برخی رسانهها از اختلال روانی ۵۰ درصدی جمعیت کشور سخن میگویند؛ معاون اجتماعی سازمان بهزیستی، به مواردی چون افزایش آسیبهای اجتماعی وافزایش ۸برابری تماس با اورژانس اجتماعی اشاره میکند. بیش از ۴۰ درصد از افراد بالای ۱۵ سال در کشور، به اختلال روانی مبتلا بود و نیاز به مداخله روانشناسی دارند. سالانه ۴۱ هزار نفر نیز به دلیل خودکشی جان خود را از دست میدهند؛ اینها همه عواملی هستند که موجب شده، میزان مصرف داروهای روانپزشکی و آرامبخشها افزایش یابد، ضمن اینکه شاید همین افزایشِ نیاز، موجب کاهش این داروها در سطح داروخانههای کشور شده است.
در رابطه با علل وعوامل برزو و افزایش اختلالات روانی «فراز» گفتوگویی داشته است با دو متخصص در حوزه روانپزشکی. در ابتدا سراغ دکتر احمد حلت روانشناس و روزنامهنگار رفتیم. وی دلیل افزایش اختلالت روانی در سطح جامعه را چنین بیان میکند:
جوانان ما در جامعه، هیچ چشمانداز روشن و امیدی به آینده ندارند؛ گرانی و فشارهای اقتصادی و تحریم و بحران کرونا، دردهاییاند که روی هم تانبار شدهاند و سطح آرزوی کشور ما رسیده است به تهیه یک سرم قندی-نمکی! طبیعی است که در چنین شرایطی برای کسی اعصاب نمیماند. افزایش اختلالات تا ین حد بسیار طبیعی است و حتی انتظار ما بیش از این بوده. من بهعنوان روانشناس انتظار دارم که بسیاری از این افراد حتی باید بستری شوند.
از نظر من بیش از این میزان مردم دچار اختلالات روانی شدهاند. که منجر به اختلالات رفتاری هم میشود.
دقیقا یکی از دردها و مشکلات ما همین مسئله است، ما هم در بین خودمان مشکل داریم، همکاران من هم حق میدهند به بیماران که برای تراپی مراجعه نکنند، چون با این شرایط اقتصادی، بیمار نمیتواند هزینه ۲۰۰ تا ۳۰۰ تومانی هر جلسه تراپی را بپردازند. متاسفانه بیمه به چنین امر واجبی توجهی نمیکند و امکان تراپی و صحبت با یک متخصص را از بیمار میگیرد. در جاییکه بیمار میتواند مشکلش را با گفت وگو حل، و حالش را بهتر کند، ناچار است دارو بخورد و همین موجب جدیتر شدن اختلالات میشود. فردی که در تهیه غذا و مسکن خود مشکل دارد، مسلما برای تراپی، نمیتواند هزینه کند، اصلا این مبلغ را از کجا بیاورد؟
نظر من این است که آیا تحریم برای مردم ما که درگیر چنین مشکلاتی هستند، واقعا «نعمت» بوده است؟ طبیعی است که با وجود تحریم بهسختی میتوان دارو یا مواد اولیه وارد کرد. تا آنجایی که من خبر دارم البته ما در زمینه دارو تحریم نبودیم، اما نمیدانم در سیستم دارویی کشور چه خبر است و چه اتفاقاتی در حال وقوع است که با چنین کمبودهایی مواجه شدهایم. من فکر میکنم سیاستهای غلط وزیر بهداشت سیستم دارویی ما را به چنین روزی انداخته است. با نحوه بهتر تعامل دنیا میتوانستند بسیاری از داروهای مورد نیاز را کشور را تامین کنند.
اما در رابطه با همین مشکل به سراغ دکتر محمدرضا ایمانی، متخصص روانشناسی اجتماعی و مدرس مهارتهای زندگی و رفتارشناسی، رفتیم تا با یک دیدگاه خاص دیگر، گفتوگوی خود را کامل کنیم.
دکتر ایمانی در آغاز به این نکته مهم اشاره میکند که این گزارشها و آمارها ممکن است خیلی مستند نباشند. ممکن است آمارهایی تولیدی، و نه واقعی باشند. چون باید این نکته مهم را در نظر بگیریم آماری که ارائه میشود، میتواند تا حدود زیادی موجب افزایش نگرانی مردم شود.
مشکل اغلب مردم ما این است که نگاهشان در رابطه با بیماریها و اختلالات روانی، مانند نگاهشان به سرماخوردگی است و انتظار دارند با خوردن یکی دو قرص، حال روانشان خوب شود. در حالیکه در فرایند درمان، باید حواسمان به زیرساختهای یک زندگی باشد، ابتدا باید شرایط را برای بهوجود آوردن زیرساختهای یک زندگی سالم فراهم کنیم. زندگی سالم مشخصههایی دارد که که بسیاری از مردم ما یا نسبت به آنها ناآگاهند یا خیلی راحت نسب به آنها بیتفاوتند. ابتدا خانواده و سپس جامعه با نهادهای مختلفی مانند آموزشوپرورش، وزارت بهداشت و درمان، دانشگاه ها ... در تامین یک زندگی سالم دخیل و تاثیر گذار هستند.هر کدام از این نهادها نسبت به تکتک افراد جامعه وظایفی دارند؛ والدینی که یک خانواده تشکیل دادهاند، برای کاهش استرس و اضطراب خود و فرزندانشان به چه مولفههایی توجه میکنند؟ وظایف والدین بهعنوان همسر، پدر و مادر در کجا و چگونه تعریف شده و این فرد، تا چه حد متوجه مسئولیت خویش است؟ بسیاری از افراد ما در خانواده و در جامعه رفتارهای واکنشی دارند، در مواجهه با مشکلات چشم خود را میبندند و فریاد میزنند، گویی راهی برای گفتوگوی مسالمت آمیز وجود ندارد. اگر مسئولیتپذیری در نقشهای خانوادگی و مشارکت و گفتوگو، بازی و انعطافپذیری با افراد خانواده به درستی اتفاق نیفتد، طبعا در بیرون از خانه و در سطح جامعه هم فرد مهارتی برای تعامل و کنترل خشم نخواهد داشت؛ احترام گذاشتن به دیگران، تمسخر نکردن، متعهد بودن وقتی در خانواده برای فرد درونی نشده باشد، طبعا بار سنگین پیامدهای آن بر دوش جامعه خواهد افتاد. همه میدانیم که در بیرون از خانواده و در سطح و کف جامعه اتفاقات درد و رنجآوری در حال وقوع است، اما مهم درون خانواده و برخورد آن با چنین مسائلی است که نوع رفتار و واکنش فرد را مشخص میکند. مشکلاتی در جامعه وجود دارد که من به تنهایی نمیتوانم حل کنم، اما باید بتوانم آنچه که مربوط به خودم هست را مدیریت کنم. این مدیریت من را از تنشهای روحی-روانی دور نگه میدارد. وقتی مسائل و معضلات بیرونی و اجتماعی را بهشدت بزرگنمایی میکنیم، تا حدی که حل آنرا عهده و توان خود و دیگران خارج میکنیم، طبعا در درون خود دچار تنشها و نارحتیها و خشم فراوان میشویم، که همه اینها موجب افسردگی و وسواس و پرخاشگری میشود و فرد کاملا هیجانزده رفتار میکند؛ آنچیزی که امروز در خانواده و در جامعه ما کاملا قابل مشاهده است. ما در خانواده و در جامعه از کوچکترین تعارض دیگران نمیگذریم و واکنشهای تند نشان میدهیم، بهویژه که زمینههای تشدیدکننده چنین رفتارهایی در جامعه هم فراهم است، مانند اشتغال و معضلات اقتصادی و بحران کرونا و ... تمام اینها میتواند موجب تنشهایی شود که ممکن است خانواده نتواند از پس آن بربیاید، اما باید توانایی مدیریت آنها را داشته باشد.
وقتی در جامعه با مشکلی مواجه میشویم و آنرا به درون خانه میآوریم، موجب تضادها و تعارضهای فراوانی در خانه و در بین افراد خانواده میشویم؛ و همینها خوابیدن، آرامش و تغذیه که نیازهای زیستی فرد هست را مورد حمله قرار داده و به آنها آسیب می زند. طبعا این آسیب از خانه به بیرون و جامعه منتقل شده و جلوی تعامل سازنده ما با دیگران را میگیرد. ما الان در سطح جامعه، با همدیگر ارتباطهای سازنده نداریم. چون با خودمان درگیریم و هیجانزده و در نتیجه اغلب افراد جامعه، زندگی روانی سالمی ندارند، نه فقط در بین افراد بلکه حتی در بین مسئولان کشور هم رفتارها سازنده و تعاملی نیستند.
متاسفانه نهادهای آموزشی ما در آموزش مهارتهای زندگی بسیار ضعیف عمل کردهاند. ما برای آموزش علمی و تکنولوژی فرزندان هم در سطح خانواده و هم در آموزش و پرورش و هم در دانشگاه، بسیار هزینه میکنیم، اما به مهارتها و تکنیکهای مهم زندگی ، اهمیت نمیدهیم و زمان و هزینه نمیگذاریم.
ما در این مثلث باسه مسئله تعهد، صمیمیت و میل جنسی، مواجهیم. در برآوردن هر کدام از اینها اگر با نقصان و کاهش و یا حتی با افزایش مواجه شویم، دچار اختلال روانی خواهیم شد.وقتی هرسه ضلع این مثلث در تعادل باشند، ما میتوانیم اذعان کنیم که خانواده و سپس جامعه سالم و متعادلی داریم. وقتی مهارتهای زندگی و نحوه رسیدن به درک درست از مسائل مختلف را نمیآموزیم و آموزش نمیدهیم، دچار سرگشتگی میشویم که ما را به سوی دو واکنش میبرد؛ اول دچار واکنشهای هیجانی و غیرارادی و توام با خشم وعصبانیت میشویم، دوم اینکه دچار درونگرایی، افسردگی، وسواس و در نهایت خودکشی میشویم. این رفتارها امروز در جامعه ما بسیار دیده میشود. درمان چنین اختلالاتی هم زمانبراست، و مردم هم درپی درمان آنی این اختلالات برمیآیند و در نهایت از ابتدا به سراغ پله آخر که روانپزشک و دارودرمانی است میروند. چون هم خانواده از پس هزینه مراجعههای مرتب و پیدرپی به روانشناس برنمیآید و هم اینکه صبر و حوصله ندارند برای گفتوگو و انجام تکنیکهای مختلف و سریع میخواهند به یک وضعیت با ثبات برسند و همین موجب افزایش داروهای روانپزشکی در میان مردم ما شده است.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟