محمدجواد ظریف یازده روز بعد از پذیرفتن پست معاونت راهبردی از دولت پزشکیان استعفا داد و شانزده روز بعد از استعفا، به دولت بازگشت. بدون شک استعفایش علتی جدی داشت و بازگشتش نیز دلیل محکمی دارد. اما باید بدون تعارف با پدیده ظریف و استعفاهایش مواجه شد.
عمده کسانیکه در این سالها در مورد ظریف یا به بهانه برجام در مورد او نوشتهاند یا در اردوی مخالفانش بودهاند یا در اردوی موافقان. بدینترتیب، نویسندگان یا از او تمجید میکنند یا او را میکوبند. تقریباً افکار عمومی هم در مورد محمدجواد ظریف اینگونه قضاوت میکند؛ دوپاره و مبتنی بر تفکر قالبی. اما فارغ از هوادار یا مخالف او بودن، میتوان به شکل دیگری هم پدیده ظریف را بررسی کرد.
اگر محمدجواد ظریف را بهعنوان یک سیاستمدار بررسی کنیم که تاکنون علاوه بر پرونده پُر و پیمان کاری، چند استعفا یا بهتر بگوییم قهر در دوره روحانی و اخیرا در دولت پزشکیان و سپس بازگشت به کار دارد، چطور؟ آیا باز باید با او برخوردی قطبیشده داشته باشیم؟
این سوال قابل طرح است که محمدجواد ظریف با چه منش و اسلوب فکری وارد کارزار پیچیده سیاست در ایران میشود که کارش به استعفا میکشد؟ اگرچه در بسیاری مواقع از افراد خطاکار در سیستم دولتی ایران انتظار استعفا داریم، اما او درست زمانیکه کسی چنین انتظاری ندارد، استعفا میدهد. او چه ویژگیهای شخصیتی دارد که در سیاست ایران به نقطهای ترجیح خروج به ماندن میرسد؟ اگرچه بدون تعارف باید به نقش و تأثیر او در انتخابات اخیر ریاست جمهوری معترف بود ولی آیا واقعاً ادامه فعالیتش در دولت چهاردهم شدنی است؟
بهتر نیست بپذیریم که محمدجواد ظریف فردی است که علاوهبر توانمندیهای بسیار ممتازش، ضعفهایی هم دارد که شاید از لایههای پنهان شخصیتش ناشی میشود که در مسیر زندگی او بهویژه در دوران کودکی و نوجوانی شکل گرفته است.
به باور روانشناسان شخصیت، نمیتوان به ویژگیهای شخصیتی و رفتاری یک انسان بدون درنظرگرفتن تحولات رشدی او در دوران کودکی پرداخت. نمیتوان به تحلیل رفتارهای محمدجواد ظریف بیتوجه به تنهایی او در دوران کودکی و نگرانی خانواده محافظهکارش از تأثیرات جامعه و در نتیجه فقدان ارتباط معنادار با محیط اجتماعی پرداخت. نمیتوان تصویر امروز دکتر ظریف را بیتوجه به تلاشهای فراوان او برای ممتازبودن در مدرسه و توجهی که به دلیل همین تلاشها از سوی معلمان و دانشآموزان و کادر مدرسه نصیبش میشد، بهصورتی واضح دید.
تلاشهای دکتر ظریف برای پیروزی مسعود پزشکیان را میتوان بهعنوان ادامه تلاشهایش برای ممتازبودن در شصت سال گذشته درنظر گرفت. او فردی کمالگرا است که میخواهد در هر وظیفهای که برعهده میگیرد بهترین باشد و طبعا توجه همگان را جلب میکند و تشکیل شورای راهبردی برای تعیین کابینه نیز گامی در همین جهت بود. اما عالمان روانشناسی بهخوبی دریافتهاند که کمالگرایان نقصی را در مسیرشان نمیپذیرند و از همینرو اگر مانعی واقعی یا ذهنی بر سر راهشان قرار گیرد، بلافاصله موقعیت را ترک میکنند. فرقی نمیکند که اینبار مانعی که سر راه او قرار گرفته نپذیرفتن وزرای پیشنهادی توسط شورای راهبردی از سوی رئیسجمهور بوده یا ماجرای تابعیت فرزندانش. هرچه بود او را باز چنان برانگیخت که گلایهکنان موقعیت را ترک کرد. محمدجواد ظریف علاقمند تأیید است، از همینرو وقتی سه روز پس از استعفا با دلجویی تلفنی رئیسجمهور مواجه میشود یا شانزده روز پس از استعفا با دستوری خاص به دولت برمیگردد با شوق خبر آنها را منتشر میکند. محمدجواد ظریف در عمده سالهای عمرش در صدر بوده و نمیتواند نادیدهگرفتهشدن را تحمل کند. او حتی به نوعی در توجیه استعفایش بعد از آمدن بشار اسد به تهران، معترض این شد که مقام وزارت خارجه نادیده گرفته شده، اما در خوانشی دیگر آن مقام متعلق به ظریف بود که نادیده گرفته شده بود و او چنین چیزی را برنمیتابد. نه از سر کبر و غرور بلکه از سر ذات و طبع تربیتیاش.
علاوهبر این موارد، سالهای طولانی سکونت و فعالیت او در ایالات متحده امریکا که از دوران نوجوانی آغاز شد، در شکلگیری آنچه امروز از او میبینیم نقشی موثر داشته است. در واقع، او یکی از معدود مقامات دولتی ایران است که اگرچه عضوی از بدنه جمهوری اسلامی بوده ولی بخش بیشتری از دوران کاری و زندگیاش در ایران نبوده است.
بهعنوان روزنامهنگاری که دردوره مذاکرات هستهای در تیم خبرنگاران بوده و بارها با او مصاحبه داشتهام معتقدم او بیش از اینکه از دریچه فرهنگ ایرانی به موضوعات بنگرد، از دریچه فرهنگ امریکایی به دنیا مینگرد. چنین ادعایی با این واقعیت که او در دوران کودکی و نوجوانی چندان رابطهای با جامعه ایرانی نداشته و اغلب در حال تحصیل و مطالعه کتابهای متعدد بوده و فقط گاهی در جلسات انجمن حجتیه شرکت میکرد و در نهایت در هفده سالگی به آمریکا مهاجرت کرد، تقویت میشود؛ بنابراین او آموخته تا به موضوعاتی مانند سیاست، مذاکره و رسانه با تعریف فرهنگ آمریکایی نگاه کند. همین نگاه متفاوت او بود که سبب شد نقشی ویژه برای افکارعمومی و رسانهها در دوران مذاکرات هستهای قایل شود و خبرنگار را برخلاف دیگر مسئولان دولتی بهعنوان مزاحم یا تریبون دیپلماسی نبیند بلکه برای افکارسازی به رسانه میدان دهد. مصاحبههای متعدد با رسانههای داخلی و خارجی، سخنرانی به زبان انگلیسی در اندیشکدههای امریکایی و مجامع اروپایی و حتی پوشش او همیشه تصویری متفاوت از یک سیاستمدار ایرانی را به جهان مخابره میکرد.
در همان دوران وزارت در اینستاگرام و توییتر به فارسی و انگلیسی پستهای متعددی میگذاشت تا از ابزار نوین فضای مجازی استفاده کند. اگرچه برخی دیگر از اعضای دولت هم در فضای مجازی صفحه داشتند، اما عمدتا به پویایی و زندهبودن صفحات ظریف نبود. او حتی پاسخ مقام امریکایی را در توییتر میداد؛ کاری که تا پیش از آن با فرهنگ رسمی جمهوری اسلامی همخوان نبود. او اهمیت دیپلماسی عمومی را در دوران زندگیاش در ایالات متحده آموخته بود.
توییت «اسب میانه رودخانه مسیرش را عوض نمیکند» در یکی از پیچهای سخت مذاکرات را به یاد بیاورید، او حتی برای بازگرداندن مسیر مذاکره از ضربالمثل امریکایی در توییتر استفاده میکرد.
حال، حضور او در کارزار انتخاباتی پزشکیان و ایفای نقش بهعنوان مدیر کمپین تبلیغاتی او، نیز بیشباهت به فعالیتهای انتخاباتی در ایالات متحده نبود. حتی اگر ریزتر شویم کدام مقام رسمی کشور را دیدهاید که وارد تجمع پُرشور انتخاباتی شود و حتی کُت خود را دربیاورد؟ بدون تعارف، باید گفت آنقدر دولتمردان بهویژه دیپلماتها به کُتشان وابسته هستند تو گویی این بخشی از لباسشان نیست بلکه عضوی از بدنشان است.
شاید همه اینها میتواند نشانهای برای ادعای اصلی این یادداشت باشد که اتمسفر فکری محمدجواد ظریف به فضای امریکایی بسیار نزدیک است. البته این مفهوم شاید به مذاق پروندهسازان و انگزنندگان خوش بیاید و برای ظریف و هواخواهانش ناخوشایند باشد، اما مقصود این یادداشت برچسبزدن نیست. بلکه مقصود توجه به سالهای کودکی و نوجوانی و شکلگیری فضای فکری این سیاستمدار است که بهصورتی ناخودآگاه تصمیمسازی و تصمیمگیری او را شکل میدهد. کیست که نداند او از همان سالهای جوانی و از منظر اعتقادی بهشدت معتقد و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی و مقام رهبری است و جزء آن دسته از دیپلماتها و سیاسیونی است که با عشق جدی به نظام جمهوری اسلامی باور دارند که میتوان قطار را به ریل بازگرداند.
اما راندن در جاده سیاست داخلی کشوری مانند ایران بسیار متفاوت از سازوکارهای سیاست داخلی کشوری مانند امریکا است. او که در پایان دوره وزارت خارجه در پاسخ به سوالات در مورد احتمال حضورش در انتخابات ریاستجمهوری میگفت «یک کار را نصفهنیمه بلدم و آنهم سیاست خارجی است و بعد از پایان این دوره به دانشگاه برمیگردم»، در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ به عرصه سیاست داخلی کشیده شد.
اما بهنظر نمیرسد که بینش امریکایی او که در دوران وزارت خارجه موثر واقع شده بود در پستوهای سیاست داخلی به کار بیاید و نتیجه همین میشود که در یک ماه اخیر دیدیم. اگرچه او شادمانه و شاکر به دولت بازگشته، اما بهنظر نمیرسد تارهای عنکبوت چسبنده بوروکراسی ایرانی اجازه فعالیت خاص و ممتازی را به او بدهد و او که هیچوقت مایل نبوده در جایی ماندگار باشد که نتواند نقش موثر ایفا کند، بعید است بهصورت طولانی مدت در دولت باقی بماند. مگر آنکه معجزهای رُخ دهد و به او امکان ایفای نقشی منحصربهفرد و مورد توجه بدهد.
امید که دولت بتواند از ظرفیت علمی و تجربی او برای همکاریهای بینالمللی و دوجانبه استفاده کند که فرصت تنگ است و هیچ کشوری منتظر رسیدن ما به شاخصهای توسعهیافتگی نمیماند. ظریف در سپهر ایران، کم نظیر است و یک سیستم عاقل از توانایی او بهره میبرد نه آنکه او را در حلقه بسته و تنگی به دام بیندازد.
مهدی ملک محمد، روانشناس - زینب اسماعیلی، روزنامهنگار
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟