروند فلسطینی را در اسرائیل به قتل رساند. همینطور که دو نفر دیگر در لود، بهعنوان شهروندان عرب، پرچم حماس را به اهتزاز درآوردند و به یک کنیسه حمله کردند و ادعایشان هم این بود که این کارها را با هدف «آزادی فلسطین» انجام میدهند. لود تنها مرکز خشونت نبود، چون اسرائیلیها (یهود و عرب) در خشونتهای بینِجوامع در رمل، عکره، ناصره، حیفا و جافا غرق بودند. اوضاع در لود تا حدی وخیم شد که پلیس مرزی را ناچار کرد مجدداً از کرانهی باختری اعزام شود برای برقراری نظم.
پر واضح است که حتی پس از 73 سال، تلاشهای صورتگرفته جهت ادغام فلسطینیها در جامعهی اسرائیل در عین انکار هویت مستقلشان با شکست مواجه شده است. حافظهی تاریخ، مقید بوده و قوی. این حافظه، فلسطینیها را «عرب اسرائیلی» میخواند. استفاده از یک واژهی عربیِ کاملاً جعلی برای اورشلیم و تخریب روستاها به تمامی، باعث پاکشدنش نشد. فلسطینیها، در داخل خط سبز، خود را بقایای جمعیتی میدانند که پیش از اسرائیل وجود داشته و بنابراین آنها با پسرعموهایشان در کرانهی باختری و نوار غزه، هویتی را مشترکند که قابل خلعشدن هم نیست. دلیل اینکه چرا شهروندان فلسطینی در اسرائیل (فلسطینیهای اسرائیل) حالا به خیابان آمدهاند کاری که قبلاً انجامش نداده بودند را کسی به طور قطع نمیداند، اما قاعدتاً حوادث اورشلیم مجدداً آنها را به اعادهی هویتشان برانگیخته؛ اینکه مخالف قدرت دولت و جامعهای هستند که موجودیت آنها و واقعیت وجودیشان را انکار میکند. بیان این موضوع به معنای تأیید این خشونت نیست اما تلاشیست برای درک منشأ پیدایی این آشوبها.
البته در سوی دیگر، اسرائیلیها هستند که عمیقاً به یهودیان و سرزمینشان پایبند ماندهاند. نتیجهی عملی و منطقی صهیونیسم (دولت اسرائیل) در جایی مثل اوگاندا محقق نمیشد؛ چون بُعد مذهبی و کشش لازم برای آن وجود نداشت آن هم به این دلیل که بنیانگذاران اسرائیل، سکولار بودند. اما همینها درک کرده بودند که ادعای آنها، بدون ارتباط کتاب مقدس با زمین، نمیتوانست پرمایهتر از ادعای ساکنان عرب باشد. در این مفهوم، تلاش مداوم میان رهبران فلسطینی و حامیان فلسطین، جهت تضعیف این تاریخ که شواهد زیادی برای اثباتش وجود دارد نه حمله به اسرائیل، بلکه حمله به هویت اسرائیلی بوده است. پاسخِ آشکار را در تلاشهای دولت اسرائیل میتوان دید. تلاشهایی که با همراهی بسیاری از یهودیان بینالملل، برای تأکید بر وجود ملت یهودی با محوریت اورشلیم اغلب با شور و حرارتی بسیار انجام میشد، چون فلسطینیها و حامیان آنها همواره مشروعیت این ادعاها را انکار کردهاند. اسرائیلیها، نه تصمیم به تسلیم دارند و نه قرار است که به خاطر هویتشان عذرخواهی کنند. به همین ترتیب هم هست که وقایعی چون اخراج خانوادهها از شیخ جراح، سنگسار همسایگان عرب و حملات هوایی امکان مییابند.
طرحها و نقشههایی که برای حلوفصل درگیریهای میان اسرائیل و فلسطین وجود دارند، میتوانند از کف تا سقف یک اتاق کامل را پر کنند. با این حال، آنها تاکنون حتی ذرهای هم به صلح نزدیک نشدهاند. چرا؟ در اینکه حسننیت کافی و سیاستهای مناسب برای این کار وجود ندارد شکی نیست؛ اما مشکل عمیقتری وجود دارد که این کار را نهتنها دشوارتر، بلکه ناممکن میکند: هویت. توافق بر سر موضوعات اساسی اورشلیم، پناهندهها، حق بازگشت، مرزها از سوی هر دو طرف، مستلزم به خطرافتادن هویتشان است. مگر اورشلیم پایتخت ابدی اسرائیل و کانون اصلی زندگی یهودیان نیست؟ پس چطور میتوان آن را به اشتراک گذاشت؟ چطور یکی میتواند کشور فلسطین را داشته باشد، اما پایتختیِ بینالمقدس را نه؟ حق بازگشت برای فلسطین، هویت یهودی اسرائیل را کمرنگ میکند. در عین حال، حق بازگشتی که در نتیجهی قوانین اسرائیلی اعطا شده باشد، هویت فلسطینیها را نیز در خود غرق خواهد کرد.
در این مفهوم، راحت نیست بگوییم که ایالات متحده میتواند با میانجیگری میان آن دو ثبات برقرار کند. چون قطعاً کسانی هستند که تمایل دارند این جنگ باقی بماند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟