جسیکا گروز؛نیویورک تایمز
تقریباً یکدهه است که من از شکاف جنسیتی که در کارهای خانه و مراقبت از کودکان در زوجهای دگرجنسگرا وجود دارد، مینویسم و در حالیکه مردان روزبهروز بیشتر به سهم خود در این زمینه واقف شده و در راستای آن گام برمیدارند، هنوز موضوعی وجود دارد که ناامیدکننده و نابرابر است: «بار ذهنی»؛ که ترکیبیست نامرئی از اضطراب و برنامهریزی، که بخشی از نقش والدبودن در خانواده را شامل میشود.
روشی که من آن را در زندگی خودم توصیف کنم، این است: من نمیتوانم کاری کنم شوهرم در ماه ژانویه به اردوگاه تابستانی فکر کند. یا این موضوع را به ذهنش بیندازم که شویندههای خانه رو به اتمام است (که به نظر سوژهی مشترکی بین خیلیهاست). به عبارت دیگر، این امکان وجود ندارد که افکار ذهنم را به ذهن او صادر کنم. ما در اغلب بخشهای کار منزل اشتراک داریم و کاملاً برابریم. احتمالاً من بیشتر کارهای خانه را انجام میدهم و او از بچه مراقبت میکند. اما با وجودیکه تعادل میانمان وجود دارد، باز هم بار ذهنی بیشتر بر دوش من است.
من خیلیوقتها ناخواسته یاد زنی میافتم که توئیت کرده بود: بعد از سهسال نقلمکان به آپارتمان جدید، شوهرم میگوید: باورت میشه بعد اینهمه وقت، هنوز صابون سینک تموم نشده؟؟ من که میدانستم این موضوع به چه نکتهی ظریف و پنهانی اشاره دارد، مشتاقانه شروع کردم به خواندن اثری از آلیسون دامینگر، که دکترای جامعهشناسی و سیاستهای اجتماعی از دانشگاه هاروارد است. او در مقالهای با عنوان «مروری بر جامعهشناسی امریکایی»، بار ذهنیِ «درک شناختی» را به لحاظ جامعهشناسی، به چهار بخش تقسیم کرده است: پیشبینی، شناسایی، تصمیمگیری، نظارت.
اگر به نمونهی اردوی تابستانی برگردیم، «پیشبینی» به معنای درک این موضوع است که باید فکری به حال تابستانمان بکنیم، پیش از آنکه تمام اقامتگاهها اشباع شده باشند. «شناسایی» جستجوی انواع مختلف اردوگاه، متناسب با نیازهای خانواده است. و «تصمیمگیری» انتخاب اردوگاه است. «مانیتور» هم اطمینان از این است که فرمهای پزشکی خود و بچههامان را پر کرده و فرستادهایم.
محتوای این مقاله، چکیدهی بحثهای عمیقیست که دامینگر با ۳۵ زوج انجام داده است. قسمتهایی که زوجها به شدت در آنها با هم تعادل ندارند، بخش «پیشبینی» و «نظارت» است. اکثر قریببهاتفاق این مراحل را زنان انجام میدهند. «شناسایی» و «تصمیمگیری» معمولاً توسط هر دو طرف انجام میپذیرد. در این زمینه گفتگویی با دامینگر داشتم و از او در مورد اینکه چطور میتوان والدین را در درک شناختی به برابری و تعادل رساند، صحبت کردم. آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از مکالمهی میانمان است.
جیسکا گروز: طبقهبندیتان از بار ذهنی موضوع قابل توجهی بود. آن را به چهار دستهی مجزا تقسیم کرده بودید و بیشترین اختلاف جنسیتی در میانشان به بحث «پیشبینی» و «نظارت» مربوط میشد. کمی بیشتر در این مورد توضیح میدهید؟
A.D.: یکی از موارد مشاورهای که داشتم مردی بود که با نگرانی میگفت: «شما میخواهید ثابت کنید زنان بار ذهنی بیشتری دارند.» چقدر جالب! انگار به طور غریزی همهمان میدانیم که همینطور است و به همین دلیل است که من دلم میخواهد این الگو را که «زنان بیشتر کار میکنند» بشکنم و هدفم نهتنها شکستن این الگو، بلکه فهم این موضوع است که دلیل اینکه آنها بیشتر کار میکنند، دقیقاً چیست؟ و آیا جنبههایی در این موضوع هست که بیشتر یا کمتر جنسیتی باشد؟
چیزی که فهمیدم این بود که «تصمیمگیری» در اغلب موارد توسط هر دو طرف انجام میشود و بسیار مشارکتیست. فرقی هم نمیکند در مورد چه موضوعی باشد، میخواهد شام چی بخوریم باشد، یا چطور والدینی باشیم یا کودکمان را به کدام مدرسه بفرستیم. در تمام این موارد و نظایر آنها، دو طرف قبل از پیشروی با هم مشورت میکنند. اما به نظر میرسید عمل ثبت این کار در فهرست کارها، اغلب اقدامی بود که از سوی زن انجام میگرفت. همینطور که پیگیری موضوع پس از انجامش نیز بیشتر از جانب زن انجام میشد و این موضوع حتی در حوزههایی مثل کار خانه هم درست درمیآمد. اینکه همه میدانستند مرد فوقفوقش مسئول پاککردن ناودانهاست.
به نظر میرسید زنان برای این چیزها، همیشه شاخکهاشان تیز بود و سرشان درد میکرد پیگیریشان کنند. در حالی که مردان اغلب خوشحال میشدند از این که همسرشان آنها را در جریان موضوعاتی قرار میداد که ممکن بود خودشان بعدها به آن برسند. اما اغلب این زنان بودند که زودتر به آن نقطه میرسیدند، یا فلان کار را انجام میدادند و میگفتند: «هی! منظورم این بوداا. اصلاً به فکرت میرسید؟» و در نهایت یکمیلیون پرسش از اینکه در این مورد چه باید کرد.
J.G.: این دقیقاً همان سؤالیست که هرموقع در مورد این موضوع مینویسم، از من میپرسند... چه باید کرد؟
A.D.: گام اول، صراحتداشتن است. در بخشی از تحقیقاتم به این موضوع پرداختهام که افراد باید یاد بگیرند با هم حرف بزنند. باید از نابرابریهاشان بگویند و به این موضوع که بار بیشتری به دوش گرفتهاند اشاره کنند. البته اینطور انگشتگذاشتن روی موضوع شاید همیشه هم کار درستی نباشد. چون این امکان وجود دارد که مثلاً همسرتان دستپخت فوقالعادهای داشته باشد. اما به طور کلی، زبانداشتن و صحبتکردن اولینگام است؛ اما قطعاً کافی هم نیست.
فراتر از آن اینکه باید در مورد فشاری که فلان کار به لحاظ جسمی و همینطور ذهنی به او وارد میکند، صحبت کند. مثلاً اینکه اگر یکی از شرکا مسئول شستن لباسهاست، باید با دقت معلوم شود که این کار چه جزئیاتی دارد. مثلاً آیا این فرد مسئول نظارت بر تأمین مواد شویندهی ماشین لباسشویی هم هست؟ گاهی باید بسیار دقیق باشید و در مورد استانداردهای پذیرفتهشده به توافق برسید. به نظرم کتاب «بازی جوانمردانه» نوشتهی ایو رودسکی، منبع خوبیست که نشان میدهد چطور وظایفتان را با دقت برای هم تعریف کنید. باید در صحبتهای خود نهفقط وظایف شخص مقابل را برایش معلوم کنید، بلکه باید چارچوب کلی مسئولیتهای او را نیز ترسیم نمایید.
علاوه بر این، موضوعی که در صحبتم با زوجین به آن رسیدم این بود که درک شناختی برای افراد، به منزلهی بیان خودِ فردیشان بود. این تعامل برمیگردد به متن مورد بحث و سرشت فرد. در نمونهای که من داشتم، انواع و اقسام مردانی بودند که به خوبی میتوانستند قبل و بعد مشاغل حرفهایشان را برنامهریزی کرده و تا اجرای نهایی آنها پیش بروند. با این حال، این صفات در مورد امور منزل، در آنها صدق نمیکرد. روشی که ما با آن خودمان را تعریف میکنیم، تا حد زیادی نشان میدهد چرا تغییرکردن انقدر دشوار است. ولی من فکر نمیکنم این میان بحث محدودیت تواناییهای فردی مطرح باشد.
J.G.: آیا دلیلش این نیست که ما مادر خوب را مادری تعریف میکنیم که این نگرانیها را داشته باشد، در حالیکه چنین تعریفی برای یکپدر خوب نداریم؟
A.D.: به گمان من دقیقاً همینطور است. از جملهی عبارات متداولی که از پاسخدهندگان میشنوم این است که «او مضطرب است. او مقید است.» و من فکر میکنم بخشی از دلیلش این باشد که اگر به هر دلیلی مشکلی پیش بیاید، مثلاً کودک برای مدرسهرفتن آمادگی کافی نداشته باشد، این مادر است که باید پاسخگو باشد. فکر نمیکنم این موضوعی باشد که موقع تصمیمگیری، ذهن افراد را درگیر کند. اما بخش عمدهی نگرانیها مربوط به زمانیست که میترسید اتفاق بدی بیفتد. مثلاً یکمادر ممکن است بگوید: میترسم بعدش قضاوتم کنند. من فکر میکنم تصوراتی که از یکپدر خوب در اذهان وجود دارد، در حال تغییر است. ما انتظار داریم مردان در تعویض پوشک و کارهای فیزیکی دیگر کمکمان کنند. اما در نهایت آنها را مسئول رشد و خوشبختی فرزندانمان نمیدانیم.
نکته اینکه ما امسال توانستیم با الگوی اردوی تابستانی، کمی در نحوهی تقسیم وظایف و مدیریت مسئولیتهای فردیمان پیشرفت کنیم. در حالیکه، پیشبینی را هنوز من انجام میدادم و بعد با هم تصمیم میگرفتیم و شوهرم نظارت میکرد: وقتی مطب پزشک متخصص اطفال، فرم را به موقع برایمان ارسال نکرد، میانگین کارمان پایین آمد اما مقصرش ما نبودیم. شوهرم ممکن است هیچوقت متوجه کمبود صابون نشود، اما احساس میکنم ما داریم پیشرفت میکنیم.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟