يکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ 17 November 2024
شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۴
کد خبر: ۶۴۲۴۶

شما هم بالزاکی هستید؟

شاید بسیاری رمان‌خوانی را تفنن بدانند. تفننی که در عصر سیطره دنیای ایسنتاگرامیزه شده دیگر کسی چندان به آن علاقه ندارد. شاید بسیاری فکر کنند برای درک تاریخ و سیاست جوامع باید کتاب‌های جدی خواند نه رمان! اما به جرات باید گفت برای شناخت تاریخ و سیاست فرانسه قرن ۱۹ میلادی هیچ منبعی بهتر از مجموعه شاهکارهای بالزاک وجود ندارد.
نویسنده :
فواد شمس

بالزاک بر قله بلند ادبیات فرانسوی در کنار غول‌های  ادبیات جهان ایستاده است. بالزاک با مجموعه سترگ «کمدی انسانی» اش فرانسه پرتلاطم که گهواره مدرنیته است را تصویر کرده. بالزاک نابغه‌ای بود که با کلماتش چنان شما را به کوچه و پس کوچه‌های افسو‌ن‌زده پاریس پر از  رمز و راز می‌برد که انگار خودتان دارید آن تجربه را زیست می‌کنید.

 

برای همین است که خود زنده‌یاد محمد جعفر پوینده در مقدمه ترجمه‌اش از بالزاک می‌گوید اولین سوالی که باید از هر ادبیات دوستی پرسید این است که شما هم بالزاکی هستید؟

 

در این نوشته کوتاه مجال پرداختن به جهان سترگی که بالزاک با رمان‌هایش آفریده است، نداریم. بالزاکی که حتی کارل مارکس که خودش کتاب سه‌گانه مهمی در مورد فرانسه دارد، از او الهام گرفته، بالزاکی که ویکتور هوگو در ستایش بر مزارش سخن گفت، بالزاکی که من برای درک مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکم بر فرانسه پیشرو مدرنیته قرن نوزدهمی رمان‌هایش را جدی‌تر از هر تحقیق آکادمیک سیاسی _ تاریخی می‌دانم.

 

در این مجال به بهانه انتشار دوباره آثار بالزاک از طرف «نشر نو» با ترجمه محمد جعفر پوینده فقط خواستم یادی کنم از یک بالزاکی ایرانی. خود پوینده را می‌توان یکی از کاراکترهای رمان‌های بالزاک دانست. یک مرد بزرگ. یک انسان شریف که با سختی فراوان اما با شرافت زیست و آن‌گونه ناجوانمردانه گلویش را با طناب فشردند تا صدای بالزاکی‌اش خفه شود.

 

محمد جعفر پوینده کسی که قلمش را نفروخت. حاضر بود که برای این‌که شریف بماند شغل پرزحمت رانندگی ماشین سنگین در جاده‌ها را داشته باشد و در کنارش ترجمه کند. پوینده از نسل همان کاراکترهای آزاده و جان‌های شیفته رمان‌های بالزاکی بود که روحش را به امثال همین گوبسک‌های رباخوار نفروخت اما همچون راستیانیک  «آرزوهای بر باد رفته» بسیاری را به یادگار گذاشت.

 

 

پوینده

پوینده‌ای که حتی آرزوی. داشتن یک سقف سالم خانه بالای سر خود و خانواده‌اش هم در تلاطم روزگاری که قاتلان زنجیره‌ای اندیشه و قلم بر کمینش نشستند، برباد رفت.

 

زنده‌یاد فریبرز رئیس‌دانا ( کسی که او هم از جان‌های شیفته‌ای بود که نبودش این روزها حسرت بسیاری بر دلم می‌گذارد) خاطره‌ای تعریف می‌کند. رئیس‌دانا می‌گفت که آخرین دیدارش با پوینده زمانی بود که سقف خانه پوینده فروریخته بود و مترجم بالزاکی ما مجبور بود برای لقمه نانی با کامیون به سفر برود، رئیس‌دانا بهش قول داده بود که برود و خیالش راحت باشد که بهش پول قرض خواهد داد که سقف خانه‌اش را تعمیر خواهد کرد. اما پوینده سفری بی‌بازگشت رفت و نمی‌دانم آیا سقف خانه‌ای خالی از محمدجعفر برای خانواده و بازماندگانش تعمیر شد؟ اما مطمئن هستم که زنده‌یاد رئیس‌دانا آن‌قدر لوطی و انسان بزرگ و شریفی بوده که قطعا مردانه کنار خانواده پوینده تا روز آخر ایستاد تا که خودش هم با داغی بر دل ما رفت.

 

حال این همه را نوشتم که ضمن استقبال از کاری که انتشارات «نشر نو» برای بازنشر ترجمه‌های زنده‌یاد پوینده از آثار بالزاک کرده، ابراز امیدواری کنم که این نشر که نشان داده فراتر از فکر سود مالی به فکر گسترش فرهنگ و ادبیات است اصول اخلاقی و انسانی را را رعایت کند و عواید مادی ترجمه‌های پوینده را به شکل درستی استفاده کند. یا به خانواده و بازماندگان محمدجعفر پوینده بپردازد یا با همکاری خانواده و دوستداران محمدجعفر پوینده نهاد و بنیادی برای گسترش ادبیات و فرهنگ برپا کند. قطعا من هم می‌دانم در این روزگار برای بقا یک‌ بنگاه انتشاراتی باید سازوکارهای مالی را در نظر داشت. می‌دانم این روزها همچون روزگار همین رمان‌های بالزاک هنوز هم «پول» همه چیز را تحت سیطره خود دارد، اما بیایید ما هم پوینده‌ای بالزاکی باشیم و جهان را رنگارنگ‌تر و سترگ‌تر از پول و سود ببینیم.

 

اتفاقا اگر نشر نو این پیشنهاد را اجرا کند و با بازماندگان پوینده همکاری کند برای دادن عواید مالی این ترجمه‌ها یا حتی آن بهتر برپایی بنیادی به یاد آن مرد بزرگ، قطعا در چرخه بقای خودش هم گام مثبتی برداشته است و البته در آن روح سترگ و پوینده بالزاکی هم نفسی تازه دمیده است.

 

ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها
پیشنهاد سردبیر
زندگی