مقدمه مترجم: «جو بایدن اواسط ماه مه ۲۰۲۱ مطابق زمانبندی اعلامشده از دولت قبلی، خروج قریبالوقوع و سریع نیروهای امریکایی را از افغانستان اعلام کرد. تعجبی ندارد که این تصمیم به پیشروی طالبان بینجامد؛ گروهی شورشی که پیشتر مابین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که ایالاتمتحده از قدرت برکنار شده و رژیم سکولار بر افغانستان حاکم شد، بر این افغانستان حکمرانی میکرد. در اوایل ماه جولای علیرغم پیشرویهای سریع طالبان، بایدن به روندی که تا پایان تابستان برای خروج نیروهایش از افغانستان در نظر گرفته بود، سرعت دو برابری بخشید. رادیو ملی عمومی آمریکا، نقلقول خوشبینانهای از رئیسجمهور داشت، مبنی بر اینکه رژیم فعلی برقرار خواهد ماند. بایدن با قاطعیت گفت که به طالبان اعتماد ندارد. اما به ظرفیت ارتش افغانستان باور دارد و میداند که آنها آموزش خوبی دیده، مجهزند و صلاحیت لازم برای جنگ را دارند.
طی شش هفته، طالبان کنترل کابل را به دست گرفتند. رئیسجمهور اشرف غنی، با ماشینها و پولهای نقدی که برداشته بود از کشور فرار کرد و افراد دیگری نیز که با دولت سابق در ارتباط بودند، درخواست پناهندگی کردند. دیپلماتهای امریکایی و دیگر پرسنل در صحنه دهشتناکی که یادآور سقوط سایگونِ چهار دهه قبل بود، عرصه را خالی نمودند.
معلوم شد ارتش منظم افغانستانی که ازش حرف میزدند، نه «آموزشدیدهتر» شده، نه «مجهزتر» و نه «شایستهتر».
سؤال اینجاست که یک گروه خرابکار از بنیادگرایان دینی _که توسط جمعی از طلاب حوزه و با اندک آموزش نظامی اداره میشد_ چطور توانستند تسلط قلمرویی را به دست بگیرند که در برابر حکومت برخی از مقتدرترین قدرتهای جهان (از جمله انگلیسیها، شوروی و اخیراً ایالاتمتحده) تاب آورده بود؟ و چرا دولت سابق افغانستان انقدر سریع متلاشی شد؟
پاسخ این سؤالات را میتوان از خلال مباحث یکی از حوزههای دانشگاهی که تا حدی غریب هم به نظر میرسد، پیدا کرد؛ رشته اقتصاد سیاسیِ مذهب!»
اقتصاد دین
آنتونی گیل
هر زمان که به غیردانشگاهیها میگویم حرفهام متمرکز بر مطالعه اقتصاد دین است، عموماً فکر میکنند که من در حال بررسی نحوه درآمدزایی در کلیساهای بزرگ هستم. متأسفانه باید بگویم که اینطور نیست.
مطالعه اقتصاد دین، از اواسط دهه ۱۹۸۰ آغاز شد و ریشه آن نیز کتاب ثروت ملل از آدام اسمیت (کتاب پنجم) بود که توسط جامعهشناسانی چون رودنی استارک، راجر فینکه و لارنس ایاناکونِ اقتصاددان مورد بررسی قرار گرفت. بینش اصلی آنها در آن زمان، نظریه حاکم بر سکولاریزاسیون بود که بیاهمیت بودن فزاینده دین را در طول زمان پیشنهاد میکرد. آنها با استفاده از اساسیترین مفاهیم اقتصاد (نظیر سودمندی حاشیهای، مبادله، رفتارهای مبتنی بر انگیزه) استدلال کردند که «کاهش مشارکت مذهبی»، به اندازه «افزایش عرضه»، تابعی از «کاهش تقاضا» نیست.
این دیدگاه توجه زیادی را به سمت خود کشید. چون معلوم شد کاهش جمعیت مذهبی، تنها محدود به اروپا میشود (جایی که نظریهپردازان سکولاریسم نیز توجه خود را به آن معطوف کرده بودند)؛ و باقی جهان را جنبوجوش مذهبی گرفته بود و حتی پارهای از مناطق در حال تجربه بنیادگرایی بودند (این مهم حتی در ظالمانهترین دولتهای الحادی نظیر چین نیز مشاهده میشد). در اوایل دهه ۱۹۹۰، دو تن از محققان سیاسی، یعنی من و کارولین وارنر، توجه خود را معطوف نقشی کردیم که دولت در ایجاد انگیزههای اقتصادی بازیگران مذهبی ایفا میکرد.
کلیساهای سختگیر، پرجنبوجوش نیز هستند
در زمینه مهمترین و راهگشاترین یافتههای اقتصادی دینی، میتوان به یافتههای لورنس ایاناکون اشاره کرد؛ بینش او در دهه ۱۹۹۰، دقیقاً همان چیزی بود که میتوان به موفقیت طالبان نسبتش دارد: نقشی که گروههای دارای آیینهای رفتاری شدید، بر سازماندهی اقدامات جمعی دارند.
ایاناکون از سرزندگی بسیاری که در بعضی کلیساهای ایالاتمتحده وجود داشت (نظیر مورمونها، شاهدان یهوه و یهودیان ارتدوکس) گیج و متحیر شده بود. اعترافاتی که در این کلیساها انجام میشد بسیار پرهزینه بود و عضویت در آنها مستلزم فداکاری بسیار و فعالیت بیش از اندازه بود.
این یک مشاهده گیجکننده بود؛ زیرا مطابق نظریه اقتصادی استاندارد، گروههایی که پرهزینهتر هستند، تمایل کمتری در افراد برای پیوستن به خود ایجاد میکنند؛ سازمانهایی که هزینههای بالایی به اعضا تحمیل میکنند، باید اعضای خود را به نفع گروههای کمهزینه از دست بدهند. و جالب اینکه همین کلیساهای پرهزینه، سختگیری خود را حفظ کرده و تعدادیشان حتی در حال رشد بودند (مثل مورمونها)؛ در حالیکه فرقههای اصلی مثل اسقفنشینان و یونیتاریان به سرعت داشتند اعضای خود را از دست میدادند.
پاسخ ایاناکان ساده و روشن بود: کدهای رفتاری دقیق (به عنوان مثال عدم مصرف مشروبات الکلی و امتناع از تزریق خون) و رفتارهای ننگآور (مثل پوشیدن لباسهای متمایز از جامعه) جمعی را که آزادانه در گروه شرکت داشتند، کنار میگذاشت و همین اتفاق باعث تقویت همکاری میشد. فرقههای مذهبی در اصل، کالاهای باشگاهی به شمار میروند که در آنها اعضا در بسیاری مزایای جمعی (از قبیل ارائه رفاه و کمکهزینه) مشارکت دارند. کیفیت مزایای چنین گروههایی، تابع تعداد افراد فعال در این گروههاست. اگر همهشان فعالیت کنند، سازمان جنبوجوش بالایی خواهد داشت. با این حال اگر بسیاری از اعضا صرفاً جهت بهرهمندی از مزایای گروه و بدون مشارکت در آن عضویت داشته باشند (یعنی سواری رایگان) کیفیت کالا از بین میرود و به عبارتی سازمان به کمخونی دچار میشود.
این گروهها برای آنکه شر سوارکاران رایگان را از سر خود کم کنند، وظایف پرهزینهای را بر دوش اعضا میگذارند تا آنها بدینترتیب وفاداری خود را به اثبات برسانند؛ رفتارهایی که این گروههای سختگیر، اعضای خود را به انجامشان موظف میکنند، کارهاییاند که هر آدم تنبلی تحمل انجامش را ندارد. مورمونها، مأموریتهای دوساله بزرگسالان خود را نه برای پیروزشدن بر نو_کیشها، بلکه برای آزمون کسانی انجام میدهند که تاب تحمل دو سال سختی را داشته باشند. یهودیان ارتدوکسی که روز شنبه را تقدیس میکنند و به عادات غذایی سرسختانه پایبندی دارند، تعهد عمیق خود را به گروه به اثبات رساندهاند. بسیاری گروههای دیگر نظیر انجمنهای اخوت و انجمنهای دوستان (مثل ماسونها) جهت ورود به مراسم خود، آیینهای عجیب و شرمآوری دارند. آنها ازین آیینها جهت تمییز میان «افراد مشارکتکننده با گروه» با آنهایی استفاده میکنند که «صرفاً به دنبال بهرهگیری از مزایای انجمن هستند».
درگیرشدن افراد در رفتارهای عجیب و شرمآوری که ازشان خواسته میشود، ناخواسته فرصتهای بیرونی آنها را محدود کرده و ایشان را به سازمان نزدیکتر میکند. مورمونها مجاز نیستند جمعهشبها را در کافهها و به میگساری بپردازند؛ بنابراین معاشرت آنها محدود به جماعت خودشان میشود و همین موضوع وفاداری آنها به گروه را تقویت میکند.
هزینههای سنگینی که اعضای این گروهها جهت عضویت در گروه پرداختهاند، آخرین دستاورد محسوب میشود؛ دستاوردی که باعث میشود محصول نهایی از کیفیت بالا و خالصی برخوردار باشد. از آنجا که تنها «افراد متعهد» به گروه تعلق دارند، همکاریشان نیز مؤثرتر بوده و مزایای جمعی حاصل از این همکاری، از ارزش بالایی برخوردار است. بنابراین میتوان گفت درست است که ادیان سختگیر، پرهزینهتر هستند، اما این هزینه به مزایای بالایی که این گروهها ارائه میدهند، میصرفد.
مذاهب سختگیرانه، تقویتکننده گروههای شورشیاند
اقتصاددانی دیگر، الی برمن، بینش ایاناکان را در نظر گرفته و از آن برای مطالعه سازمانهای تروریستی استفاده کرده است. برمن در کتاب فوقالعادهاش با نام «رادیکال، مذهبی و خشونتبار» توضیح داده است که مشارکت در توطئههای تروریستی (نظیر بمبگذاریهای انتحاری) یا کار با گروههای شورشی، به درجه بالایی از همکاری میان اعضای گروه نیاز دارد. در چنین گروههایی اگر یکی از اعضا دستگیر شود یا نقصی در گروه داشته باشد، کل سازمان به خطر میافتد. (برمن خاطرنشان کرده است که بمبگذاریهای انتحاری، به طور معمول «عملیاتی نیستند که از سوی گرگی تنها به انجام برسند»؛ بلکه افراد زیادی را شامل میشوند که نقشهای متفاوتی مثل جستجوی اهداف، ساختن بمب و پرتکردن حواس نگهبانان را عهدهدار شوند.)
پیوندهای برقرارشده میان یک فرقه سخت مذهبی یا یک گروه رادیکال شورشی، راه بسیار مؤثری برای افزایش وفاداری و همکاری است. افرادی که از عادات غذایی خاصی تبعیت میکنند، چندین بار در روز نماز میخوانند و متون مذهبی را بدون در نظر گرفتن سایر فعالیتها مورد مطالعه قرار میدهند، به دیگران نشان میدهند که همکاران خوبی هستند.
برمن به طور قانعکنندهای استدلال میکند که در حالی که ایدئولوژی (یا الهیات) یک گروه ممکن است باعث برانگیختن رفتارهای سیاسی افراطی در آن گروه شود، اما در واقع همین قوانین سخت رفتاری هستند که موتور اصلی موفقیت را در این گروههای شورشی روشن نگه میدارند. باید این موضوع را هم در نظر گرفت که تمام ادیان بنیادگرا، خشونتطلب نیستند. و تنها بخش کوچکی از بنیادگرایاناند که معتقد به این کارها بوده و آن را با انگیزههای سیاسی و زمینههای فعالیت خود مرتبط میدانند.
طالبان (در مقایسه با گزینه جایگزینش) حکمرانی مؤثری را ارائه میدهد
طالبان نمونه فوقالعادهای از تزیست که برمن ارائه میدهد. بنیادگرایی سنت طالبان، از اسلام سنی، الزامات بسیار سختی را بر اعضای آن تحمیل میکند. در این گروه، تشخیص و انتخاب رهبرانی که بتوانند بیشترین همکاری را داشته باشند و بشود بهشان اعتماد کرد که هیچگاه قرار نیست گروه را ترک کنند، کار بسیار راحتی است. آنها سازمانی منضبط هستند که بعید است در آن شبهنظامیان ردهپایین، مقامات و رهبران مذهبی، از ایجاد امارت اسلامی سرباز زده و از گروه فرار کنند.
این موضوع در قدرتگرفتن این گروه در افغانستان در دهه ۱۹۹۰ تأثیر بسیار بالایی داشت. به دنبال شکست اشغال شوروی در سال ۱۹۸۹ (که بخشی از آن به سبب فروپاشی اقتصاد خود اتحاد جماهیر شوروی بود)، افغانستان درگیر آشفتگیهای قومی و قبیلهای نامنظمی شد که در جنبههای سیاسی و اقتصادی با هم رقابت میکردند. یک سیستم حکومتی نامنسجم این قدرت را ندارد که مالیات را به طور مؤثر جمعآوری کرده و زیرساختهای کشور را، از جمله توانایی تضمین تعاملات اساسی بازار، فراهم آورد. این بود که سیستمی که ازش حرف میزنیم به کلی از هم میپاشد و این کشور را به یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل میکند.
در چنین شرایطی، طالبان ثابت کرد تنها نهاد ایجاد اتحاد است که این قدرت را دارد مسیرهای تجاری ایمن را تضمین نماید، مالیات را بدون آنکه غارت بیش از حد انجام دهد، از مردم جمعآوری نموده و کالاهای عمومی ضروری را برای شهرهای مهم تأمین نماید. آنها این کار را ابتدا با کنترل بزرگراه قندهار-هرات انجام دادند؛ مسیر که به عنوان یک شریان تجاری مهم میان پاکستان، ایران و ترکمنستان عمل میکرد و بخشی از آن یک «جاده کمربندی» بزرگتر بود که تنها مسیر قابل کشتیرانی به حساب میآمد که شهرهای مهم داخلی کشور را به هم وصل میکرد. (مراجعه کنید به صفحات ۲۰ تا ۳۰ کتاب، رادیکال، مذهبی و خشونتبار.)
پیش از این، سازمانهای مختلف قبیلهای، بخشهایی از این بزرگراهها را تسخیر کرده، تمام وسایل حملونقل عمومی را متوقف میکردهاند و از تجار مالیات میگرفتهاند. از آنجا که بسیاری از سازمانهای مالیاتی، از کامیونهای در حال تردد، مالیات اخذ میکردند، عبور از این مسیر خیلی گران شده بود. این بود که تجارت متوقف شد و مالیاتی جمعآوری نشد و زیرساختهای کشور فرو ریخت.
طالبان اما میتوانند شبهنظامیان خود را در مکانهای اصلی بزرگراهی مستقر کرده و از تجار مالیات بگیرند. همینطور که این قدرت را دارند از کامیونداران در برابر سایر راهزنان طول مسیر محافظت نمایند. از آنجا که اعضای متعهد و متدین این گروه، پیشتر وفاداری خود را از راه پایبندی به قواعد سخت دینی به اثبات رساندهاند، بعید است از مسئولیت خود در اخذ مالیات از کاروانهای باربری سوءاستفاده نموده و آنها را غارت کنند.
این بود که تجارت در منطقه دوباره از سر گرفته میشود. طالبان از راه اخذ مالیات، درآمد شایان ذکری به جیب زده و از این پول برای سایر پروژههای زیرساختی کشور نیز استفاده کردند. تعجبی ندارد که این موضوع طالبان را که پیشتر عامل هرجومرج منطقهای شناخته میشدند، به طور معقولی محبوب کند. مردم شاید دیدگاههای سرسختانه مذهبی این گروه را قبول نداشتند، اما راهها مجدداً قابل استفاده شده بود و برق به منطقه بازگشته بود.
به علاوه طالبان ثابت کردند داوران عادلی برای سیستمهای عدالت مدنی و رهبران مذهبی (امامان) هستند. آنها اغلب به موارد اختلاف و مغایرت میان گروههای مشاجرهکننده گوش میدادند (به کتاب برمن که پیشتر ذکرش رفت، مراجعه کنید). ممکن است احکام اختلافاتی که مربوط به قراردادها هستند (مثلاً اختلاف صاحبان مراتع) امر پیشپا افتادهای به نظر برسد، اما برای یک سیستم اقتصادی فاکتوری مهم و اساسی به حساب میآید. مردم اگر اطمینان پیدا کنند که قراردادها با دقت تنظیم شده و حقوق مالکیتی به صورت منصفانه اجرا میگردند، به احتمال زیاد رو به سوی سرمایهگذاریهای بلندمدت میآورند؛ اقدامی که به رشد اقتصادی میانجامد. در واقع طالبان در حل اختلافات اینچنینی تا حدی خود را ثابت کردهاند که موفق شدهاند در طول این بیست سال، مخفیانه و در سایه، مقام قوه قضاییه مدنی را عهدهدار گردند.
دلیل موفقیت طالبان چه بود؟
پیشامد ناممکنی نبود. چون طالبان ریشه در جنبش مذهبی سختی دارد که در آن رهبری و سایر اعضای کلیدی گروه، وفاداری خود را به تمامی و ضمن رعایت الزامات رفتاری شدید (مثل نماز و قرآنخوانی و قوانین سختگیرانه لباس) به اثبات رساندهاند؛ مزیتی که دولت سکولار قبلی، فاقد آن بود. رهبری دولت قبلی، به فساد بسیاری آمیخته بود و برای دولت مرکزی تقریباً ناممکن بود که جلوی رشوهخواری و اخذ مالیاتهای سنگین از مردم محلی را از سوی مقامات گماشته محلی بگیرند. و در چنین شرایطی واضح است که ورود گروهی چون طالبان با مقاومت چندانی روبرو نشود.
ممکن است بسیاری از کدهای مذهبی افراطی که طالبان بر مردم تحمیلشان میکنند، از سوی جهانیان مورد پذیرش و محبوب نباشد؛ گرچه نظرسنجی در بحثهای اینچنینی کار راحتی نیست. با اینحال دور از تصور نیست که اجرای دقیق و قابل پیشبینی موازین شرعی، بر حکومت خودسرانه و استبدادی که افغانها به مدت دودهه تحمیلش میکردند، برتری داشته باشد.
اما هیچ کدام از مواردی که ذکرشان رفت، از دشواری مسیری که افغانها در رویارویی با طالبان در پیش دارند، کم نمیکند. من به هیچ وجه خود را عذرخواه درگاه رژیم جدید طالبان نمیدانم؛ چون یقین دارم غیرممکن است آنها دولت کلاسیک لیبرالی ایجاد کنند که حقوق مدنی گستردهای را که ایدهآل و ترجیح من است در اختیار قرار دهند. من در اینجا تنها توضیحی مختصر را از دیدگاهی علمی ارائه دادم که چرا طالبان توانستند با این سرعت پیشروی کنند. آنها (کارگزاران حکومت قبلی) نماینده حکومت منضبط و قابل اعتمادی هستند که به رژیمی فاسد تعلق دارد. نمایندگانی که تنها به پشتوانه نیروهای امریکایی توانستند قدرتشان را حفظ کرده و بقای خود را تضمین کنند. آینده افغانها کاملاً نامعلوم است. اما طالبانِ روی کار آمده، میتواند به دانشمندان علوم اجتماعی درسهای مهمی از چگونگی به دست آوردن قدرت از سوی گروههای شورشی، چگونگی دستبهدست شدن قدرت در حکومتهای رادیکال و جابجایی در رژیمهای فاسد بدهد؛ همینطور که به آنها نشان خواهند داد که چرا «دین» در قرن بیستویکم هنوز تا این حد فاکتور مهمی محسوب میشود.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟