این واقعیت که تحلیلگران غربی، جنگ اطلاعاتی را نمیبینند به این معنی نیست که جنگی رخ نمیدهد... همانطور که به معنای پیروزی غرب هم نیست.
کارل میلر
بیش از یکماه از حمله روسیه به اوکراین میگذرد. همین امر نشان میدهد که دستگاه تبلیغاتی ولادیمیر پوتین دیگر رونق سابق را ندارد... که البته موضوع عجیبی نیست. حالا کتاب بازی روسیه منسوخ شده است و مسکو از مهارت عجیب ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، به عنوان یک اپراتور رسانهای، و نیز از خشونتهای جنگندههای دیجیتالی کیف مبهوت مانده است.
همانطور که سینان آرال محقق، در واشنگتنپست نوشت: «اوکراین و پارتیزانهایش در حال گشتن به دور پوتین هستند و مبلغان او نیز در حال نبرد با قلبها و اذهان، چه در اوکراین و چه در خارج کشورند.» حتی بازگشت روسیه به سبک کنترل اطلاعاتی دوران شوروی به نظر چیزی فراتر از یک عقبنشینی پستمدرن و جنگطلبانهی پروپاگاندایی دیجیتال (کاری که در آن بسیار هم استاد است) نمیرسد. فیدهای شخصی من در رسانههای اجتماعی نیز گواهی بر ایناند که هر یک از این مشاهدات به صورت جداگانه کاملاً صحت دارند. من مطلقاً کسی را نمیشناسم که از «تهاجم» برداشتی جز خشم داشته باشد.
با این وجود هنوز زود است بگوییم اطلاعات پیروز شدهاند. در هر حال این اجماع ظاهری و معلوم (دال بر اینکه اوکراین در جنگ آنلاین پیروز شده است)، شاید در عرصهای که نبرد واقعی در جریان است واقعیت نداشته و یا ابهامآمیز به نظر برسد.
در دوم مارس موضوعی دنیای آنلاینِ طرفدار اوکراینی من را به هم ریخت... زمانی که در توئیتر دو هشتگ پرطرفدار را دیدم: «#من متحد پوتین هستم.» و «#من متحد روسیه هستم.» طولی نکشید که محققان حوزهی اطلاعات نادرست، شروع به پایش الگوهای مشکوک مرتبط با هشتگها کردند؛ استدلالشان هم این بود که در این زمینه هم رباتها و هم عواملی مشترک دستاندرکارند. محققان پس از بررسی عمیق در تصویر نمایهی یکی از حسابهای کاربریِ منتشرکننده این هشتگها، به یک گروه فیسبوکی لهستانی رسیدند که به کلاهبرداریهای دوستیابی اختصاص داشت. نشانههای اولیه گویای آن هستند که لااقل تا حدی در ترندکردن این هشتگها «تلاشی تعمدی» در جریان است.
هشتگهای طرفدار تهاجم به اندازهای بودند که من و همکارانم را متوجه این موضوع کنند. تا نهم مارس، کمتر از ۱۰ هزار اکانت توئیتر لااقل ۵ بار یکی از این هشتگها را به اشتراک گذاشته بود. بنابراین تصمیم گرفتیم تحقیقات خود را در مورد این حسابهای کاربری به انجام برسانیم. چه کسی پشت این اکانتها بود؟ و آنها چه کاری داشتند انجام میدادند؟
روشی که ما معمولاً در توئیتر از آن استفاده میکنیم قرار دادن حسابها بر روی نقشه، براساس افرادی است که آنها را فالو، ریتوئیت و یا لایک میکنند... به اصطلاح نمودارهای تعامل. این روش به محققان اجازه میدهد تا تعیین کنند که یک مجموعه از اکانتها تا چه میزان ممکن است واقعی باشند و یا اینکه آیا این حسابها عملکرد هماهنگ و یکدستی با یکدیگر دارند یا خیر. اما حالا نسل جدیدی از مدلهای قدرتمند روی کار آمده که به ما اجازه میدهند پا فراتر گذاشته و نحوه کاربرد این حسابها از زبان را در معنایی کلیتر و گستردهتر تجزیهوتحلیل کنیم... عبارات، هشتگها و خیلی چیزهای دیگر. این مدلها فرصتهای جدیدی را برای درک نحوه تعامل حسابها در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی در اختیارمان قرار میدهند.
ما ۲۰۰ توئیت آخر هر یک از ۱۰ هزار حساب کاربری را به این مدلهای جدید وارد کردیم... تا بدین ترتیب یک اثرانگشت زبانی برای کابران ایحاد کرده و بعد اکانتها را روی یک نمودار رسم کردیم. شاید این کار به نظرتان پیچیده برسد؛ که واقعاً همینطور هم هست (در صورت تمایل میتوانید کاغذ ۳۸ صفحهای ما را مطالعه کنید). اما در واقع کاری که این فرآیند انجام میدهد این است که حسابهای توئیتری را که مایل به استفاده از زبانی مشترک هستند (اشتراک و مشابهت زبانی دارند) روی نقشه کنار هم قرار میدهد. در اینجا «قدرت» در تبدیل شباهت زبانی به چیزی است که نهفقط قابل اندازهگیری، بلکه قابل مشاهده نیز هست. و «زبان» همان محتوای اصلی توئیتر است (توئیتر چیزی جز زبان نیست).
بدین ترتیب فهرستی از حسابهای انتخابیِ تصادفی را از سراسر نقشه جدیدمان گرد هم آوردیم و به جستجو پرداختیم که مشخص کنیم عامل تمایز دستههای مختلف از یکدیگر چیست. آنچه بلافاصله شگفتزدهمان کرد این بود که به نظر میرسید هر خوشه ارتباط تنگاتنگی با جغرافیا، هویتهای ملی و زبانهای مورد استفاده کاربرانِ اکانتها دارد.
انبوه تراکم (گره) در حسابهای کاربریای وجود داشت که به عنوان «هندی» شناخته میشدند. حسابهایی که عمدتاً جریانی از پیامها را به زبانهای انگلیسی و هندی بازنشر کرده و از نخستوزیر نارندرا مودی، و حزب ملیگرای هندو بهاراتیا جاناتای او حمایت میکردند. گروهی دیگر نیز از اردو، سندی و فارسی استفاده میکردند... که این گروه عمدتاً ایرانی یا پاکستانی بودند. یک نقطه تمرکز دیگر نیز وجود داشت و آن نقطه ظاهراً متعلق بود به افریقای جنوبی... شامل کاربران غنا، و نیجریه و کنیا که در مورد سلامت عمومی، کمبود غذا در نیجریه و رئیسجمهور سابق افریقای جنوبی یعنی جاکوب زوما صحبت میکردند. یک خوشه نهایی هم وجود داشت که در آن نه زبان معلوم بوده و نه جغرافیا. حسابها (اکانتها)ی موجود در این گروهبندی کمترین توئیت را ارسال میکردند و کمترین فالوور را هم داشتند. بسیاری از افراد این گروه در روز تهاجم روسیه یا در دوم مارس، روز سازمان ملل متحد، رأی به محکومیت این تهاجم داده بودند.
اگرچه هر یک از خوشهها از نظر زبانی با سایرین متفاوت بود، اما الگوهای مشترکی میانشان وجود داشت. نظیر آنکه همگی شاهد افزایش شدید پیامها در روز تهاجم بودند و نیز افزایش بسیار شدیدتر در روزهای دوم و سوم مارس. و همهی آنها به جز یکی (خوشه افریقای جنوبی) کاری مشابه انجام میدادند: تشدیدسازی وضعیت، آن هم به صورت آشفته. ۷۰ تا ۸۰ درصد از فعالیتهای کاربران، بازنشر (ریتوئیت) دیگران بود و در روز رأیگیری سازمان ملل نیز بسیاری از آنها ردیفی از الگوهای رفتاری طرفدار تهاجم را ترویج و ترند میکردند.
میمها یا الگوهای رفتاریای نیز بودند که تصاویر واضح استعماری و ضدغربی را با نقوشِ «پوتین، مرد قدرتمند» و همبستگی میان اعضای BRICS: یعنی برزیل و روسیه و هند و چین و افریقای جنوبی تلفیق میکردند. برخی از آنها دوستی عمیق روسیه با هند یا نقش آشکاری که پوتین در جنبشهای آزادیبخش افریقا داشته را تحسین میکردند... اما واقعیت وجودیِ بسیاری از آنها در مورد غرب بود و ریاکاری ظاهری و تجاوز ادعاییِ گسترش ناتو.
این تحقیق، پرتو کوچک و البته ناقصی را بر روی آنچه ممکن است وقوع یابد، میاندازد. ما روی توئیتر تمرکز کردیم و عملیات نفوذی میتواند از تعدادی کانال موازی هم استفاده کند. اینها برداشتهای ما به عنوان گروهی محقق است. دیگرانی که به دادههای مشابه نگاه میکنند، احتمال دارد برداشتهای متفاوتی از آنها داشته باشند. من به شخصه میتوانم به بیشمار الگوهای مشکوک اشاره کنم... اما شمار موارد قطعی در دنیا بسیار اندک است. سوای اینکه هیچ قسمت این تحلیل چنین اجازهای را به من نمیدهد که فعالیتهای غیرمعمول رسانههای اجتماعی را مستقیماً با دولت روسیه مرتبط بدانم.
با این حال دادههای اولیه گویای مشکوکبودن فعالیت است. این حسابها برای رأیگیری در مورد تهاجم فعال شدند و به گمان من بسیاریشان در ازای دریافت هزینه، محتوای اکانت خود را به طور انبوه تغییر میدادند. اما در مورد شخصیتهای حقیقی (که دقیقاً نمیتوانم بگویم چند نفر هستند) باید گفت که ایشان نیز به ترند این هشتگ کمک میکنند. تعامل میان فعالیت ارگانیک و غیراصیل مهمترین و ظریفترین نکته این تحقیق است... همچنین که مهمترین نتیجه را نیز در اختیارمان قرار میدهد.
از آنجا که این یک کمپین هماهنگ بود، ما در رسانههای اجتماعی تلاش اندکی را از سوی کاربران غربی برای مخاطب قراردادن یا جعل هویت مشاهده کردیم. از آنجا که اشخاص حقیقی از هشتگ استفاده میکردند متوجه شدیم که شمار اندکی از این جمع (هشتگگذار)، غربی هستند.
در آنسوی مرزهای غربی، جنگ اطلاعاتی بسیار متفاوتی در جریان است. نگ وی کای، روزنامهنگار استِرِیتستایمز سنگاپور به من گفت: «ما اکانتهای مشکوک تیکتاک را دیدهایم... اکانتهایی که ایدئولوژی روسی را بلغور میکنند و با زبانهای آسیای جنوبشرقی مثل مالایی یا اندونزیایی، به تجاوز روسیه به اوکراین ارزش میدهند. بخش نظرات در حسابهای خبری، مملو است از دیدگاههایی که طرفدار روسیهاند. غالب محتوایی که به زبانهای غیرانگلیسی تولید میشوند نیز در مورد تصمیم سنگاپور (مبنی بر تحریم روسیه) از لحنی تمسخرآمیز و یا هشداردهنده استفاده کردهاند... انگار که میخواهند بگویند: مثل آنها نباشید. این تحریمها عقوبت دارند.» همانطور که توشار دهرا، روزنامهنگار هندی نیز خاطرنشان میکند: در هند میزان همدردی با روسیه میتواند چشمگیر باشد. دهرا به من گفت: «اتحاد خوب و حمایتی دلگرمکننده با/از روسیه و اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد... آنها در دهههای گذشته حمایتهای نظامی و دیپلماتیک خوبی از هندوستان داشتهاند.»
موفقیت بزرگی که زلنسکی از این جدال اطلاعاتی غیرقابل انکار به دست آورد این بود که «هدف» درگیری را نه فقط اوکراین، بلکه کل غرب جا زد. همین امر هم به او مجال داد جمعی از طرفداران خود را از سراسر اروپا و امریکای شمالی گرد هم آورد... چه از میان سیاستمداران و چه از میان رأیدهندگان معمولی. اما این عامل، به همان اندازه که ما در غرب به عنوان عامل موفقیت زلنسکی فرض کردهایم، به همان میزان هم میتواند عامل بیاهمیتی باشد.
دلیلش هم این است که کمپینهای اطلاعات غیرموثق زمانی بسیار مؤثرتر هستند که یک حقیقت قدرتمند را در هسته خود داشته باشند و از آن حقیقت برای هدایت بحث استفاده کنند. واقعیتِ صریح این است که در بسیاری از نقاط جهان، ضدیت با غرب «عمیق»، و همدردی با روسیه «واقعی» است.
اشتباهی که ما اغلب در غرب مرتکب میشویم این است که فضاهای اطلاعاتیمان (نظیر توئیتر و فیسبوک انگلیسی، فرانسوی و آلمانی) را بسیار جهانیتر از آنچیزی که در واقعیت هست، فرض میکنیم. برجا ماندگان تا یک روز پیش از رأیگیری برگزیت بریتانیا، و دموکراتها تا یک روز قبل از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶، فکرش را هم نمیکردند که مخالفی وجود داشته باشد.
حالا ما با خطر ارتکاب اشتباهی مشابه در مورد حمله روسیه به اوکراین روبرو هستیم. این واقعیت که ما جنگ اطلاعاتی را نمیبینیم به این معنا نیست که این جنگ وجود ندارد... همانطور که به معنای پیروزشدن ما در این جنگ نیست. بلکه تنها میتواند این معنا را برساند که میدانی که ما توش بازی میکنیم دقیقاً آن میدانی نیست که جنگ دارد در آن اتفاق میافتد.
#روزنامه اینترنتی فراز #سایت فراز
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟