لیز تراس رکورد مستعجلترین دولت تاریخ بریتانیا را به نام خود زد و تنها ۴۵ روز پس از آغاز کارش به عنوان نخستوزیر از این سمت کنارهگیری کرد. تعبیر خیلیها خصوصا در داخل ایران از این اتفاق بروز یک «بحران سیاسی» در انگلستان است. بحرانی که میگویند این کشور را زمینگیر خواهد کرد. اما این داوری درباره اتفاق رخ داده در لندن چقدر میتواند منطقی و صحیح باشد؟
واقعیت این است که از سال ۱۹۹۷ تا کنون تنها این گوردون براون بود که بعد از یک شکست انتخاباتی در ماه مه سال ۲۰۱۰ از پست نخست وزیری کنار رفت و در تمام این ۲۵ سال باقی نخست وزیران انگلستان یعنی تونی بلر، دوید کامرون، ترزا می، بوریس جانسون و حالا لیز تراس با قبول استعفاء ساختمان نخستوزیری را ترک کردهاند. این استعفاها حتما زحمتهای مقطعی برای نظام سیاسی انگلستان و احزاب آنها در پی داشته و دارند اما ماجرا این است که هیچگاه منتهی به «بحران» نشدهاند.
به عبارتی در تمام این مقاطع فارغ از اینکه دولت مستقر چه مدت زمانی بر سر کار بوده، بعد از استعفاء نخست وزیر و یک دوره تلاش سیاسی و رقابت در سطوح داخلی احزاب و همینطور در سطح عمومی و با انتخابات ملی، نخستوزیر بعدی انتخاب شده و کار خود را آغاز کرده.
به طور خلاصه تحلیلگران و ناظران عواملی چون فقدان تجربه کافی، توانایی فرد، همراه نبودن همه حزب و نداشتن فهم جامع و کامل از عرصه سیاسی داخلی و بینالملل و همزمان دست زدن به اقدامات تحریکآمیز اقتصادی را از جمله عوامل اصلی استعفای لیز تراس دانستهاند.
این نوشته قصد دفاع همه جانبه از آنچه که در نظام قدرت و سیاست در انگلستان میگذرد را ندارد اما نمیتوان چشم بر ویژگی مهمی که باعث شده تا مقامات اجرایی دولت حتی تا سطح نخستوزیر بلافاصله بعد از مشخص شدن ناکارآمدی خود مجبور به ترک سمتهایشان میشوند، بست.
این البته در خیلی از نظامهای حقوقی-سیاسی پیشرفته جهان چیز عجیبی نیست، در واقع نبودن این ویژگی در سیستم مدیریت و حکمرانی ایران آن را برای ما قدری عجیب و شگفت انگیز میکند.
اینکه در کشوری با مختصات سیاسی و اقتصادی انگلیس استعفاء نخست وزیر، انتخابات زودهنگام و حتی ۴۵ روزه شدن دولت بدون آنکه بحرانی عمومی پیامد آن باشد، برای ما چندان آشنا نیست. در ایران خودمان حتی نمیشود تصورش را کرد که یک مدیر میانی بعد از این مدت کوتاه به دلیل آشکار شدن ضعف و عدم کارآیی مناسب از سمتش کنار برود.
خیلیها این تفاوت را ممکن است به تفاوت فرهنگ دو کشور ارتباط دهند. مثلا بگویند در انگلستان فرهنگ خاص سیاسی حاکم است که قدرت از جذابیت و چسبندگی ایران برخوردار نیست و یا اینکه سیاستمداران آن بیشتر از سیاستمداران ایرانی پذیرای اشکالات خود و نظر افکار عمومی نسبت به عملکردشان هستند.
در حقیقت اما ماجرا اینگونه نیست. بسیاری از نخستوزیران انگلستان وقتی در حال ترک قدرت بودند با بغض و ناراحتی استعفاء خود را اعلام کردند. نه آنها و نه هیچ سیاستمدار و حاکم دیگری به خودی خود راضی به ترک قدرتی که این همه دوست داشتنی است، نیست.
واقعیت ماجرا آن است که تفاوت ما و انگلیسیها از این حیث نه در فرهنگ و خصوصیات اخلاقی و رفتاری، بلکه در نوع نهادمندی و ساختار حاکمیت و قوانین کشور است. در واقع این تفاوت است که تفاوت رفتار دو طرف را باعث میشود. تفاوت میان سیاستمداری که مجبور است قواعدی را در یک نظام سیاسی-حقوقی بپذیرد و سیاستمداری که نظام سیاسی-حقوقی برای آن امکان توجیه و ماندگاری در قدرت ایجاد کرده است.
این ویژگی است که باعث میشود در یک نظام سیاسی در صورت بروز ناکارآمدی و تصمیمات اشتباه سیاستمداران و مسئولان، آنها حتی علی رغم میل خود هم قادر به ماندن در قدرت و ادامه کار نباشند.
در واقع در لندن نخست وزیر انگلیس «مجبور به استعفاء» میشود نه اینکه با میل کامل خود دست به این کار بزند. این خصوصیتی مهم است که در یک نظام سیاسی-حقوقی اجازه ایجاد دومینوی اشتباه را نمیدهد و فرصت ترمیم سریع برای سیستم را فراهم میکند. خصوصیتی که حیثیت و مقبولیت سیستم را فدای یک فرد نمیکند، حتی اگر آن فرد نخست وزیری باشد که تنها ۴۵ روز از آغاز به کارش گذشته. کسی در این سیستم به محض عیان شدن اشتباهات و گذشتن ناکارآمدی از یک سطح مشخص با این بهانه که «باید به دولت یا مدیران وقت داد»، صحنه اجرائیات کشور را تبدیل به میدان آزمون و خطای سیاستمداران نمیکند.
معنای این ویژگی ساختار سیاسی انگلستان را وقتی بیشتر درک میکنیم که توجه داشته باشیم مقدمه استعفاء لیز تراس نه توسط رقبای او، بلکه توسط هم حزبیهای او در حزب محافظه کار فراهم شد. یعنی همانها که کمتر از ۲ ماه قبل او را به عنوان رئیس حزب اکثریت و در نتیجه نخست وزیر انگلستان بر بالای قدرت این کشور بر کشیدند.
اعضای این حزب می دانند که تامین منفعت ملی است که منفعت و قدرت سیاسی آنها را تضمین میکند و برای همین هم حتی با نخست وزیر برگکشیده خود نیز تعارف ندارند.
چقدر در ایران قابل تصور است که نه رئیس دولت بلکه یک مدیر میانی بعد از روشن شدن ابعاد ناکارآمدی و بروز اشتباه در تصمیماتش توسط هم جناحیهای خود در معرض کنار گذاشته شدن از جایگاهش قرار بگیرد؟ اندیشیدن به جواب این سوال بخش نه چندان کمی از تفاوتهای نظام تصمیم گیری و حکمرانی ما و انگلستان و دلایل تفاوت وضعیت ما را روشن میکند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟