جیمز تراوب، فارین پالیسی-مترجم: مونس نظری
دولت بایدن در چند ماه ابتدایی کار خود، به آرامی سیاست جدیدی را در قبال اسرائیل و فلسطین آغاز کرد. ریتم کندی که این دولت به موضوع اختصاص داد، خود گویای اولویتهای دولت بایدن بود: رسیدگی به ویروس همهگیر و تبعات اقتصادیای که به همراه داشت و در اینجا نیز مثل هر جای دیگر، آنچه دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق از سیاستهای دراز مدت امریکا، نیمهکاره رها کرده بود، تبدیل شد به یک خروار کار ناتمام برای کارکنان خاورمیانهی دولت بایدن. مقامات، در یادداشتی که با عنوان «بازنشانیِ مجدد ایالات متحده و فلسطین» در ماه فوریه تنظیم شد، پیشنهاد پیوند مجدد این «بافت همبند» که طی سالهای اخیر نابود شده است را دادند. آنها مجدداً بر حل مسئلهی این دو کشور و بازگرداندن بودجه به فلسطینیها تأکید کردند.
مقامات خیال میکردند حالاحالاها وقت دارند. در حالی که اشتباه میکردند: خشونت دوباره در منطقه بیدادگر شده؛ این بار یک جور جدید، بیمارگونه و ترسناک. این بار مهاجران یهودی و دولت اسرائیل، عامل نخستین جرقهها بودند. با تهدید به اخراج فلسطینیها، از یکی از محلات مورد مناقشه در بیتالمقدس شرقی و با حمله به فلسطینیانی که در دروازهی دمشق در اورشلیم و پس از نماز جمعه، در مسجدالاقصی تجمع کرده بودند. فلسطینیها نیز به روش خودشان به آنها پاسخ دادند و بعد، حماس شروع به پرتاب راکتهایی با هدف ایجاد رعب و وحشت در غیرنظامیان کرد. پاسخ متقابل اسرائیل این بار حملات هوایی بود و ورود نیروهای زمینی به معرکه. جنگ آیینی و خاصی که این بار شروع شده، از سال 2014 به این سو بیسابقه بوده است.
دولت بایدن، که بیخبر مانده بود، با روشی نخنما، اسرائیل را از حمایت پایدار خودش خاطرجمع کرده و در عین حال، نسبت به اخراج فلسطینیها و تخریب خانههای بیتالمقدس شرقی «به شدت» ابراز نگرانی کرده است. گرچه مقامات جهت پایاندادن به خشونتها، در حال همکاری با مصر، اردن و کشورهای حاشیهی خلیج فارس هستند، اما به طور ضمنی این پیام را فرستادهاند که: «مگر نمیبینید ما داریم روی زیرساخت کار میکنیم.»
اینجا یک الگوی نوظهور وجود دارد. همانطور که اخیراً در مورد سیاست پناهندگی نوشتم، این دولت تقریباً به خوبی فکر همهچیز را کرده است، اما انگار نمیگذارد هیچچیز در کار اصلیای که در حال انجامش است، خلل ایجاد کند.
درست مانند پاسخ وحشتزدهی ابتدایی دولت به بحران مرزیای که فکرش را هم نمیکرد، دولت ایالات متحده این بار نیز از پذیرش پناهندگان سرباز زد. بنابراین بازخوردش در مقابل خصومتهای ناگهانی در خاورمیانه این بود که جهت کسب نتایج عادلانهتر برای فلسطینیها، تعهدات خودش را زیر پا بگذارد. همچنان که تصادفی نیست دولت در هر دو مورد ترجیح داده از روشهای سیاسی متهورانه استفاده نکند. در مورد پناهندگان نیز، دولت متوجه خطایی که اتفاق افتاده بود، شد و مسیر آن را تغییر داد. این تازه روزهای آغازین درگیریهای اخیر غزه/انتفاضه است.
درگیری در غزه احتمالاً پایان میگیرد؛ همانطور که قبلاً نیز این اتفاق افتاده است. در حالیکه پیشتر نیز هر دو آسیبهای زیادی متحمل شدهاند _هر چند که میزان این خسارات در اسرائیل بیشتر بوده_ اما میتوانستند خود را پیروز میدان دانسته و روزی را به یاد این پیروزی نامگذاری کنند. ولی این اتفاق احتمالاً تغییری در درگیریهای داخل اسرائیل، که برای اولین بار یهودیان را در مقابل شهروندان عرب قرار داده است، پدید نخواهد آورد. همراه با افزایش تنشها در بیتالمقدس شرقی، خشونتهای کاملاً شخصی در شهرهای اسرائیل میتوانند صورت رادیکالتری به خود گرفته و قطبیشدن را شدت ببخشند. گذشته از تمام اینها، موج کنونی خشونتها، با غوغای یهودیان راستگرا که با راهپیمایی در بیتالمقدس شرقی، شعار «مرگ بر اعراب!» سر داده بودند، آغاز شده.
غیرقابلتصور نیست که اسرائیل که به طور فزایندهای در حال ملیگراییست بتواند وضعیت «درجهدو بودن اعراب» را حالت رسمی ببخشد. درست مثل کاری که نارندرا مودی با مسلمانان هند انجام داد. گرچه از دیدهبان حقوق بشر، به دلیل متهمشمردن اسرائیل در ارتکاب جنایت آپارتاید در سرزمینهای اشغالی، با زبانی تند یاد شده است، اما در یک نظرسنجی که در ماه فوریه انجام شد، خیل کثیری از محققان امریکایی خاورمیانه، موقعیت فعلی کرانهی باختری و غزه را «واقعیت دولتی وابسته به آپارتاید» توصیف کردند. این وضعیت کنونیست. شاید اعرابی که در اسرائیل زندگی میکنند، وضعیت بهتری نسبت به ساکنین این سرزمینها داشته باشند، اما ممکن است آنها هم روزی تحمل خود را نسبت به درجهدو بودن از دست بدهند.
بنابراین اینکه خارجیها با پایان خشونتها چه کار میتوانند بکنند، خود فوریتی جدید است. در اینجا نیز آیین، حاکم گذشته بوده است: دیپلماتهای امریکایی خواستار پایانگرفتن خشونتها هستند تا روندِ بهاصطلاح «صلح» از سر گرفته شده و سپس بار دیگر برقراری جلسات متعدد و بیهودهای که به دنبال هم تشکیل خواهند شد. اسرائیل، دههها وقت صرف تولید «واقعیات روی زمین» کرده است. _به صورت شهرکسازی، دیوارها و زیرساختهای مهم_ اقدامی که یافتن راهحلی برای دو کشور را چه به لحاظ سیاسی و چه لجستیکی غیرممکن ساخته. در هر صورت، نه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و نه محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، آمادگی اعطای امتیاز برای حل مشکل میان دو کشور را ندارند. با این حال، همانطور که ناتال ترال، تحلیلگر منطقهای، در مقالهی برجستهی سال 2014 به آن اشاره کرد: «شانس خوبِ موفقیت، هرگز پیششرط خوبی برای روند صلح نبوده است.» ترال نوشت که «مذاکره، جدا از اهداف ظاهری، دستاوردهای خاص خود را نیز دارد.» یکی از این دستاوردها، کاهش فشار برای اصلاحات واقعی، جهت بهبود زندگی فلسطینیان است.
روند صلح با ترامپ به پایان رسید؛ کسی که قول داد موضوعی حلنشدنی را تنها با یک فرمول: از بین بردن همیشگی فلسطین، و یا حتی اعطای نقش مذاکرهکننده به فلسطینیها، حلوفصل کند. ترامپ اولین رئیسجمهوری بود که در امریکا به حلوفصل مسئلهی این دو کشور ورود پیدا کرد. تابستان پیش، مشاور کمپین بایدن، به من گفت که بایدن نیز ممکن است به این مبحث اجتنابناپذیر ورود کند، اما این کار را نه برای به حاشیه راندن فلسطینیها، بلکه بیشتر برای بهبود اوضاع آنها انجام خواهد داد. در واقع بایدن هم به طور غیرعلنی، از راهحل دو کشور استقبال کرده؛ کاری که یادداشت سیاست وزارت خارجه نیز انجام داده است؛ او دههها از هواداران پرشور اسرائیل بوده. اما بایدن که شاهد شکست دو وزیر امور خارجه، یعنی هیلاری کلینتون و جان کری در صلح خاورمیانه بوده، حالا شهامتش برای ورود کردن به این موضوع صفر است. اصطلاحی که پیرامون کاخ سفید زیاد به گوش میرسد این است که: «ما که اینجا دنبال کسب جایزهی صلح نوبل نیستیم.»
تعهد علنی داشتن در قبال راهحل دو کشور، در حالی که برای بهبود شرایط فلسطینیها تلاش میکنید، یک استراتژی کاملاً قابل دفاع است. اما چگونه؟ دولت همین الان هم وعدهی اعطای بیش از 235 میلیون دلار کمک به فلسطینیان را از طریق امداد سازمان ملل متحد، آژانس امداد (اونروا: UNRWA) و کمکهای مالی مستقیم داده است. بایدن امیدوار است که بتواند مأموریت فلسطین در واشنگتن و سرکنسولگری ایالات متحده در قدس _که هر دو در دولت ترامپ حذف شدند_ را بازگرداند. اما این مهم در وهلهی اول نیازمند تأکید کنگره و بعد هم تصویب اسرائیل است. ظاهراً یادداشت وزارت امور خارجه، پیشنهاد افتتاح کنسولگری در سرزمینهای اشغالی فلسطین را نیز داده است.
این تهمیدات در عین باارزش بودن، متوسطند. رویکرد اساسیتری که توسط برایان کاتولیس، یک متخصص خاورمیانه در مرکز پیشرفت امریکایی پیشنهاد شده است، تمرکز بر توسعهی اقتصادیست و فشارآوردن به اسرائیل برای تأمین آب و برق در کرانهی باختری و غزه و ارائهی مجوزهای ساختمانی به سکونتگاههای کرانهی باختری تا امکان توسعهی مشاغل جدید فراهم گردد. کاتولیس همچنین خاطرنشان میکند که کشورهای عربی که «توافقنامهی ابراهیم» را امضا کردهاند، و متعهد به «همکاری و گفتگو» با اسرائیل شدهاند _امارات، بحرین، مراکش، سودان_ در طول درگیریها عمدتاً «کناری ایستادهاند»؛ در حالی که میتوانستهاند با راهنمایی دقیق امریکا، به منابع کلیدی حمایت اقتصادی و فنی از فلسطینیها تبدیل شوند.
این موضوع، البته مشکل «آپارتاید» را حل نمیکند. هر تلاشی برای انجام این کار، دولت بایدن را نهفقط با اسرائیل، بلکه با کنگرهی ایالات متحده، که اسرائیل در آن (به نسبت درون خود اسرائیل) از حمایت بیشتری هم برخوردار است، درگیر میکند. برای مثال، دنیل لوی، رئیس پروژهی خاورمیانه (و نویسندهی یکی از همین مقالات اخیر فارینپالیسی ) معتقد است که فلسطینیها نخواهند توانست دولتی قانونی و قادر به پیشبرد منافعشان داشته باشند، مگر اینکه محمود عباس ترغیب شود با حماس، رقیب اصلی وفاداری مردمش، کار کند (اوایل این ماه، محمود عباس انتخاباتی را که مدتهای طولانی برایش برنامهریزی شده بود، از ترس اینکه شکست بخورد، لغو کرد). لوی کاملاً درست گفت که حماس را باید در چتر حاکمیت گرفت. حتی اگر بایدن هم موافقت کند _اتفاقی که ممکن است نیفتد_ چنین اتحادی میتواند قانونی که او بی هیچ هزینه و مشقتی وضع کرده، نقض کند. او شاید بتواند بدون نتانیاهو زندگی کند، اما بدون چاک شومر هرگز.
پس، مرز میان «بسیار سخت» و «خودتان را به زحمت نیندازید» کجاست؟ هر کاری که بایدن تصمیم به انجامش بگیرد، ناچار است از مجرای کشورهای ابراهیمی نظیر مصر و اردن و شاید هم قطر عبور کند؛ کشورهایی که هر کدام به درجاتی تحت فشار اسرائیل و فلسطینیها قرار دارند. از جمله اهداف وی باید پایاندادن به محاصرهی خردکنندهی غزه، آزادکردن سفر در کرانهی باختری، خاتمهدادن به تخلیه و تخریب، تقویت خودگردانی فلسطین، رسیدگی به شکایات اعراب اسرائیلی و سرکوب خشونت توسط گروههای راست (که بعضیشان به ائتلاف حاکم نتانیاهو تعلق دارند) باشد.
دستیابی به هر یک از این اهداف، حتی در زمان آرامش دوران ترامپ هم کار بسیار دشواری بوده است. حالا هم که پس از حملات حماس به شهرهای اسرائیل و در بحبوبهی مبارزهی تمامنشدنی درون اسرائیل، دیگر تقریباً ناممکن شده است. وسوسهی طاقتفرسای دائمی وجود دارد برای گفتن اینکه: «این چیزی نبود که برای سیاست خارجی طبقهی متوسط در نظر داشتیم». اما همانطور که رئیسجمهور پیشین، باراک اوباما، با غمی بزرگ متوجه شده بود: «دورشدن از خاورمیانه، یک گزینه نیست.» تنش میان افزایش ناسیونالیسم یهودی و جماعت عربی که به طور فزایندهای رو به خشمگینشدن هستند، چه در داخل کشور و چه بیرون آن ممکن است پایدار نباشد. بایدن به دقت، سرمایهی سیاسیاش را احتکار کرده است. سرمایهای که شاید مجبور شود حداقل در جایی که میخواهد، قدری از آن را خرج کند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟