گلسرخی در زمان دستگیری چهره چندان شناخته شده ای نداشت جز اینکه دبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود، شعر می گفت و نقد می نوشت. متولد گیلان بود. پدربزرگ مادری اش، از یاران میرزاکوچکخان جنگلی بود و همین موضوع، برای نخستین بار او را با مفهوم مبارزه آشنا کرد. اما خسرو ترجیح داد در فضای پر تنش دهههای ۴۰ و ۵۰ ، راه اجداد مادریاش را طی نکند و در مسیری بیفتد که دست بر قضا، نقطه مقابل مشی میرزاکوچکخان بود؛ خسرو به مارکسیسم گروید. اما پس از دادگاهی شدن و پخش آن از تلویزیون ملی ایران به یکی از اسطوره های کاریزماتیک جریان چپ تبدیل شد؛ کسی که در برابر ظلم سر خم نکرد و برای جانش چانه نزد! واقعیت آن است که خسرو گلسرخی هم، در هیاهوی ایدئولوژیهای رنگارنگ آن عصر، دچار تردید بود. او خود را یک مارکسیست – لنینیست مینامید، اما در دادگاهش از مفاهیم دینی و شخصیتهای برجسته مذهبی مایه میگذاشت! رویکردی که به یک پارادوکس عجیب و غریب شبیه است. اما اتهام گروگان، به صدور حکم اعدام برای وی انجامید و گلسرخی در بهمن، یعنی همان ماهی که به دنیا آمده بود، تیرباران شد...
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟