با دستگیری یک خواهر و برادر راز قتل مردی که با طناب خفه و از یک خوروی تیبا به خیابان پرتاب شده بود، فاش شد.
به گزارش فراز، بامداد ۳۱ تیرماه سال جاری پس از تماس یک رانندهی عبوری با پلیس پرده از راز یک جنایت برداشته شد. رانندهی خودرو عبوری به پلیس گفت: «با ماشینم در حال حرکت در خیابان بودم که ناگهان متوجه شدن مرد جوانی خود را از یک ماشین تیبا بیرون انداخت. جوان پرت شده از ماشین تیبا وضعیت خیلی عجیبی داشت چون پاهایش بسته بود و طنابی هم دور گردنش انداخته بودند».
رانندهی عبوری در ادامه به پلیس گفت: «رانندهی خودروی تیبا وقتی متوجه افتادن جوان شد دنده عقب حرکت کرد که در این هنگام در ماشینش با درخت کنار خیابان بود برخورد کرد. راننده با عجله از ماشینش پیاده شد تا مرد جوان را به داخل خودرو برگرداند، اما موفق نشد و چون چند عابر در خیابان به آنها مشکوک شدند، سوار ماشینش شد و با عجله فرار کرد».
پس از این تماس، مأموران پلیس کلانتری ۱۶۰خزانه و اورژانس راهی محل شدند، اما زمانی که رسیدند مشخص شد که مرد جوان بر اثر خفگی جان خود را از دست داده بود. مرگ مرموز این مرد جوان به بازپرس «محمدرضا صاحب جمعی» اعلام شد و دقایقی بعد نیز تیم جنایی راهی محل شدند. با تحقیقات کارآگاهان پلیس مشخص شد جوان مقتول مردی حدوداً ۳۰ ساله بود که هیچ مدرک شناسایی به همراه نداشت.
با دستور بازپرس جنایی جسد جوان به قتل رسیده برای تشخیص هویت و تحقیقات تکمیلی به پزشکی قانونی انتقال داده شد. با بررسی دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه توسط کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت سرنخی به دست نیامد چرا که به دلیل تاریکی هوا، دوربینها بهخوبی شماره پلاک خودرو را نگرفته بودند و تنها چند عدد از پلاک بهدست آمد. پس از آن کارآگاهان جنایی با کنار هم قرار دادن اعداد مختلف عاقبت موفق شدند شماره پلاک خودروی تیبا را شناسایی و صاحب آنرا بازداشت کنند.
مردی به نام اکبر که صاحب خودروی تیبا بود درابتدا ماجرا را کاملا انکار کرد و در بازجویی به پلیس گفت: «ما ساکن استان قزوین هستیم و قبل از عید خواهرم ناپدید شد. به پلیس هم اطلاع دادم اما خبری از او به دست نیامد تا اینکه چند روز قبل مرد جوانی با من تماس گرفت و مدعی شد خواهرم نزد او است. بعد هم گفت خواهرم را به ترمینال جنوب تهران میبرد و از من خواست آنجا بروم و خواهرم را تحویل بگیرم».
صاحب خودرو تیبا در ادامه صحبتهای خود به پلیس آگاهی گفت: «بعد از این تماس راهی ترمینال جنوب شدم اما از خواهرم خبری نبود. ناگهان متوجه درگیری داخل ترمینال شده و وقتی به طرف جمعیت رفتم مرد جوانی را دیدم که توسط مردم دستگیر شده و خواهرم نیز در چند قدمی او بود. خواهرم گفت مرد جوان قصد سرقت طلاهای او را داشته که با کمک مردم، بازداشت شد. بعد با کلانتری تماس گرفتیم و او را به کلانتری بردیم و خواهرم ماجرای سرقت النگوهایش را تعریف کرد. اما از آنجایی که سرقتی صورت نگرفته بود و خواهرم رضایت داد او آزاد شد. من و خواهرم نیز به خانه یکی از اقوام در ورامین رفتیم».
به دستور بازپرس جنایی خواهر اکبر نیز تحت بازجویی قرار گرفت، او نیز درخصوص ماجرای ناپدید شدن خود گفت: «قبل از عید در فضای مجازی با مردی به نام «محمود» آشنا شدم، بعد از چند وقت قرار شد از نزدیک همدیگر را ببینیم اما او مرا به یک تعمیرگاه برد و مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد به مدت سه ماه مرا در خانهاش زندانی کرد. او مرتب مرا کتک میزد و زمانیکه از خانه بیرون میرفت در را قفل میکرد. بعد از سه ماه هم خودش با برادرم تماس گرفت و خواست مرا برگرداند. وقتی مرا به ترمینال جنوب برد میخواست طلاهایم را از دستم دربیاورد که شروع به داد و فریاد کردم و مردم دستگیرش کردند».
در ادامه تحقیقات پلیس آگاهی پایتخت، در حالی که این خواهر و برادر خود را از سرنوشت محمود بیخبر نشان میدادند، کارآگاهان در بازرسی از خودروی تیبای اکبر متوجه آسیب شدیدی که به در خودرو او وارد شده بود شدند. با کنار هم قرار دادن شواهد و مدارک کشف شده، احتمال وقوع قتل از سوی اکبر قوت گرفت و بار دیگر اکبر تحت بازجوییهای پلیس آگاهی قرار گرفت. اکبر پس از مواجه شدن با شواهد و مدارک انکارناپذیر اینبار دیگر قادر به انکار واقعیت نبود و لب به اعتراف گشود: «وقتی از کلانتری بیرون آمدیم به زور محمود را سوار ماشینم کردم و دست و پایش را بستم. قصدم کشتن نبود میخواستم تنبیهش کنم. اما ناگهان محمود موفق شد دستهایش را باز کند و در خودرو را باز کرد که فرار کند من طنابی دور گردنش انداختم تا او را به داخل بکشم. اما وقتی خودش را بیرون انداخت به ناچار طناب را رها کردم بعد دنده عقب رفتم تا او را دوباره سوار کنم که مردم متوجه شدند و فرار کردم».
بهدنبال اعتراف مرد جوان، به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، خواهر و برادر در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟