کلیفورد اف. تایس
لودویگ فون میزس یک بار به شوخی گفت دولت میتواند فقط با ریختن یک قطره جوهر روی تکهای کاغذ بهدردبخور، آن را به کالایی بیارزش تبدیل کند. حالا به نظر میرسد که ما مشکلی مشابه را با تجهیزات نظامی پیدا کردهایم. ما ادوات نظامیمان را در افغانستان جا گذاشتیم؛ هواپیماها و بالگردهامان، هزاران خودروی زرهی و دهها هزار خودروی معمولی، و بیش از صدهزار اسلحه کوچک_ ادواتی که در مجموع ارزششان چیزی بیش ۵۰ میلیارد دلار است. جمهوریخواهان کنگره که به وضوح پیداست نمیدانند تصمیم برای ترک این موارد در سال ۲۰۱۴ گرفته شده بوده (در دوران صدارت اوباما) حالا خواستار انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه هستند.
بگذارید از چند تای محدودی تانک ام۱ آبرامز که به افغانستان فرستادیم شروع کنیم. بارگیری کامل همین تعداد محدود وسیله عظیمالجثه خود به تنهایی مستلزم تحمل ۷۰ تن بار بود. ابتدا نیروی دریایی باید برای رساندن آنها به افغانستان، کار ارسالشان را به محلی نزدیک (یعنی کویت) انجام میداد. و از آنجا هم نیروی هوایی باید آنها را به مقصد میرساند. در صورتی که تا حد امکان از تانکها بارگیری میشد، این امکان وجود داشت که یکی از آنها را با هواپیمای باری C-۱۷ نیروی هوایی هم منتقل کنیم؛ البته آن هم در صورتی که به هواپیما هم تا میشده فشار بیاوری. تصور اینکه C-۱۷ تاب انجام این کار را داشته باشد از یکسو و این واقعیت این اقدام را واقعاً انجام داده است، از سوی دیگر آدم را به شدت متأثر میکند. بحث دیگر هم هزینهبردار بودن این داستان است؛ این کار به هیچ وجه ارزان تمام نمیشده.
با توجه به هزینه عملیاتی C-۱۷ (چیزی در حدود ۵۰ هزار دلار در ساعت)، با محاسبه زمانی که برای پرواز از کویت به افغانستان و بازگشت دوباره به آن کشور مورد نیاز است؛ همچنین فرایند بازگشت زمینی در افغانستان، و زمانی که لازم است هواپیما را در موقعیت اولیهاش استقرار دهی، برآورد به عمل آمده نشان میدهد که ارسال یک M۱ به افغانستان چیزی در حدود ۱ میلیون دلار هزینه برمیدارد. هزینه بازگرداندن یکی از آنها نیز میزانی مشابه بوده. اما با توجه به این موضوع که ارتش، بهای این تانک را ۸ میلیون دلار تخمین زده، تخلیه M۱ ها منطقی به نظر میرسد.
در طول مدتی که M۱ را در افغانستان داشتیم، عمدتاً از آن به عنوان نشانی برای نقاط هدفگیری تکتیراندازها استفاده میکردیم. ما شاید ۵۰ تا از آدمبدها را با همین M۱ هایی که داشتیم به درک واصل کردیم.
حالا تصور کنید هزاران امرپ (MRAP: به معنای مقاوم و محافظتشده در برابر مین و کمین) را که به افغانستان اعزام شدند. اینها کامیونهای بزرگی هستند که انتهای ضخیمی به شکل V دارند و قادرند از مواد منفجره (دستگاههای انفجاری دستساز) جان در ببرند. وزن آنها تا ۳۰ تن هم میرسد و هزینه هر قطعهشان ۱ میلیون دلار است. در پایان جنگ، ارتش ۴۰ هزار دستگاه ازین هیولاها داشت؛ تعدادی حتی بیشتر از نیازی که در درازمدت به کارش میآمد. بسیاری از آنها را از منطقه خارج کرده و به نیروهای پلیس مستقر در شهرها انتقال داده بودند؛ دلیلش هم همانطور که میدانید افزایش بیقانونی در مراکز شهری بود. شاید داشتیم جنگ در افغانستان را واگذار میکردیم، اما همچنان این فرصت را داشتیم که از نبرد رخداده در شیکاگو پیروز بیرون بیاییم. هزاران امرپ خیلی راحت پارهپاره شده و قطعاتشان به فروش رسید. اما با هزاران دستگاهی که هنوز در افغانستان وجود دارند چه باید کرد؟
مهم نیست این بقایا چقدر هزینه برمیدارند. اگر مقدارشان بیش از نیاز باشد، هیچ ارزشی ورای قطعات قراضهشان ندارند. اگر منطقی باشید، نیممیلیون دلار برای خروج آنها از افغانستان خرج نمیکنید. حداقل حسنش هم این است که کار خجالتآوری انجام ندادهاید. و هیچکس دیگر هم متعاقبش زیر بار این هزینه نمیرود. ایالاتمتحده پیشنهاد کرد که این دستگاهها را به هر کس که حاضر شود هزینه خروج آنها از افغانستان را متحمل شود، به طور رایگان واگذار میکند. اما کسی زیر بارش نرفت.
با توجه به شرایط سخت افغانستان، امرپها، هامویها و دیگر وسایل نقلیه و تجهیزات در آن کشور در وضعیت بدی قرار داشتند. هزینه نگهداری تجهیزات نظامی بسیار زیاد است. مثلاً یک تانک M۱، به ازای هر یک ساعتی که ازش استفاده شود، به یک ساعت تعمیر و نگهداری نیاز دارد. و ارتش با تخمین اینکه آنها را جا خواهد گذاشت، هزینه تعمیر و نگهداری را پایین پیشبینی کرد. به عبارت دیگر تخلیه غیراقتصادی این تسلیحات خودش نوعی پیشگویی بوده.
ایالاتمتحده در نظر داشت که بسیاری ازین مواد را به ارتش افغانستان واگذار کند. اما بگذارید واقعبین باشیم. افغانها در حفظ داراییهایی خودشان نیز مشکل داشتند. بسیاری ابزارهای آنها در بازار سیاه فروش میرفت. ما هم بعد از گذشت بیست سالی که در آن کشور _مکانی که خدا هم به حال خود رهایش کرده_ بودیم، موفق نشدیم در آنجا دموکراسیای برقرار کنیم که قدرت دفاع از خود را داشته باشد. تنها کاری که ما بدون نقص از عهده انجامش در افغانستان برآمدیم این بود که فساد را در آنجا رواج بیشتری داده و بدبینی آنها را نسبت به هم افزایش دهیم.
ایالاتمتحده راهکار فروش ضایعات این دستگاهها را اتخاذ کرد. یک سال پیش از آنکه به طور کامل نیروها را از افغانستان خارج کنیم، به ازای هر ۱۰۰ دلار هزینه، یک سنت قطعه قراضه تولید کردیم. در این فرایند، چنان سیلی از قطعات قراضه گرد آمد که به کاهش شدید بهای این قطعات انجامید؛ تا کار به جایی رسید که برشدادن همین مواد، از ارزش خود قطعه قراضه بیشتر هزینه برمیداشت.
حالا که از افغانستان خارج شدهایم، گزینه دیگری پیش رویمان قرار گرفته. طالبان میتوانند به جای آنکه این تسلیحات را به صورت زمینی از مجرای پاکستان یا آسیای مرکزی عبور دهند، آنها را به ایران بفروشند. به هر حال ایران تنها به اندازه یک مرز با آنها فاصله دارد. امیدوارم ایرانیها هم در صورت دستیافتن به این تسلیحات اولین فکری که به ذهنشان برسد، تبدیل آنها به فلزات قراضه باشد. من که به شخصه دوست ندارم فکر کنم ایرانیها بخواهند دوباره ازین تجهیزات استفاده کرده و آنها را در اختیار شبکههای خود قرار دهند.
از سوی دیگر شاید ایده ترککردن این ادوات در افغانستان، ضربهای بوده که از سوی نئوکونها وارد شده. چهبسا آنها نقشه فریبکارانهای جهت بارگیری تجهیزات نظامی ایالاتمتحده برای ایرانیان و تروریستهای این کشور ترتیب داده باشند. کارکرد و نگهداری ازین تجهیزات بسیار هزینهبر است. شاید نئوکونها با جاگذاشتن مقدار زیادی از این ادوات قصد داشته باشند از آنها به همان ترتیبی که ما سالها استفاده کردهایم، بهره ببرند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟