در بیانیهای در دهم مارس، ایران و عربستانسعودی پس از هفتسالی که از قطع روابط دیپلماتیک میانشان میگذشت، برای احیای روابط به توافقی دست پیدا کردند. مذاکراتی که بر سر این توافق در حال درگیری بود، دو سالی میشد که با میانجیگری دولتهای عراق و عمان و این اواخر چین، فرازونشیبهایی را تجربه کرده بود.
اما در حالی که به نظر میرسد این آشتی یکجور تنشزدایی تاکتیکی و در خدمت منافع دوجانبه باشد، باید گفت که معاملهی بزرگی صورت نگرفته است. این معاملات استراتژیک در هیچیک از طرفین تغییر فاحشی ایجاد نمیکند و در فضای امنیتی منطقه نیز به همین ترتیب. در واقع به نظر میرسد که در ادامه نیز شاهد تداوم بسیاری از روندها در عوض ایجاد تغییراتی در روابط ایران و عربستان باشیم.
ولی با این وجود، اهمیتی را که این توافق در ایجاد اعتماد متقابل و هموارسازی راه برای گامهای بعدی به سوی یکپارچگی منطقهای دارد، نمیتوان دستکم گرفت. همانطور که ناظران نیز به تفصیل به بررسی آن پرداختهاند، تحول به سوی یک سیستم امنیتی صلحآمیز و ایجاد همکاری در خلیجفارس، فرایندی گامبهگام است که در آن آشتی عربستان و ایران یکی از مراحل اجتنابناپذیر محسوب میشود.
پرسشهای کلیدی حالا این است که چه تلاشهایی باید انجام شود تا فضای سیاسی مثبت کنونی پایداری داشته باشد؛ و چگونه میتوان از این توافق در برابر موانع پیشرو محافظت به عمل آورد. جهت پاسخدادن به این موارد باید درک بهتری از انگیزههای تهران و ریاض و محدودیتهایی که این توافق با آن مواجه است به دست آورد... همانطور که باید دیدگاه روشنتری نسبت به سرِخرهایی که ممکن است در این فرایند نقشآفرینی کنند کسب کرد.
در تهران و ریاض چه محاسباتی صورت میگیرد؟
ریاض و تهران انگیزههای منحصربهفرد خود و نیز اهداف متفاوتی را در دستیابی به این توافق دنبال کردهاند. عدم تطابقی که هم فرصت محسوب میشود و هم خطر. این معامله از یک سو آشتیِ شکننده و آسیبپذیری محسوب میشود؛ چرا که در صورت تحقق اهداف هر یک از طرفین، هر یک ازین دو به طور بالقوه میتوانند مسیر خود را تغییر دهند.
و از سوی دیگر فرصتی نیز این میان وجود دارد؛ زیرا ماهیت صرفاً مبتنی بر منافع این معامله، فضا را برای گسترش حوزههای موردعلاقه دوجانبه باز میکند.
استراتژی ریاض
از منظر استراتژیک عربستانسعودی، این توافق رقابت را به عرصه اقتصادی و دور از رقابتهای سیاسی و امنیتی سوق میدهد؛ چرا که وجود چنین عرصهای برای هر دو سو بسیار پرهزینه است. با این اوصاف دلایل مستقیم امضای این قرارداد توسط عربستانسعودی در شش نکته قابل تبیین است:
اول آنکه درک عربستانسعودی از تغییر اولویتهای ایالاتمتحده در دهه گذشته، محاسبات امنیتی پادشاهی را تغییر داده است. تمایل امریکا برای جداشدن از منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و انتقال منابع نظامی و دیپلماتیک ایالاتمتحده به بحث رقابتش با چین؛ توافق هستهای اوباما با ایران در سال ۲۰۱۵ و سیاست اعلامشده وی مبنی بر اینکه ایران و عربستان «نیاز دارند راهی مؤثر برای اشتراک در مجاورت خویش و برقراری نوعی صلح سرد بیابند.» علاوه بر اینکه عدم مداخله ایالاتمتحده در برابر حمله پهپادی حوثیها به تأسیسات نفتی آرامکو، ریاض را متقاعد کرده است که دیگر نمیتواند روی حمایتهای واشنگتن حساب کند.
و حالا در پاسخ به این محاسبات متغیر امنیتی، انتخاب پادشاهی این است که یا خصومتها را با ایران کنار بگذارد و یا با استفاده از رقابت قدرتهای بزرگ به نفع خویش، تضمینهای امنیتی موجود را از ایالاتمتحده دریافت نماید. و به نظر میرسد که ریاض «استراتژی ترکیبی» را برگزیده است. از یک سو تعامل دیپلماتیک با ایران برای تکمیل بازدارندگی دیپلماتیک و از دیگرسو، بهرهمندی از فرصتهای دیپلماتیک چندجانبه و واردکردن ضامن سیاسی جدیدی که اهرم بیشتری بر تهران دارد... که این ضامن در شرایط کنونی «چین» است. توجه به این نکته مهم است: این تعدیلها نشاندهنده تلاشی برای جایگزینی ایالاتمتحده نیستند؛ بلکه به معنای تعامل با چین در زمینههایی هستند که سیاست ایالاتمتحده در آنها ناکافی/یا ناکارآمد است.
دوم آنکه عربستانسعودی هیچ تمایلی به ایجاد جنگ در منطقه خلیجفارس ندارد. شکست سیاست فشار حداکثری بر ایران، سیاست تهران برای افزایش غنیسازی اورانیوم و تهدیدات اسرائیل برای بمباران تأسیسات هستهای ایران، منطقه را به طور نامطمئنی به آستانه جنگی سوق داده است. و عربستان نمیخواهد بخشی از تنشی باشد که به تضعیف امنیتی این کشور و به تأخیراندازی تحولات اجتماعی و اقتصادی آن میانجامد. دوستی با ایران، پیامی روشن به ایرانیان، ایالاتمتحده و اسرائیل میرساند: اینکه پادشاهی به هیچوجه مایل به مواجهه با خطراتی مستقیم از جانب همسایه خویش نیست.
سوم، صحبت از ایران که باشد اولویتهای امنیتی عربستان به حمایتهای جمهوری اسلامی از گروههای شیعه، عمدتاً در یمن و عراق به انضمام برنامه موشکی متعارف پیشرفته این کشور مربوط میشود. و این دو هیچکدامشان از اولویتهای مذاکرات امریکا و شرکای اروپایی آنها با ایران نیستند. در حالی که عربستانسعودی آگاهی کامل دارد به اینکه ایران هیچ محدویتی برای برنامه موشکی خویش ایجاد نخواهد کرد و ایمان دارد که عادیسازی روابط، مسیر جایگزینی است که شاید به ایجاد ثبات، به ویژه در عراق و یمن یاری برساند.
چهارم، لااقل برای یک دهه آینده اولویت عربستانسعودی برنامه تحول اجتماعی و اقتصادی این کشور است؛ اولویتی که در چشمانداز ۲۰۳۰ نیز به آن پرداخته شده است. عربستانسعودی درک میکند که پنجره فرصت برای انجام چنین تحولی مشروط به ثبات منطقه است... ثباتی که تنها با داشتن روابط عادی با ایران قابلیت تحقق دارد. بر این اساس پادشاهی بر این باور است که در صورت جانبداری از هر یک از قدرتهای بزرگ، به ویژه طرفین غربی، تنشهایی که با تهران ایجاد خواهد شد تنها به برنامه تحولات اجتماعی این کشور آسیب خواهد رساند. به همین دلیل هم هست که به عنوان مثال پادشاهی سیاست ابهام استراتژیک در قبال اوکراین را برگزیده است؛ تا بدینترتیب از منافع خود در برابر پیامدهای منفی تنشهای روسیه و غرب محافظت کند.
پنجم اینکه عربستانسعودی دارای منافع استراتژیک اقتصادی و امنیتی با چین است. توافق با ایران، آن هم با میانجیگری چین روابط این دو کشور را تحکیم میبخشد. و مهمتر از آن از آنجا که چین هم اهرم سیاسی و هم اقتصادی بر ایران دارد، این کشور بیشتر مایل به انجام تعهدات خویش در این توافق است تا تأثیری منفی بر وجههاش نداشته و پاسخی منفی از جانب چین دریافت نکند. به عبارت دیگر عربستان امید دارد که با کمک چین، به توافق پایدارتری با ایران دست یابد.
ششم، ثبات منطقه برای عربستان بیشترین اهمیت را دارد؛ چرا که رقابت بحث پرهزینهای است. عربستانسعودی این قرارداد را برای اهداف بشردوستانه و خیریه نیست که امضا میکند. او این موضوع را درک کرده است که با بهبود روابط میان دو کشور خواهد توانست از مزایای اقتصادی نظیر بهرهمندی از بازار بزرگ ایران مستفیض شود.
استراتژی تهران
از سوی دیگر انگیزه ایران برای این توافق، وابسته به استراتژی گستردهتری است: جداشدن از غرب از طریق دو استراتژی کلیدی سیاست خارجی «نگاه به شرق» و «سیاست همسایگی». اولی خواستار روابطی قویتر با چین و روسیه است؛ در حالی که دومی پانزده کشور همسایه ایران را به عنوان شرکای اصلی اقتصادی و سیاسی در اولویت قرار میدهد. در حالی که این توافق پس از ماهها ناکامی و بنبست در مسائل کلیدی سیاست خارجی، برای دولت رئیسی پیروزی دیپلماتیک به همراه داشت، اما انگیزههای واقعیای که منجر به تصمیم سیستمی جمهوریاسلامی برای موافقت با این توافق شده، پیچیدهتر به نظر میرسند.
اول آنکه در ماههای گذشته ایران با اعتراضات ضددولتی بیسابقهای روبرو بوده. و این موضوع به روشنشدن دلیل آسیبپذیری حکومت این کشور یاری میکند. این میان نهاد امنیتی ایران نیز متقاعد شده است که عربستان کمپین رسانهای «ایران اینترنشنال» را حمایت مالی میکند. ادعای ایرانیان هم این بوده این کمپین در تأثیرگذاری بر مردم ایران و روند تظاهرات این کشور مؤثر بوده است. جمهوری اسلامی در نبرد با فضای رسانهای شکست خورده است؛ و همانطور که مقامات این کشور نیز گواهی میدهند شبکههای رادیویی و تلویزیونی دولتی آن جایگاه خود را میان مردم از دست دادهاند. و این پویایی، تعادل میان ریاض و تهران را تغییر داده است. در حالی که پیش ازین تهران به سبب اطمینان از نفوذ خود در یمن، از موقعیت بهتری برخوردار بود، اعتراضاتی که از پی سپتامبر ۲۰۲۲ آمد، آسیبپذیری آن را در برابر ابزارهای نفوذ ریاض، شفافیت بیشتری بخشید. اهرم جدید عربستان، ابزار قدرتمندی را در اختیار پادشاهی قرار داده است: ایران حمایت خود را از حوثیها کاهش میدهد و در مقابل عربستانسعودی نیز از حمایت خویش از تبلیعات ضدایرانی میکاهد.
دوم اینکه تهران، توافق با عربستان را راهی برای پیگیری سیاستهای هستهای خویش، آن هم با دستانی آزادتر میداند. تهران به عنوان یک اصل استراتژیکِ رفتاری در سیاست امنیتی ایران و به منظور جلوگیری از مواجهه با کسری منابع، همواره از رویارویی تؤامان با چندین بحران سیاست خارجی پرهیز کرده است. در فضای سیاسی کنونی که امیدها برای احیای برجام شدیداً کم است، تنشها بر سر پرونده هستهای دلیلی برای کاهشیافتن ندارد. با وجودی که طرفین از طریق توافقهای موردی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، سعی در کاهش تنشها داشتهاند، اما هیچ نشانهای دال بر تغییر در سیاست هستهای کشور ایران وجود ندارد. تهران معتقد است که از طریق توافق با عربستان خواهد توانست از مواجهه با یک بحران بزرگ منطقهای اجتناب کرده و در عینحال تنشها با امریکا و اسرائیل را بر سر موضوع هستهای مدیریت نماید. این توافق همچنین به ایران کمک میکند که از نزدیکشدن به منطقه در جهت فشار برای دستیابی به توافق هستهای بهتر با ایالاتمتحده استفاده کند و حتی در سناریویی افراطی جهت کاهش تنشها، از عربستان هم کمک بگیرد.
سوم، توافق برای تهران دارای ارزش استراتژیک در بازدارندگی از همکاری آینده عربستان و اسرائیل است. علیرغم آنکه عادیسازی روابط این دو (عربستان و اسرائیل) دور از ذهن به نظر میرسد اما چشمانداز همکاری ریاض و تلآویو علیه تهران به وزنه سنگینی در درک تهدید تهران تبدیل شده است. انگار که تهران به این موضوع آگاه است که احیای روابط دیپلماتیک با ریاض به دلیل تغییر پویایی روابط منطقهای، تضمینی برای جلوگیری از عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل نیست. با این وجود آنچه امیدوار است استفاده از اصول عدم مداخله و احترام به حاکمیت ذکرشده در بیانیه مشترک با عربستان به عنوان دستاویزی برای جلوگیری از ظهور یک ائتلاف امنیتی ضدایرانی در سطح منطقه است. آنگونه که برخی منابع اسرائیلی ادعا کردهاند این توافق پیش ازین سایه بزرگی را بر معاملات نظامی احتمالی میان تلاویو و پایتختهای عرب انداخته است. تهران معتقد است که میتواند از طریق آشتی با ریاض، لایهای دیگر از پیچیدگی را به طرحهای نظامی اسرائیل بیفزاید.
چهارم، این توافق به جمهوری اسلامی کمک میکند که دستاوردهای خود را در سراسر سوریه و عراق و لبنان تثبیت نماید. در این نقاطی که ایران در آنها دستِ برتر را دارد، کمرنگکردن رقابت با ریاض میتواند به تهران در حفظ وضعیت موجود یاری رساند. سفر ماه مارچ بشار اسد به امارات و اشاره اخیر به احیای بالقوه روابط دیپلماتیک عربستان و سوریه، زمینهساز مصالحهی دیگری میان دمشق و کشورهای عربی است. با وجودی که پویاییهایی ازین دست راه را برای اعمال نفوذ ریاض در این مکانها باز میکند، اما حمایت ضمنی از گروههای مخالف اسد را نیز محدود میسازد. تهران باور دارد که این پویایی جدید در درازمدت به تثبیت شریک کلیدی منطقهایاش کمک خواهد کرد. به علاوه همانطور که در عراق نیز به اثبات رسیده، ایرانیان مطمئن هستند که ورود عربستانسعودی به سوریه، منافع آنها را به لحاظ استراتژیک به خطر نخواهد انداخت.
پنجم، تهران دخالت چین در مسائل امنیتی خلیجفارس را مرحلهای از امریکاییزدایی از نظم منطقهای میداند. و بر این باور است که افزایش شمار قالبهای چندجانبه و ابتکارات دیپلماتیک بدون حضور غرب، در نهایت به تضعیف ساختار امنیتی، تحت رهبری ایالاتمتحده کمک خواهد کرد. تهران ترجیح میدهد که به عنوان بخشی ازین فرایند، پای چین را به امور امنیتی خلیجفارس باز کند. رزمایشهای دریایی با چین و روسیه نمونههایی ازین فرایندها هستند؛ که تهران معتقد است میتواند ازین طریق به حضور قویتر چین یاری رسانده و آزادی عمل امریکا را محدود نماید.
ششم آنکه ایران میداند که برتریاش در پهپادها و موشکهای با فناوری پیشرفته تا همیشه دوام نخواهد داشت. در واقع او میداند که عربستانسعودی در حال توسعه فناوریهای موشکی و پهپادی خویش با کمک چین است و قطعاً از ایالاتمتحده نیز برای کارآمدتر شدن قابلیتهای دفاع موشکی و ضدپهپادی خویش مدد خواهد جست. بنابراین پیش از پایانیافتن مزیت نسبی این کشور در پهپادها و موشکهای ارزانقیمتش، به نفع ایران است که همین حالا با عربستان توافق کند.
چالشهای موجود در توافقنامه
وقایع دهه گذشته، روابط تهران و ریاض را به عرصهای ورای رقابتهای سیاسی و مذهبی کلاسیک کشانده است. علیرغم فرصتهایی که این توافق برای حل مشکلات منطقهای میان دو کشور ارائه میکند، معاهده مزبور کماکان در برابر سیاست امنیتی هر دوی آنها آسیبپذیر است.
تنشهای امنیتی
از جانب عربستانسعودی، ریاض با همکاری چین، ایالاتمتحده و سایر شرکای خود به بهبود قابلیتهای دفاع موشکی و ضدپهپادی خود ادامه خواهد داد. همچنان که این کشور به دنبال دستیابی به دانش فناوری هستهای خواهد بود (البته برای استفاده غیرنظامی) و آنچه را که برای تقویت صنعت نظامی بومی خود لازم است انجام خواهد داد. به علاوه عربستانسعودی از بُعد سیاسی و اقتصادی به کشورهایی چون روسیه و یمن و لبنان و عراق روی گشاده نشان خواهد داد؛ چرا که معتقد است ثبات و امنیت در منطقه از طریق شکوفایی اقتصادیست که قابل ارتقاءیافتن است. البته که ایران میتوان چنین گشایشی را تهدیدی برای نفوذ خویش در منطقه بداند. مهمتر آنکه به سبب نزدیکی دیرینه عربستان و ایالاتمتحده، ایران میتواند همچنان به عواقب روابط میان این دو بدگمان بماند. و در نهایت از آنجا که ایران کشوری در آستانه سلاح هستهای است، عربستان تمایل دارد که کماکان برخی فشارها را بر این کشور حفظ نماید.
تهران جنبههای نظامی تحولات فوق را تهدیدی برای موازنه تهاجمی-دفاعی منطقه میداند. بنابراین احتمال دارد که به تلاشهای خود برای انجام اقدامات متناسب و متقابل ادامه بدهد. گرچه شاید تهران با محدودسازی تجهیز حوثیها موافقت نماید، اما سیاست حمایت از محور مقاومت مورد حمایت ایران به عنوان ستون بازدارندگی این کشور [تا زمانی که ارتش آن جایگزینهای محدود و متعارف داشته باشد، و تهدیدات امریکا و اسرائیل به قوت خود باقی مانده باشند]، استمرار خواهد داشت. و این بدان معناست که تهران به سیاست ارتقای کیفی توان عملیات محور مقاومت از جمله از طریق پیوندهای عملیاتی میان گروههای شیعه و ارتقاء قابلیتهای تعاملی آنها ادامه خواهد داد.
به همین ترتیب، حمایت ایران از مذاکرات صلح عربستان در یمن، با فشار بر حوثیها جهت کاهش تنشهای تحریکآمیز، نمیتواند به عنوان تمایل تهران برای کنارگذاشتن ابزار قدرت خود در یمن تفسیر شود. و این بدین معناست که احتمالاً پیچیدگیهای موجود در یمن ادامه خواهند داشت. تهران به یمن به عنوان کریدوری استراتژیک نگاه میکند... مجرایی که دسترسی عملیاتی به درون عربستانسعودی را در طول یک درگیری فرضی تضمین میدهد. نفوذ ایران در یمن به عنوان یک دارایی حیاتی در تحمیل بار لجستیکی بر سعودیها و حفظ بازداندگی علیه پادشاهی تلقی میشود. علاوه بر آنکه درک عربستانسعودی به عنوان تهدیدی نظامی بر انتخاب تسلیحات و برنامه ساخت پایگاه ایران تأثیر گذاشته است. گواهش هم اینکه ایران پایگاههای نظامی خود را در نزدیکی سواحل خلیجفارس تقویت کرده است تا بدینترتیب تواناییهای خویش را در مقابل کشورهای عربی ناحیه ساحلی قوت بخشد. تصور تغییر چنین برنامهریزی نظامی درازمدتی، آن هم در صورتی که آشتی تنها محدود به روابط دیپلماتیک باشد، امری دشوار است. در نتیجه خرید تسلیحات سعودی برای خنثیسازی تهدیدِ تصورشده ایران نیز احتمالاً ادامه خواهد داشت.
نوبت به پرونده هستهای ایران که میرسد پویایی میان ایران از یکسو و ایالاتمتحده و اسرائیل از سوی دیگر، به عنوان متغیری حیاتی در تعیین نتایج باقی خواهد ماند. لذا این موضوع تحتتأثیر تنشزدایی عربستان و ایران قرار نخواهد گرفت. این بدان معناست که در صورت تزلزل ادامه مذاکرات ایران و امریکا، ترس عربستان از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای ادامه خواهد داشت... واقعیتی که شاید عربستان را وادار کند در مقطعی اقدام به تقویت تواناییهای هستهای خویش نماید.
هرگونه تغییری در سیاست هستهای ریاض به محاسبات هستهای و پاسخ مناسب ایران یاری میرساند. بنابراین معمای پیچیده هستهای امریکا، ایران، عربستان و اسرائیل کماکان پابرجا باقی خواهد ماند.
به طور خلاصه بازدارندگی و مهار یک سیاست اصلی برای هر دو طرف باقی خواهد ماند. عادیسازی دیپلماتیک قطعاً به کاهش تنشها کمک میکند؛ اما برای معکوسنمودن این روندها کافی نخواهد بود. با نگاهی به روابط ایالاتمتحده و روسیه، میتوان به درک این موضوع دست یافت که یک استراتژی ترکیبی بازدارندگی و مهار چگونه میتواند در زمان وجود روابط دیپلماتیک نیز به بقای خود ادامه داده و تنش ایجاد کند.
اسپویلرهای داخلی و خارجی
ورای پیچیدگیهایی که میان دولتهای ایران و عربستان وجود دارد، آشتی میان دو کشور در برابر مجموعهای از خرابکاران داخلی و خارجی آسیبپذیر است. در جبهه داخلی اصوات تندرو در هر دو کشور تا حدی از شیطانسازی سوی مقابل سود میبرند. و در حالی که در طرف سعودی، اصوات بدبینانه نسبت به ایران هنوز هم میتواند بر سیاستها تأثیر بگذارد و در مورد این توافق سوءظن ایجاد کند؛ چالش طرف ایرانی ازین هم بیشتر است. پروژههای کلیدی سیاست خارجی جمهوری اسلامی در برابر رقابتهای جناحی آسیبپذیرند. درست است که بنظر میرسد نیروهای محافظهکاری که حالا در تهران به قدرت رسیدهاند، در حمایت ازین توافق اتحاد دارند، اما دور از ذهن هم نیست که رقابت در انتخابات ریاستجمهوری بعدی، بار دیگر تنش با عربستان را برای برخی جناحها سودمند سازد.
تخریبگران خارجی را نیز نباید نادیده گرفت. این توافق اسرائیل را عصبانی کرده و انتقادات تندی را در دفتر نخستوزیری این رژیم برانگیخته است. اسرائیل به عنوان اصلیترین نیروی منطقهای که تحت تأثیر آثار منفی این توافق قرار گرفته، ضربه شدیدی را به هدف استراتژیک خود یعنی همپیمانی با کشورهای عربی متحمل شده است. حالا این رژیم شاید متقاعد شده باشد که دیگر «تهدید ایرانی» نقطه همگرایی با کشورهای عربی نیست. و از سوی دیگر هم ممکن است به دنبال راههایی برای برهمزدن آشتی میان اعراب و ایرانیان باشد (تا بدینترتیب از فشارهای منطقهای بیشتر جلوگیری کند). به عنوان مثال ادامه حملات اسرائیل در سوریه (که به کشتهشدن اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید) از زمان حصول این توافق، میتواند به تشدید تنشها انجامیده و در صورت واکنشهای بیشتر ایران، موجودیت این توافق را به خطر بیندازد.
نکته اینجاست که با وجودی که این توافق مسائل امنیتی ایران و عربستانسعودی را لاینحل باقی گذاشته، اما فرصت تاریخی کنونی _لااقل در کوتاهمدت_ میتواند مجرایی برای تغییر معماری امنیتی منطقه خلیجفارس و در خدمت کلیت خاورمیانه باشد.
و برای تحقق کامل این امر نیاز است که دو کشور به مذاکره و حل اختلافات خود بر سر یمن و عراق و لبنان و سوریه بپردازند. اولینگام برای دوامبخشیدن به این توافق این است که سیاستگذاران هر دو سو، چالشها و عواملی را که میتوانند تهدیدی برای منافع این توافق باشند را بپذیرند. گسترش سطوح مختلف ارتباطات از سطوح وزارتی و پارلمانی و اتاقهای فکر گرفته تا سازمانهای مردمنهاد در غلبه بر این چالشها مؤثر است. به علاوه از آنجا که نگرانیهای نظامی-امنیتی جدیترین نگرانیهای هر دو طرف باقی خواهد ماند، گفتگوهای امنیتی باید تداوم یافته و اولویتبندی شوند. دو طرف باید گفتگو در مورد تصورات اصلی خود از تهدیدات را جدی گرفته و به یکدیگر کمک کنند تا درک بهتری از شکایات امنیتی طرفین حاصل شود.
و در نهایت در حالی که تحریمهای ایالاتمتحده علیه ایران از یکپارچگی اقتصادی میان کشورهای رقیب جلوگیری میکند، تهران و ریاض میتوانند روی جنبههای کمتر تحریمپذیرِ همکاریهای اقتصادی، نظیر زمینههایی چون امنیت دریایی و تغییرات آبوهوایی و انرژیهای تجدیدپذیر به همکاری پرداخته و به هماهنگیهای بیشتری در زمینه انرژی دست یابند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟