انتصابات فامیلی، با تمام مخالفتها و اعتراضها، در ردههای مختلف مردمی و گاه دولتی ادامه دارد، حالا البته ممکن است در این مورد کمی محتاطانه عمل شود و از رسانهای شدن خبر انتصابات فامیلی جلوگیری شود. گرچه در این میان، شهردار بهشت، فعلا رکورد دار است؛ هم در شهرداری و اگر شانس با او یار باشد-که گویا هم هست- در وزارت آموزشوپرورش! در این میان برخی با آوردن نمونههای تاریخی، در صدند انتصابهای فامیلی را توجیه کنند؛ اما نمونههای تاریخی، یعنی زمانی که اغلب مردم، بیسواد و کم سواد بودند، از تکنولوژی و پیشرفت سرسامآور آن خبری نبود؛ جوامع به صورت کاستی و طبقاتی اداره میشدند و فرزند کفشگر نمیتوانست به مکتب برود. در آن روزگار طبیعی بود که انتصابها، هم از میان ثروتمندان مکتب دیده صورت گیرد و چون به نحوی تعداد این افراد کم بود و جامعه با قحطالرجال هم مواجه بود، برخی انتصابها به سمت فامیلگرایی میرفت. اما امروز چنین انتصابهایی راچگونه میتوان توجیه کرد؟
اداره شهر در سایهسار«هیچکسها»
حقیقت تلخ شاید این باشد که گاهی سیستم چنان اقتضا میکند که مدیران در سطوح مختلف، کم تجربه و کم سواد باشند؛ بدون بینش و برنامه خاصی نسبت به مقامی که بدان منصوب شدهاند؛ شاید از این نظر که کنترل چنین مدیرانی آسانتر است. نمیتوان تا این حد سادهانگارانه فکر کرد که افرادی که چنین مدیرانی را منصوب میکنند، از کم سوادی و کم تجربگی و عدم تخصص ویژه منتصبان خود، بیخبرند. گاهی هدف آنانی که دست به انتصاب افراد در جایی که جایگاهشان نیست میزنند، در بهترین حالت کنترل کردن آنهاست و در بدترین حالت، «فامیلی» کردن جمعی است که قرار است برای مدتی دور هم باشند؛ در اثبات این مدعا، تنها کافی است به سوابق خود شهردار و فامیلهایی که وارد گود شهرداری و وزارت آموزشوپرورش، کرده است، نگاهی بیندازیم تا متوجه شویم که این افراد، آن دسته از هیچکسانی هستند که تا دیروز، کسی از وجودشان خبر نداشت. اما چرا در دولت سیزدهم که منتقد دولتهای دیگر در رابطه با انتصابهای فامیلی بود؛ این حجم گسترده از انتصابهای فامیلی در حال وقوع است؟ آیا به علت قحطالرجال است یا عدم اعتماد به «دیگر»ان؟!
عدم توجه به سرمایه اجتماعی و تخصص و شایستهسالاری
یک نگاه گذرا به فهرست مدیران دولتی در دولت سیزدهم بیندازیم؛ جمعی از دخترخالهها، دامادها، برادر دامادها، و عموزادهها و عمهزادههای مقامهای بالاتر و همسرانشان. انتصابهای فامیلی دولت سیزدهم را فراگرفته، تا حدی که اعتراض ملایم برخی نمایندگان مجلس را نیز برانگیخته است. در پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس، معاون امور مجلس رئیسجمهور اعلام کرد که «بنای دولت بر شایستهسالاری است»! احتمالا تعریف شایسته سالاری و برداشت از آن در حال تغییر است؛ به این ترتیب شایسته کسی است که با مدیر بالادستی نسبت سببی یا نسبی داشته باشد.
اعتماد به فامیل؛ حتی اگر تخصصی نداشته باشد!
توجیه این انتصابها، اعتمادپذیری است. اگر قرار باشد کار مدیران انجام وظایف حرفهای با شفافیت باشد، دیگر مسئله اعتماد مدیر بالاتر محوری نخواهد بود. اعتماد مدیر بالاتر به راز نگهداری مدیر پایینتر وقتی لازم است که اولا همه دستگاهها به کارگزاران نهادهای مختلف تبدیل شوند، و ثانیا مدیریت ابزار فساد و توزیع رانت قرار گیرد؛ با این شرایط، شایستگی و لیاقت جایی در اداره شهر و کشور ندارد، بلکه اصل بر وفاداری است، که با خویشاوندی، همحزبی و همگروهی بودن فراهم میشود. آیا نظام ما تصمیم دارد صرفا به سوی وفاداری و رازداری برود؟ آیا رازی برای پرده پوشی وجود دارد؟
در این صورت باید منتظر ظهور مداوم «هیچکس»هایی باشیم که علت انتخاب و انتصابشان، صرفا وفاداری و رازداری است؛ درست کردن یک جمع فامیل محور، که کنترل و اداره آنها راحتتر است تا کسی که از نظر تخصصی شایستهتر است و حرفی برای گفتن و نکتهای برای ایراد گرفتن دارد. اما پرسش مهم این است کهچرا جامعه ما از صدر تا ذیل، در حال رفتن به سمت چنین انتصابهایی است؟ مگر هدف رسیدن به اتوپیای ایرانی-اسلامی و نمونه شدن به عنوان یک جامعه نظاممند و انسانمحور نیست؟ مگر در اتوپیای ایرانی-اسلامی میتوان رفاه و شغل را منوط به نَسَب و سبب کرد؟ مدیران بالادستی ما خوب است بدانند که هیچکدام از این روشهای فامیل محوری، باقیات صالحاتی برای کشور و جامعه و نهادی باقی نخواهند گذاشت جز اتلاف سرمایه مادی و معنوی و اجتماعی، فساد، و ناکارآمدی. این افراد بعد از کنار رفتن بهسرعت از یادها میروند، چون نتوانستهاند خدمت خاصی به جامعه ارائه دهند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟