آرش رئیسینژاد استاد پیشین روابط بینالملل دانشگاه تهران دریادداشتی نوشت:
علل چندی را میتوان در پسِ ظهور ترامپ در یک دهه گذشته برشمرد. با این حال، #دو_پارگی جامعه آمریکایی در مرکز این عوامل جای دارد؛ عاملی که به وجود شکاف میان دو جامعه ناهمسان در یک کشور اشاره دارد: جامعه بینالمللی و جامعه ملی
ترامپ هم برآمده و هم تعمیقدهنده دوپارگی آمریکاییست!
جامعه بینالمللی در شهرهای بزرگ شمال شرق و کالیفرنیا هستند، از تحصیلاتی بالاتر برخوردارند و حامی حقوق زنان و اقلیتها و باورمند به ارزشهای لیبرالند. آمریکا را کشوری جهانروا میدانند و اتحاد با اروپا را ضامن این جهانروایی.
هالیوود دهههاست که این چهره آمریکا را نشان داده است.
جامعه ملی در شهرهای کوچک هستند و حامی ارزشهای محافظهکارانهِ دینمدارِ خانواده محور. تحصیلاتی پایینتر دارند و باورمند به برتریِ سفیدپوستانِ مردانه. نگاهی منفی به مهاجرین لاتین تبار دارند و سوظنی ژرف به اسلام. بر آمریکایی بودن تاکید دارند و حتی خودرو آمریکایی را ترجیح میدهند!
این جامعه از بحران اقتصادی زیان بسیار دیدهاند. از این رو، واژه کلیدی در شعار «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» که MAGA نیز خوانده میشود، نه «آمریکا» و نه «بزرگ» است، بلکه واژه «دوباره» است؛ چرا که اشاره به دوران طلایی آمریکا AmericanDream
دارد؛ امری که ترامپ بفراست دریافته بود!
جای شگفتی نبود که ترامپ ۲۰۱۶ بر دشمنان سه گانه تمرکز کرد: کشور شغل خراب کن (چین)، زامبیهای از مرز گذر کن (مهاجرین لاتین) و لولوی فرهنگی (اسلام رادیکال). ترسیم چنین دشمنانی با تکیه بر خطرات اقتصادی و هویتی شکل گرفت. در ۲۰۲۴ آنچه افزوده شد ناتوانی سیستم در حل بحرانهای بیرونی بود..
برخلاف ادعای خیل عظیم مدعیان آمریکاناس، انزوا گرایی پیامد شعار ترامپ
AmericaFirst
نخواهد بود. انزواگرایی جریانی بود که مخالف دخالت آمریکا در جهان و مخالف دخالت اروپاییان در قاره امریکا بود؛ جریانی که در دکترین مونرو متجلی گشت. انگاره ژئوپلتیکی آلفرد ماهان و جنگطلبی ۱۸۹۸ تئودور روزولت ضرباتی کارا بر این جریان زدند.
بینالمللگرایی لیبرال موقتا با وودرو ویلسون و سپس با فرانکلین دلانو روزولت و پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم به جریان نیرومند در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد؛ جریانی که با پایان جنگ سرد به نقطه اوج رسید. نماد اصلی این جریان را میتوان در دوره بیل کلینتون در حملات ناتو به یوگسلاوی یافت.
این جریان امنیت و منافع آمریکا را درهمتنیده با رخدادهای جهان میداند. دوم، این جریان جویای بهانههای هنجاری، مانند حقوق بشر، برای توجیه دخالت آمریکاست. سوم، این جریان حامی #چند_جانبه_گرایی آمریکا است بگونهای که دخالت آمریکا باید همراه با موافقت متحدین و نهادهای بینالمللی باشد.
جریان نیرومند بینالمللگرایی لیبرال با رویکرد یکجانبهگرا در هجوم به عراق ۲۰۰۳ و سپس بحران اقتصادی ۲۰۰۸ ناتوان گشت و برآمدن باراك اوباما نیز جسد از رمقافتادهاش را جانی نبخشید. از ۲۰۱۶ اما جریان سومی بنام ضدبینالمللگرایی برآمد که در پیام دونالد ترامپ نمایان گشته است.
ترامپ زبان انزواگرایی را بکار میبرد («آمریکا پلیس جهان نیست») اما غافل از اهمیت رخدادهای جهان نیست؛ رویکردی یکجانبهگرا دارد تا چندجانبهگرا؛ سودای جنگ ندارد ولی ضربه میزند و بسرعت عقب مینشیند، وارد اتحادهای دائم نمیشود و از اتحادهای قدیمی خارج شده و یا از هزینههایش میکاهد.
این جریان خود بازتابی است از شخصیت سرکش و هماوردجوی ترامپ؛ مردی که خود را اپوزیسیون سیستم خواند و وعده «کشیدن سیفون در واشینگتن» داد؛ فردی که در ۲۰۱۶ با تکواژه ساده ولی ژرف همچو
Fake News
قدرت هالیوود و رسانههای سنتی را به چالش کشید و در ۲۰۲۴ با نبوغ ایلان ماسک آنان را درهمکوبید.
رهبری که تحلیلهای پیچیده نهادهای آمریکایی را به ریشخند میگیرد و در عوض، به حلقهای کوچک از وفادارنش گوش میدهد؛ و برخلاف سیستم Establishment که روسیه را دشمن میبینید، چین را خطر اصلی امریکا میخواند. ترامپ استثنایی زودگذر نیست، بلکه آغازگر جریان سومی است که سویههایش را خواهید دید!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟