زمانی نه چندان دور، در اینستاگرام صفحه ای با عنوان بچه پولدارهای تهران باز شد. همانهایی که از ساعت و سوییچ و موبایلشان عکس می گذاشتند تا دیگران میزان پولداری و ثروتمند بودنشان را بفهمند! همان ها که سر و وضعشان غرق در «بِرَند» بود انگار از فروشنده یک بوتیک خواسته باشند: «مرا درست کنید، پولش مهم نیست!» نمونه شان را نیز در اطراف خود و حتی میان سلبریتی ها بسیار دیده ایم. همان ها که تلاش عجیبی دارند که برای خود، هویتی دانشگاهی و منزلت علمی بتراشند یا خود را مشغول در سفارت در کار موزیک یا سینما و فَشِن و دارنده دوستان صمیمى در نهادهاى امنیتى معرفى کنند! همان ها که چون خودشان نیز جایگاه جدیدشان را باور ندارند، مدام از خود و داشتههایشان عکس و فیلم میگیرند. همان ها برای جلب توجه یا رد گمکنی درباره ثروت و جایگاه نامشروعشان ، از تکنیک «خیریه»، «کارآفرینی»، «نذری» و مانند آنها زیاد استفاده میکنند!همان ها که سگ ها و گربه هایشان شناسنامه، پاسپورت، کمدلباس های میلیونی و فشن شو دارند و برای نمایش همه این ها، صفحات مجازی جدا برای عرض اندام این حیوانات موجود است! سال های پایانی دولت دهم و در روزگار تحریم بود که رتبه اول واردات خودروی پورشه در خاورمیانه نصیب ایران شد و صفحه بچه پولدارهای تهران نیز یکی از مقصدهای نمایش تصاویر آن به مردم زخم خورده از گرانی و تورم و فقر و فشار اقتصادی شد. آن روزها پدیده نوکیسگی تنها یک هشدار بود اما حالا یک طبقه از جامعه است که روز به روز نیز بر تعداد و تفکرشان افزوده می شود؛ پدیده که با چاشنی فخرگرایانه اش بذر کینه و نفرت تولید کرده و فاصله طبقاتی را از نقطه تبدیل به دره کرده است!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟