حسین جلالی
امروز زادروز شاعری است وطندوست که ما ایرانیان بسیاری از احساسات جمعیمان را با شعرهای او متجلی کردهایم؛ در مواردی با شعر او احساس غرور کردهایم، اما بیشتر از آن با شعرهایش غصهخوردهایم و گاهی هم اشک ریختیم. تقصیر البته متوجه او نیست، چه کنیم که تاریخ ما، تاریخ شکستهای پیدرپی است.
محمدتقی بهار، ملقب به ملکالشعرا و متخلص به بهار در چنین روزی -۱۸ آذر- در سال ۱۲۶۵ شمسی در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ادیب بود و او را از کودکی در مسیر یادگیری ادبیات و قرآن قرار داد. استعداد ادبی بهار از کودکی عیان بود. اما آن زمانها بحث بر سر لزوم نوشدن ایران بود. حالوهوای جمعهای نخبگی آن سالهای دوره ناصری، بوی نوزایش میداد. در همین فضا بود که او با افکار نو انس پیدا کرد و میهندوستی در قلب او تحکیم شد؛ عشقی که تا به آخر با او ماند.
ای دیو سفید پای در بند/ ای گنبد گیتی ای دماوند
شعر دماوندیه او را در کودکی در کتاب ادبیات خوانیدم و خیالمان پرکشید به بام ایران. دماوند کوه افسانهای ایران با شعر او برای بسیاری از ما خیالانگیز و اسطورهای شد. جایی که اول به دماوند میگوید «تو مشت درشت روزگاری» و ادامه میدهد «ای مشت زمین بر آسمان شو/ بر ری بنواز ضربتی چند». گویی دماوند و در کل کوه که نشانهای است از اراده و توانایی انسان، خشمگین به آسمان که نمادی است از تقدیر، میشورد.
اما مثل زندگی پر فراز و نشیب خودش، در این شعر هم چند بیت جلوتر این تصویرسازی پر خشم و ارادهگرایانه را وامینهد به نگاهی خستهتر و غمانگیزتر «تو قلب فسرده زمینی/ از درد ورم نموده یک چند». با این وجود اما در دل این خستگی امیدی هست، امیدی به تغییر این تقدیر پر از شکست: « من بند دهانت برگشایم/ ور بگشایند بندم از بند».
اما بیشتر از شعر دماوندیه، اغلب با «مرغ سحر» خاطره دارند. شعری دلانگیز که به جادوی موسیقی و صدای استاد شجریان در ذهن بسیاری جاودانه شد. ایرانیان در تاریخ معاصر، سهل است حتی از خیلی پیشتر، دائم با شکست دستوپنجه نرمکردهاند با این وجود از صحنه جهان محو نشدهاند. این وضعیت خاصی را برای ما ایرانیان بهوجود آورده است. مرثیهسرایی برای ما کاری است ضروری تا دردهای درونمان را با هم درمیان بگذاریم و با جمعی شدنش تسکینش دهیم. باز هم اما در دل همه این شکستنامهها هنوز هم میخوانیم «مرغ بیدل، شرح هجران مختصر مختصر مختصر کن».
شعر دیگری از بهار که شهرت «مرغ سحر» را ندارد اما مثل همان شعر تجلی دردی است مشترک، «ای وطن من» است. این شعر نیز با معجزه موسیقی زندهیاد پرویز مشکاتیان و صدای تکرارنشدنی ایرج بسطامی اجرا شده و برای برخی تبدیل شد به «آن تک قطعهای» که در روزهای سخت، گوش به آن میسپارند و رنج خود را التیام میدهند: «و امروز همی گویم با محنت بسیار/ دردا و دریغا وطن من، وطن من».
ترجیعبندِ وطن در خطر است
ملکالشعرا در میهندوستی کمنظیر بود. برخی حتی او را بعد از فردوسی بزرگترین شاعر وطندوست دانستهاند. او در شعر «وطن در خطر است» این علاقه را به انتهای خود میرساند. این شعر ۱۲ بند دارد با ترجیعبندی که مصرع دوم آن ثابت است: «ای وطنخواهان زنهار وطن در خطر است».
شعرهای بهار را وقتی امروز میخوانیم، حدود یک قرن بعد از سروده شدن آن، احساس میکنیم که برای الان است. همین نکته نشانهای است از وضعیت پرشکستی که ما قرنها است در آن به سر میبریم – اما مثل شعرهای بهار هنوز کورسویی از امید در دل همه ما هست.
بهار کارنامه سیاسی پرپیجوخمی داشت. این هم از داستانهای تلخ ما است که بسیاری با نیات خیر و خوب به سیاست کشیده میشدند، خود را به مشقت و دردسر میانداختند اما در تحلیل نهایی بسیاری از کارهای خود را نه تنها بیفایده بلکه مضر اهداف اصلی خودشان ارزیابی میکنند: «کار بیچاره وطن زار شد افسوس افسوس/ جهل ما باعث این کار شد افسوسافسوس».
درباره بهار مختصر نوشتن دانش و قلمی میخواهد خاص و ویژه که کمتر کسی از آن بهرهمند است. برای همین درستتر آنکه برای اینکار از گفتههای دکتر تکمیل همایون وام بگیریم: «...در پهنه تاریخ سیاسی ایران، شاید کمتر کسی را بتوان یافت که هم در ابعاد گوناگون ادب فارسی (تصحیح متون) و پژوهش و تحلیل (سبکشناسی) و روزنامهنگاری و فراهم آوردن مقالات گوناگون (روزنامه نو بهار، تازه بهار و مجلهی دانشکده) و عرصهی شعر و شاعری (در سبکها و شیوهها و انواع مختلف) چنان برجستگی یافته باشد و همزمان در میدان مبارزات ملی و آزادیخواهانه و روشنگریهای سیاسی از پیشگامان باشد. چندین بار به زندان برود و به تبعید فرستاده شود و نیز چندین بار بر مسند نمایندگی مجلس شورای ملی بنشیند. گاه تندروی داشته باشد وگاه کندروی. گاه یکدندگی نشان دهد وگاه تمکین نماید. نسبت به شخصیتهای سیاسی کشور گاه تشخیص درست و عینی داشته باشد و گاه به دلایل روابط عاطفی او با برخی شخصیتهای سیاسی و سوابق حرکتی جریانها، داوریهای ناصواب دربارهاش ابراز شود، گاه در کابینهای راستگرا به مقام وزارت بنشیند، وگاه کنار نشیند یا چپگرائی نشان دهد. کتاب تاریخ احزاب سیاسی بنویسد که هیچ محققی از خواندن آن بینیاز نیست و در تمامی این زیروبمها انسانی فرهنگی، صادق، ایراندوست، ملتخواه و پاکدامن باقی بماند...». (ویژه نامهی همایش بزرگداشت بهار تهران۱۳۸۳، ص۴۰)
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟