این مقوله به دیروز و امروز بستگی ندارد و از گذشتههای دور این عادت ناپسند در کشور ما رایج بوده است و علاوه بر دشمنان خارجی که سعی در محو فرهنگ ایرانی داشتهاند عده بسیاری از حکمرانان این سرزمین در اندیشه نابودی تاریخ قبل از خود بودهاند. شایع است که در زمان ساسانیان سعی شده میراث حکومت اشکانیان را به نوعی نابود یا مصادره کند و کاری را که اسکندر با تخت جمشید کرد به نوعی دیگر ساسانیان با میراث اشکانیان انجام دادند. بیدلیل نیست که وقتی میخواهیم تاریخ کشورمان را مطالعه کنیم باید از نوشتههای تاریخنگاران کشورهای دیگر در مورد وضعیت کشورمان اطلاع حاصل کنیم و خود نتوانستیم تاریخ عظیم خود را به درستی به نسلهای بعدی انتقال دهیم. یعنی نوشتههای یونانیان و رومیان به عنوان دشمنان آن زمان کشورمان را ملاک قضاوت در رابطه با تاریخ ایران باستان قرار میدهیم.
این نگاه تاریخستیزانه امروز نیز به نوعی دیگر ادامه یافته است. جرقه این حرکت در دوره رضاشاه و با همکاری برخی ملیگرایان وطنی آغاز شد که تمجید ویژه از ایران باستان و حکومتهای پیش از اسلام پرداخته شد و دوره پس از ورود اسلام به کشور را نادیده گرفتند . این باستانگرایی در حقیقت مقدمه حذف نیمی از تاریخ مدون کشورمان بود که اتفاقا دانشمندان ، شاعران و مشاهیر بزرگی را چون ابنسینا ، ابوریحان ، خوارزمی ، مولوی ، حافظ ، فردوسی ، خیام و بسیاری دیگر را در خود پرورش داده بود.
از سوی دیگر با پیروزی انقلاب اسلامی ، دوره پیش از ورود اسلام به حاشیه رفت و دوره پس از اسلام برجستهتر شد هرچند که در مجموع نگاه چندان مثبتی بدان نمیشد اما به دلیل اینکه بسیاری از خیزشهای مردمی در کشور با نگاه مذهبی بوده بیشتر مورد توجه قرار گرفت. مثلا قیام سربداران یا حکومتهای ایرانی که در برابر خلفای عباسی به پا خاستند مورد توجه قرار گرفتند اما به دلیل اینکه انقلاب اسلامی به نوعی پایان 2500 سال حکمرانی پادشاهان بر کشور بود و تمجید از سلسلههای گذشته به نوعی تمجید از آنان بود تاریخ کشور به نوعی دچار فراموشی شد و اگر هم صحبت از تاریخ بود بیشتر تاریخ شاهنامه مدنظر قرار میگرفت که تمجید از رستم و پهلونان ایران بود تا شاهان. این موضوع سبب شده تا به نوعی یک از خودبیگانگی در بین نسل جوان کشور شکل بگیرد. در جامعهای که تلویزیون و صداو سیمای آن در اختیار تاریخ کشور کره است و ماهواره و شبکههای آن نیز به سلاطین عثمانی و ترک تعلق دارد و هالیوود نیز با ساخت فیلمی مانند 300 تکلیف خود را با ما روشن کرده است پس چگونه جوانان کشور از تاریخ و تمدن خود خبر بگیرند. آیا به جز خواندن اجباری کتاب تاریخ در مدرسه میتوانند شیفته تاریخ پر عظمت خود شوند. تاریخی که بسیاری از کشورهای همسایه و دنیا آرزوی داشتن تنها 100 سال آن را دارند و اگر به همین میزان داشتند از آن چه افسانهها که نمیساختند.
اینکه چرا هیچ فیلم و یا سریالی در کشور در رابطه با تاریخ ما ساخته نمیشود جای تعجب دارد. آیا همه تاریخ ایران دوران سلاطین قاجار است یا این کشور پادشاهی چون نادر را هم به خود دیده است؟ آیا میدانیم دوران با شکوه صفویه که معماری درخشان آن سالانه هزاران گردشگر را به کشور سرازیر میکند با چه مشقتی توسط شاه اسماعیل تشکیل شد و با چه تلاشی توسط شاه عباس به اوج خود رسید. در این میان به دلیل اینکه برای نخستین بار توسط این سلسله مذهب تشیع را در ایران مذهب رسمی اعلام کرد مورد هجمه بسیاری از شبکههای ماهوارهای فرقهگرایان است. آیا فیلمی از رشادتهای شاه اسماعیل یا سربازان او را در جنگ چالدران یا فیلمی از پیروزیهای شاه عباس و سرداران او را در برابر تولید انبوه سریالهای ترکیهای ساختیم. آیا جوانان کشور ما در مناطق شمالغربی کشور میدانند که شاه اسماعیل زاده اردبیل چرا با حکومت عثمانی به نبرد پرداخت؟ آیا جوانان تبریز از کشتارهای عثمانیها در تبریز و سایر مناطق آذربایجان خبر دارند و یا تنها نگاهشان تاریخی است که توسط شبکههای ترک زبان برای آنان پخش میشود؟ این تازه غیر از مصادره قهرمان ملی کشورمان «بابک» توسط پانترکها است که یک سردار ایرانی نماد ایرانستیزی شود. واقعا از این موضوع خندهدارتر و بهتر بگوییم گریهدارتر وجود دارد؟
در این میانه اما عدهای آگاهانه یا ناآگاهانه در حال ساختن یک دوگانه هستند. دوگانه ملیت یا مذهب. همانکاری که در دوره رضاشاه که پیشتر اشاره شد با بالابردن ملیت و زدن مذهب شکل گرفت به نوعی دیگر در جریان است یعنی زدن ملیت و هویت ایرانی. سخنانی که امروز سلسله هخامنشی را پلید میداند و سلسله ساسانیان را تقدیمکننده کشور به مغولها میداند!! در واقع روی دیگر سکهای است که تمام مشکلات کشور را از حمله اعراب به ایران میداند و به مدح دوران باستان میپردازد. یعنی ما میخواهیم نسل جوان مذهبی را تربیت میکنیم که با ملیت خود دشمن باشد و به کوروش و داریوش و اردشیر و انوشیروان ناسزا بگوید و 2500 سال تاریخ تاسیس حکومت در ایران را سرتاسر بدبختی بداند و سردارانی چون آریوبرزن ، سورنا ، رستم فرخزاد یا جلالالدین محمد خوارزمشاه و هزاران ایرانی دیگر که به عشق این آب و خاک به شهادت رسیدند را چون برای دفاع از سلسله شاهان هخامنشی یا اشکانی و یا غیره بوده به هیچ آورد؟ آیا اگر حس وطنپرستی این جوانان نبود ما کشوری به نام ایران داشتیم که امروز افرادی در آن برای دنیا خط و نشان بکشند؟ آیا هیچ فرد ایتالیایی سراغ دارید که بگوید رومیان پلید باعث شدند کشور به دست قبایل وحشی و بیابانگرد بیفتد و نابود شود؟ پس چرا ما باید به بهانه دفاع از اسلام ، ملیت و هویت و میهنپرستی خود را زیر سوال ببریم در حالیکه هر دوی دین و ملیت بالهای پرواز کشور هستند.
آیا اشخاصی که به بهانه دین در حال از بین بردن ملیت هستند حدیث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمانِ» به معنای اینکه علاقه به وطن، از نشانههای ایمان است را نشنیدهاند؟ یعنی اسلام وطنپرستی را از نشانههای ایمان میداند و به نوعی از مخالفان دوگانهسازی ملیت و مذهب است. تمام جوانانی که در راه ایران از زمان هخامنشیان تا جنگ تحمیلی در برابر تجاوز بیگانگان ایستادند انسانهای با ایمانی بودند که با قطرات خون خود نهال کشور ایران را آب دادند تا امروز این درخت بماند. با تبر تحجر ریشههای این درخت را قطع نکنیم.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟