جلال در «سنگی بر گوری» که اعترافِ سهمگینی است علیهِ خود، بخشی از تاریخ شخصیاش؛ همان نقصان طبیعیِ عقیمبودنش را با تاریخ پیوند زد تا ادراک تازهای از سنت حاکم بر جامعه به دست دهد. روایتی از عقیم بودگی در قالب اعتراف یا واگویی در وضعیت سرگیجه و تهوع. روایتی که آل احمد را از سفید به خاکستری متمایل کرد. تا پیش از سنگی بر گوری که جلال در سال ۴۰ آن را نوشت، زندگی فرازهای گسترده را به او نشان داد. انتشار ده کتاب داستان که زن زیادی، سرگذشت کندوها، مدیر مدرسه و نون و قلم از میان آن ها شاخص شدند، انتشار بیش از ده مقاله که از میان آن ها غرب زدگی، از آل احمد در جامعه امروز ایران نیز روشنفکری ساخت که بشود به نفع جریانی آن را تعریف و خیابانی را به نامش زد و ده ها ترجمه و هشت سفرنامه که از سفر حج تا سفر به اسرائیل را در خود جاداده. تضادی که نشان می دهد آل احمد میخواسته به شکلی در جریان روشنفکری زمانهاش آدمِ مؤثری باشد. جلال آل احمد ادامهدهندهٔ راهی بود که محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغاز کرده بودند. ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران و معرفی چهره های جوان و مستعد به ادبیات ایران از جمله احمد شاملو و نصرت رحمانی از دیگر خدمات جلال به ادبیات معاصر است. درحقیقت نیمههای دهه۱۳۴۰ جلال نقش «پدرخوانده» ادبیات ایران را ایفا میکرد.
این خبر تکمیل میشود
هشدار جدی پزشکان و متخصصان عفونی
بررسی دو گروه فیکنیوز
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک