جان تامنی
زمانی که وحشت ویروس کرونا به قرنطینهها و تعطیلیهای کاملاً زائدی در ماه مارس ۲۰۲۰ انجامید، همه افراد به یک میزان آسیب ندیدند. همانطور که حالا هم میتوان دید، تعطیلیهای ناشی از ویروس کرونا در اقشار متمول، به این افراد کمک کرده است زمان استراحت بیشتری داشته باشند و وقت بیشتری را با بچههاشان بگذرانند. پولدارها از این تعطیلیها به عنوان فرصتی استفاده میکنند برای تمام کارهایی که تاکنون، تا پیش از وحشت ویروس همهگیر و ساعات مداوم کار حضوری، وقتی برای انجامش نداشتند، مثل مطالعهکردن و آشپزی.
شرکتهای بزرگ فناوری، بیش از همه، سزاوار توجه فراوان ما هستند. پیشرفتهای تکنولوژیکی که این شرکتها فراهم آورند، امکان ادامه کار را در شرایطی که متکبرین و سیاستمداران خودخواه، کارکردن را برامان غیرممکن کرده بودند، فراهم ساخت. خودتان دیدید! یک قشر سیاسی وحشتزده از حتی سایه خودش، یکهو تصمیم بر این گرفتند که مردم کاملاً عادی که زمانی مسبب تمام پیشرفتها و دستاوردها بودند، حالا بزرگترین تهدید برای یکدیگر باشند. بله! سیاستمدارانی که خود عامل اصلی بزرگترین نابسامانیها، از جمله اشتباهات فاحش در حوزه بهداشت و درمان بودند، حالا دارند در مورد جداکردن آدمها تصمیم میگیرند.
نکته مهم اینکه، قرنطینه _صرفنظر از دستاوردهای شگفت تکنولوژیک که نوابغ باعثش بودند_ چه به لحاظ شخصی و چه اقتصادی معضل غیر قابل تحملی بود؛ و باز هم گویای رفتارهای متکبرانه سیاستمداران، این بار به زبانی دیگر. حقیقت ساده این است که بدون حضور شرکتهای فناوری، که البته حالا همین سیاستمداران در پی تضعیفشان هستند، قرنطینه امکانپذیر نمیشد. عامل دومی، یعنی قرنطینه را نباید شرکتهای تکنولوژیک بدانیم. واقعبینانهتر این است که اگر میخواهیم کسی را هدف بگیریم، تیری شلیک کنیم درست به مرکزیترین بخش امریکا، دقیقتر به بخش سمت چپاش، آن هم قسمت میانی سمت چپ؛ بخشی که به سبب پیشرفتهای بزرگ فناوری به راحتی قادر بوده در دوران قرنطینه نیز اقتصاد و مشاغل خود را مدیریت کند. قرنطینه در این بخشها باعث شد بسیاری امریکاییها از فعالیت روزانه در دفاتر فراغت یافته و نوعی جهش شخصی را در این دوران تجربه کنند. چنانچه قرنطینه کوچکترین تهدیدی برای مشاغلشان ایجاد کرده بود، محال بود جهش داشته باشند.
همه اینها را باید در پرتو تمام پیامهای فضیلت رسانههای اجتماعی، همه ماسکزدنها، تمام نشانههای «متشکرم دکتر فاوچی» و سایر بخشهای ناخوشایند موقعیت سیاسی از مارس ۲۰۲۰ و پس از آن در نظر گرفت. ساده نیست پایان خوبی برای اجتماعی متصور باشیم که آزادی و مشاغل را، آن هم در غیاب نخبگان و تواناییهای بالقوهشان، به بهانه اجتناب از یک بیماری همهگیر، از افراد دریغ کردهاند.
در واقع، در حالی که منهتن در سال ۲۰۲۰ تا حد زیادی خالی از جمعیت شده بود، نواحی ساحلی نظیر همپتونز کمی پرجمعیتتر از همیشه شده بودند. شما اصلاً انتظار نداشتید ثروتمندان نیویورک در آپارتمانهاشان مخفی شوند، درست است؟ نه، آنها مجبور بودند زندگی کنند. باید غذا میخوردند و به ورزش نیز احتیاج داشتند. آنها فقط نمیتوانستند این فعالیتها را در مکانهای شلوغی چون منهتن انجام دهند؛ چون این نواحی مملو از افرادی بود که از مناطق حومهای میآمدند؛ جمعیتی که خیل عظیمیشان قاعدتاً هنوز زمانهایی را در محیطهای کاری میگذراندند. نه! افراد عادی که هنوز مجبور بودند در محلهای کار حضور به هم رسانند، حتی از فاصله دور هم ممکن بود ویروس را به متمولین انتقال دهند. تماس فیزیکی که دیگر بماند!
جناح چپ و متمول میتوانستند کارهای خود را از همپتون انجام دهند. بنابراین به آنجا نقلمکان کردند. همینطور که هنر خود و دیگر منابع سرگرمیشان را نیز جابهجا کردند. گروهی که نقش شخصیت «لیموزین لیبرال» را بازی میکردند، از شهر خارج میشدند، چون توانش را داشتند. این گروه از ایده قرنطینه و تعطیلی حمایت میکردند، باز هم به این دلیل که قدرتش را داشتند. اما فکر میکنید اگر این ایدهها معیشت و منزلت خودشان را به خطر میانداخت هم باز از آن حمایت میکردند؟
بازی موازی، نوشته تیم پیج را در نظر بگیرید. پروفسور نیمه بازنشسته جان هاپکینز، زمانی که قرنطینه آغاز شد، در شهر نیویورک زندگی میکرد. آنطور که در والاستریت ژورنال بهش اشاره شده، او در آگوست سال ۲۰۲۰ به جستجوی «کرامت معقول انسانی» برآمده بود. پیج که ابزار خروج از نیویورک را داشت، دریافت که ورود به بلگراد در صربستان، برای امریکاییها ممنوع نیست. او یکشبه با پرواز ایرصربیا به مقصد صربستان راه افتاد و آپارتمانی کوچک اجاره کرد تا بتواند در شهری زندگی کند که نسبتاً رایگان بود. داستان پیج، از آن داستانهای زیباست. او از حیاتی که در کافه جاریست نوشته است. از غذاهای میوهای که طعم عسل میدهند. انگار که یک پارچ عسل بهشان اضافه کرده باشی. همینطور از شراب قرمز که به تعبیر او دلچسب و آبدار بوده و از مزهای که خاک میداده. تعابیر او در جایجای نوشته، زندگی شیرین (La Dolce Vita)(فیلم سال ۱۹۶۰) را به ذهن متبادر میکند. داستانی که تؤامان هم شادیبخش است و هم رنجآور. پیج به راحتی میتوانست از آن فضا فاصله بگیرد. به جای دیگری برود و همانطوری زندگی کند که دلش میخواهد. او قصد نداشت از گرسنگی بمیرد. اما اگر پیج را عاملی چون استکبار سیاسی تهدید کرده و در شغلش و حتی پرداخت قبوض به دشواری انداخته بود، فکر میکنید باز هم چنین شرایطی را تاب میآورد؟
در اینجا پرسشی اساسی پیش میآید... خشم کجاست؟ خصوصاً در جناح چپ امریکا، در کجا باید به دنبال عنصر عصبانیت بگردیم. اعضای گروه دومی (یعنی همان جناح چپ) همواره خود را دلسوز و همدرد آنهایی دانستهاند که در قشر اقلیتاند. وقایع ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ به خوبی نمایانگر توخالیبودن تمام شعارهای انساندوستانه آنها بود. صدها میلیون تن از فقرای اقصینقاط جهان، و از جمله ایالاتمتحده به سوی گرسنگی و فقر کشیده میشدند. و با این حال چپهای امریکایی، قاطعانه بر این باور بودند که هر اقدامی برای قرنطینهسازی، حرکتی غیرمسئولانه است.
در عوض، چپهای امریکایی از خروج تریلیونها دلار، توسط کنگره از ایالاتمتحده حمایت کردند. تا بدین ترتیب کنگره بتواند برای بیکاران، و یا صاحبان مشاغلی که کسبوکارشان در این دوران به شدت مختل شده بود، پول جمع کند. آیا آنها خودشان ریاکاری پنهان در اعمالشان را نتوانستند ببینند؟ نهتنها حمایت قاطع این گروه از قرنطینه، بیشترین آسیب را بر آسیبپذیرترین گروهها زد، بلکه این اقدام به استقراضهای انبوه از افراد بسیار ثروتمندی انجامید که چپهای امریکایی مدتها بود آنها را نادیده میگرفتند. به عبارت دیگر، ثروت الکسندریا اوکاسیو کورتز، برنی سندرز و همکاران او، به طور معمول همان چیزیست که بحثهایی چون برابری قدرت خرید (PPP)، و سایر نتایج متکبرانه را ممکن میسازد.
لطفاً تمام این مسائل را در کنار هم قرار دهید و فکر کنید. بیندیشید به اینکه اگر معیشت چپگرایان و ثروتمندان نیز در این دوران تهدید شده بود، آیا شاهد عکسالعملی مشابه آنچه اکنون داشتند، بودیم؟ خواهش میکنم فکر کنید به اینکه این گروه در مورد اقشار فقیر چه تصوری دارند و چهها میگویند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟