سپاه ششم ورماخت (نیروی زمینی ارتش آلمان) به فرماندهی ژنرال پائولوس در استالینگراد به دام افتاده و فروپاشی ماشین جنگی آلمان آغاز شده بود. متفقین جنگ جهانی دوم - انگلیس، شوروی و آمریکا- میخواستند «کیک پیروزی» را میان خود قسمت کنند. برای فراهم کردن مقدمات نشست سران، نخست آنتونی ایدن، کاردل هال و ویاچسلاو مولوتف وزیران خارجه انگلیس، آمریکا و شوروی در مسکو گردهم آمدند. کارها بیزحمت و چانهزنی زیاد جفت و جور شد اما هیچکس به خودش زحمت نداد و لازم ندید دولت ایران را در جریان بگذارد. دولتی که در آغاز جنگ دوم جهانی، مانند نخستین جنگ عالمگیر، اعلام بیطرفی کرده بود اما هیچکس به این بیطرفی اعتنایی نکرد و خاکش برای دومین بار، پایمال چکمه سربازان بیگانه شد تا از آن برای خود «پل پیروزی» بسازند.
سران سه قدرت بزرگ که به تهران رسیدند، چرچیل به سفارتخانه خودش رفت. سفارت آمریکا در ایران اما آن روزها هنوز ساختمان مرتب و محوطه درست و درمانی نداشت به همین دلیل روزولت در سفارت شوروی، میهمان استالین شد. تازه آن وقت بود که به علی سهیلی نخستوزیر وقت ایران خبر دادند که اوضاع از چه قرار است. او هم محمدرضاشاه را در جریان قرار داد. شاهِ جوانِ تازه به قدرت رسیده، خیلی دلش میخواست با آنها دیدار کند و برای جور شدن ملاقات - ولو کوتاه و سرپایی- به هر دری زد. کسی اما برای این قبیل دیدارهای تشریفاتی وقت نداشت. دستورِ کارِ فوری، گشودن جبهه دوم در اروپا به روی آلمان بود. سکانش آغازین فیلم «نجات سرباز رایان» را یادتان هست؟ قرار و مدارهای آنچه در ژوئن سال بعد در نُرماندی رخ داد همینجا گذاشته شد؛ روی پلههای ساختمان سفارت شوروی در خیابان «سیتیر» تهران که آن روزها اسمش «قوامالسلطنه» بود.
بعداً اعلامیه منتشر خواهد شد
ژرفای بیخبری محافل سیاسی و دولتمردان ایرانی از چند و چون کنفرانس تهران را از نحوه انتشار این خبر در روزنامهها بهتر میتوان فهمید. نخستین خبر را در این مورد روزنامه اطلاعات ۳ روز پس از پایان کنفرانس منتشر کرد، آن هم به نقل از منابع خارجی! روزنامه اطلاعات در شماره ۱۲ آذر خود با تیتر «انجمن مهم و تاریخی تهران؛ ملاقات و مذاکرات استالین، چرچیل و روزولت» به نقل از رادیو مسکو نوشت: «انجمن روزولت و استالین و چرچیل چند روز پیش در تهران تشکیل شد. نمایندگان سیاسی و نظامی سه کشور هم در این انجمن شرکت داشتند. رادیوی مسکو اضافه میکند که مسائل مورد بحث در این انجمن مسئله جنگ برعلیه آلمان و چندین مسئله دیگر بود. راجع به به تصمیماتی که اتخاذ شد، بعداً اعلامیه منتشر خواهد شد.»
حالا که تاریخ ورق خورده و خاطرات و یادماندهها منتشر شده، معلوم شده که شاهِ جوان، هر کار کرد و هر پیغام و پسغامی که فرستاد، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدارش بروند. تنها حاضر شدند او را در محوطه سفارت، سرپایی به حضور بپذیرند. چرچیل فقط برای چند دقیقه در حیاط سفارت شوروی با شاه دیدار کرد؛ شاه به او سلام نظامی کرد. با هم دست دادند و احوالپرسی مختصر و یک عکس یادگاری.
روزولت با وجود سن زیاد و بیماری، خوشخلقتر و مبادی آدابتر بود؛ چند دقیقهی با شاه هم کلام شد. محمدرضا شاه از رئیسجمهوری آمریکا خواست تا پدرش را از تبعیدگاه جزیره موریس به جای دیگری که آب و هوای بهتری دارد منتقل کنند. از ظاهر امر چنین بر میآید که روزولت به این تقاضا روی خوش نشان داده چرا که رضاشاه چندی بعد به ژوهانسبورگ منتقل شد.
برخورد استالین اما با آن دو متفاوت بود. «جوغاشویلی» گرجیتبار، روح استبدادِ شرقی را بهتر از هر کسی میشناخت؛ میدانست که تعارف و تکلف، چه تاثیر خوشآیندی بر سلاطین و قدرتمندان این سوی جهان دارد. پس وقتی «احمد علی سپهر» یا همان «مورخالدوله» از طرف شاه به سفارت رفت و از سفیر خواهش کرد با او دیداری داشته باشد، روی خوش نشان داد. «حسین فردوست» دوست دوران کودکی و محرم اسرار محمدرضاشاه در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» ماجرا را به نقل از «سپهر» اینگونه روایت میکند: «از سفیر خواهش کردم به استالین بگوید که ایشان دیداری با شاه بکند. زیرا حال که نه چرچیل و نه روزولت به دیدن او نمیروند، اگر ایشان بروند اثر فوقالعادهای بر وی خواهد داشت. سفیر مطلب را به استالین اطلاع داد و استالین پذیرفت که فردا به دیدار شاه برود.» دیدار استالین با شاه اما یک شرط داشت. شرطی به ظاهر تشریفاتی که البته در لایههای پنهان خود حاوی توهین یا دستکم بیاعتمادی رهبر شوروی به پادشاه مملکتی بود که اکنون در خاکش حضور داشت؛ «به شاه اطلاع دهید آماده پذیرایی باشد. ضمنا از در ورودی محوطه کاخ تا ساختمان، استالین گارد خود را میگذارد و گارد شاه باید برداشته شود.» محمد رضا شاه البته این شرط را با خوشحالی پذیرفت. فردوست ادامه میدهد: «ملاقات بیش از نیم ساعت طول کشید و چندین عکس دو نفره برداشته شد. محمدرضا همیشه این محبت استالین را به خاطر داشت اما این ملاقات اثری در خروج به موقع نیروهای شوروی از ایران نداشت» خاطره خوش محمدرضاشاه پهلوی از دیدار با استالین تا پایان عمر با او ماند و حتی در کتاب «پاسخ به تاریخ» که پس از انقلاب نوشت نیز بازتاب یافت.
چرا نشستهاند؟
در عکسهای به جا مانده از آن دیدار تاریخی، سه رهبر روی صندلی، بالای پلههای ساختمان سفارت شوروی نشستهاند. دلیلش این بود که روزولت بسیار رنجور و به بیماری فلج مبتلا شده بود. شدت بیماری رییس جمهوری آمریکا به حدی بود که پایان جنگ و پیروزی نهایی را ندید. او یک سال و نیم بعد و در حالی درگذشت که هیتلر در قرارگاه فرماندهی خود، در پناهگاه زیرزمینی ساختمان صدراعظمی رایش، برای آخرین نبردِ منجر به خودکشی آماده میشد. عکس سه رهبر بزرگ جهان در تهران بیشک برای کشورها و ملتهای خودشان نمادی از شکوه و پیروزی بر فاشیسم است اما برای ایرانیان نمادی یکسره متفاوت است؛ یادگاری از دورانی پر رنج و تحقیر که میهنشان زیر چکمه سربازان بیگانه بود. به همین دلیل وقتی «لوان جاگاریان» و «سایمون شرکلیف» سفیران روسیه انگلیس در تهران بر فراز همان پلهها، روی صندلی نشستند و جای روزولت را خالی گذاشتند تا عکس ۸۰ سال پیش سران شوروی، انگلیس و آمریکا را بازسازی کنند، صدای اعتراض ایرانیان از هر سو بلند شود.
«ملیگرایی» در یک جنبه، چیزی نیست جز واکنش یک ملت به تحقیر. اگر از این جنبه به ماجرا نگاه کنیم، عکسی که حساب کاربری سفارت روسیه در تهران منتشر کرد، تلنگری بود به ملیگرایی ایرانی...
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟